به گزارش ستاره پارسی؛ مهران احمدی زاده اسفندماه ۱۳۵۲ است. مهران احمدی متولد شده در تهران است.مهران احمدی بازیگر و کارگردان ایرانی سینما تئاتر و تلویزیون است.مهران احمدی از نقش های به یاد ماندنی وی نقش بهبود در سریال پایتخت است.مهران احمدی در کودکی به نیشابور مهاجرت کرد و در نوجوانی دوباره به زادگاهش تهران بازگشت.
مخاطبان تلویزیون او را با دو نقش بهبود و شکیب در سریالهای «پایتخت» و «آوای باران» میشناسند؛ دو شخصیت بسیار دور از هم در دو مجموعه تلویزیونی متفاوت. اما پیش از این شهرت عام، او با بازی در چند فیلم بلند از جمله «بیست»، «هیچ»، «آلزایمر»، «اسب حیوان نجیبی است»، «بغض» و … برای تماشاگران سینما به چهرهای شناخته شده تبدیل شده بود؛ بازیگری که بسیار خوب از پس نقشها و موقعیتهای پر احساس و هیجانی برمیآمد.
مهران احمدی و دخترش
کارنامه مهران احمدی، تنها بازی در صحنه تئاتر را کم داشت که بهار امسال با نقش آفرینی شخصیت پپونه در نمایش «دن کامیلو» کامل شد؛ شهردار کمونیست یک دهکده ایتالیایی که در تقابل با کشیش کلیسا، موقعیتهای کمیکی را شکل میدهد.
هر چند مهران احمدی مثل بسیاری دیگر از بازیگران سینما و تلویزیون خاستگاه اصلیاش تئاتر است و دهه 70 نقشهای زیادی را روی صحنه بازی کرده، اما بی شک تا سالها بعد، بسیاری از علاقمندان تئاتر، او را با همین نقش پپونه در اجرای «دن کامیلو» به خاطر خواهند آورد؛ نمایشی با کارگردانی کوروش نریمانی که از موفقترین کمدیهای سالهای اخیر به شمار میآید. به بهانه اجرای این نمایش در سالن اصلی تئاتر شهر، پای گفت و گو با مهران احمدی نشستیم و از زاویه دید او به بازیگری در تئاتر، سینما و تلویزیون نگاه کردیم.
شما اسفند سال گذشته، پشت صحنه سریال «پایتخت» در گفت و گو با یک خبرگزاری، گفته بودید قصد دارید برای باز پروری به صحنه تئاتر بازگردید. حالا میخواهم بدانم پس از سه ماه که درگیر تمرین و اجرای نقش آفرینی در نمایش «دن کامیلو» بوده اید، آیا این باز پروری انجام شده است یا نه؟
گفتهام بازپروری؟
در آن گفت و گو از این تعبیر استفاده شده است.
عیب ندارد. هر چند تازگیها دیگر ترجیح میدهم از واژه بازپروری استفاده نکنم. در واقع میتوانم بگویم به تئاتر آمدم تا خودم را لاغر کنم.
مگر چاق شده بودید؟
بله، چون در سینما آدم از نظر روحی و فیزیکی چاق میشود، آن هم به خاطر غصهای که در این عرصه هنری میخورد یا چلوکبابی که پشت صحنه نوش جان میکند.(خنده)
حالا این کار تئاتری شما را لاغر کرده است؟
من خودم احساس میکنم به لحاظ روحی، جسمی و فیزیکی لاغر شدهام که برای من بازیگر بسیار خوب است.
از لحاظ تکنیک بازیگری تاثیری نداشته است؟
حتماً تاثیر مثبت داشته است. تئاتر جای تحلیل، دور خوانی، تمرین زیاد و … است. کار تئاتر مثل بدن سازی قبل از شرکت در یک تورنمنت سخت فوتبال میماند؛ آدم را آماده میکند تا در مسابقاتی سخت مثل همین جام جهانی شرکت کند.
تاثیر مثبت روحی کار در تئاتر چیست؟
بازی در تئاتر باعث میشود آدم یادش نرود از کجا آمده و قرار است چه کار کند. بازیگری قرار نیست مثل کار، شغل و کاسبی باشد. درست است زندگیام با آن میچرخد، اما نه به هر قیمت و شرایطی. به نظرم بازی در تئاتر با تاثیرات بسیار مثبتش، من را احیاء کرده است.
آن وقت برای این احیاء شدن هر چند وقت به تئاتر باز میگردید؟
امیدوارم بتوانم هر دو سال یک بار این کار را بکنم. همان طور که گفتم، چون زندگی من از بازیگری میگذرد، بر خلاف میل و اشتیاقم، نمیتوانم بیشتر از این کار تئاتر کنم، چون آن وقت از نظر مالی و اقتصادی زیر فشار قرار میگیرم.
همین سه ماه که کار تئاتر کردید، زیر فشار مالی قرار گرفتید؟
چون من عادت ندارم گروه نمایش را وسط کار قال بگذارم یا دو نقش را هم زمان بازی کنم، خب تمام سه ماه گذشته را مشغول همین نمایش «دن کامیلو» بوده ام که از نظر اقتصادی به من ضربه زده است. البته این برای همه تئاتریهاست و به ساز و کار اشتباه تولید و شرایط نامناسب حمایت از این هنر بر میگردد.
یعنی تئاتر با تمام حسنهایی که دارد، وضعیت اقتصادیاش خیلی بد است و باعث میشود نتوان تمام وقت در آن کار کرد؟
تئاتر از نظر اقتصادی آدم را تو منگنه قرار میدهد و بازیگر را اذیت میکند. اما همان طور که گفتم، این مشکل خود تئاتر نیست، بلکه ناشی از اداره نادرست این هنر در کشور است که بدون حامی رها شده.
شما اصطلاحات و تعبیرات را خوب به کار میبرید. در یک مصاحبه خواندم که گفتهاید تئاتر نون و پنیر و گوجه و خیار است. واقعاً پشت صحنه تئاتر همین پذیرایی خیلی مختصر صورت میگیرد. جلوی صحنهاش هم همین قدر کم هزینه است و برای دست اندرکارانش درآمد چندانی ندارد. با این وجود بازهم خیلیها مثل شما برایش یک ارزش و جایگاه ویژهای قائل هستند.
با عرض پوزش برای آن که حرفم را روشن بزنم، بگذارید یک مثال دیگر بیاورم. به خدا تئاتر مثل همین ماه رمضان است که چند روز دیگر شروع میشود. تئاتر یک ریاضتی مثل روزه گرفتن است که البته آخرش که افطار میشود، آدم حال میکند. در واقع سختی و ریاضتی شیرین مثل روزه گرفتن است که دوستش دارم.
این دوست داشتن روحی و معنوی است؟
بله. برای مثال ارتباط تنگاتنگ و نفس به نفس با تماشاگران در تئاتر همیشه قابل ستایش است. همچنین آدمهایی که تو تئاتر هستند، جنس پاکیزهتر و استرلیزهتری دارند. بیشتر میتوان همه جوره رویشان حساب کرد؛ هم از نظر روانی، هم شخصیتی، هم انسانی و هم به لحاظ کاری. بچههای فعال در تئاتر خیلی فرهیحته و دوست داشتنی هستند.
شما از آن دست بازیگرانی هستید که همه ژانرهای ملودرام، تراژیک و کمدی را بازی کرده اید. چون نقشهای کمدی یک چیزی بین شخصیت و تیپ هستند، آیا ساده تر و راحت تر از نقشهای دیگر ژانرها بازی میشوند؟
برعکس، بازی در کمدی سختترین کار دنیاست. این را من نمیگویم، همه کسانی که بازیگری را حرفه ای دنبال میکندد، می دانند نقش آفرینی در آثار کمدی خیلی سخت است. چون چیزهایی اضافه بر استعداد و تمرین و …. می خواهد. اول از همه و مهمترین بخش این است که باید خلاقیت این که بتوانی بازیگر کمدی بشوی را داشته باشی. کمدی مولفههایی اضافهای بر بازی در دیگر ژانرها و گونه ها دارد. البته من تاکید کنم در این زمینه داعیهای ندارم.
با توجه به موفقیت بازیهای کمدی شما در تلویزیون و تئاتر، آیا این گونه نقشها به شخصیت خودتان هم نزدیکتر است؟
نه فکر نمیکنم. در واقع من فکر میکنم نقشهای احساسی و هیجانی به من نزدیکتر هستند. اما از این که مردم به بازی من بخندند، بی شک لذبت میبرم. دوست دارم با بازیام باعث خنده مخاطبانم بشوم؛ البته خندهای که تو سطح باقی نماند.
خب این تعریف «سطح» و تعیین حد و مرزش کمی سخت است. برای مثال توقع و انتظار ما از سطح کمدی در سریال «پایتخت» در مقایسه با نمایش «دن کامیلو» خیلی تفاوت دارد. در تلویزیون خنداندن مردم اگر با کمی چاشنی انتقاد از مسائل روز جامعه همراه باشد، شاید توقع مخاطب را برآورده سازد. اما در تئاتر ما نیازمند آن هستیم تا به جهان بینی، ایدئولوژی و روابط پیچیده انسانی بخندیم. در این باره توضیح میدهید؟
تلویزیون مخاطب قراگیرتر و وسیعتری دارد؛ استاد دانشگاه آن را میبیند، آدم بی سواد پایش مینشیند، در یک روستای دورافتاده بیننده دارد و یک ساکن شمال شهر تهران هم تماشاگر آن است. برای همین سطح کمدی آن باید به گونه ای باشد که همه بفهمند و لذت ببرند.
در مقابل آن کسی که میآید تئاتر، بی شک سطح انتظارات فرهنگی و هنریاش بالاتر است. جایگاه تئاتر آن قدر بالاست، که در ارزیابی سطح فرهنگی هر جامعه، تعداد سالنها و تماشاگران هنر نمایش، یک شاخص بسیار مهم به شمار میآید. با این توضیح معلوم است که در تئاتر باید حرف مهمتر، عمیقتر و بهتری بزنیم تا بتوانیم مخاطب را راضی کنیم.
شما در سه رسانه هنری متفاوت سینما، تلویزیون و تئاتر بازی کردهاید. آیا بین مخاطبان اینها تفاوتی قائل هستید؟
من مخاطبانی را که کارها را بدون غرض و مرض دنبال میکنند و جدیتر آنها را میبینند، بیتشر دوست دارم. در واقع نه به مخاطب سطحی و نه به مخاطب روشنفکر مآب و متفرعن که از بالا به من نگاه میکند، علاقهای ندارم. من به مخاطب چدی سینما، تلویزیون و تئاتر فکر میکنم که لازم نیست متخصص هنر هم باشند. البته سطح مخاطبان جدی تئاتر، سینما و تلویزیون با هم تفاوت دارد که طبیعی است. اما میشود برای هر عرصه مخاطبان جدی را مشخص کرد.
وقتی به شما برای کار در تلویزیون، سینما یا تئاتر پیشنهاد کار میشود، آیا شیوه برخورد شما متفاوت است؟
شیوه کشف شخصیت در هر سه رسانه و قالب تقریباً یکی است، تنها شیوه ارائه و اچرای آن خیلی فرق میکند. اجرای تئاتر با سینما و تلویزیون خیلی فرق میکند. تا کسی بازی روی صحنه را تجربه نکرده باشد، این را درک نمیکند.
منظورم در برخورد شما با متن پیشنهادی و پذیرش کار است؟
متن اولویت اول من است؛ در تئاتر، سینما و تلویزیون فرقی نمیکند. من اول باید متن را دوست داشته باشم، حرفش را بپذیرم و ببینم با چیزهایی که تو دنیا فکر میکنم و دغدغه من است، مطابقت دارد یا نه. در مرحله بعد باید ارزیابی کنم آن متن از لحاظ ساختار دراماتیک قابلیت تبدیل شدن به یک کار استاندارد را دارد یا نه. در سومین مرحله، به خود نقش فکر میکنم، این که توانمندی من در حد این نقش هست و آیا با آن چیز جدیدی برای ارائه دارم.
وقتی در تئاتر متنها و شخصیتها پیچیدهتر و سختتر هستند، آیا بازی کردن روی صحنه به نسبت نقش آفرینی مقابل دوربین سنگین تر میشود؟
چون تئاتر جای تحلیل است، خب بی شک سختتر است. هر حرکت، کنش، دیالوگ و … در تئاتر باید یک تحلیل پشتش باشد و هم زمان تحلیل مخاطب را به دنبال میآورد. روی صحنه تو با تماشاگر نفس به نفس هستی و گاه او به تو فرمان میدهد. واکنش تماشاگر در همان لحظه به تو نشان میدهد که خوب، متوسط یا بد بازی کردهای و آیا توانستهای مفهوم را به خوبی به تماشاگر منتقل کنی یا نه.
در نمایش «دن کامیلو» این بده بستان با تماشاگر را در چه حدی داشتید؟
بسیار زیاد. بدون آن که من و دیگر بازیگران قصد قبلی داشته باشیم، یک شب یک دفعه ریتم کار تند میشد و شب دیگر کند. یا ریتم ثابت میماند و تمپو فرق میکرد. این را خودت روی صحنه میفهمیدی که ناشی از جو سالن و احساس تماشاگران است. برای همین میگویم بازی در تئاتر دنیای عجیبی است که باید روی صحنه تجربه اش کرد.
این قدر فضای سالن روی کار شما تاثیر میگذارد؟
قطعاً. این تماشاگر است که دستور میدهد تو بازیگر چه کارهای. ما تماشاگر را نمیبینیم، اما حس تماشاگر را درک میکنیم، همان طور که او حس ما را درک میکند و این بده بستان تا پایان اجرا ادامه دارد.
در واقع علاوه بر حواس پنچگانه، یک حس ششم هم در بازیگری تئاتر وجود دارد که خیلی اهمیت دارد. این همان خلاقیت است که قبل از این گفتم به ویژه در بازی کمدی خیلی بیشتر به آن نیاز داریم.
علاوه بر این، ارتباط بین بازیگران تئاتر هم خیلی مهم است که در سینما و تلویزیون به این شدت نیست. انگار روی صحنه یک خویشاوندی و هم خونی با هم داریم که این معجزه بازیگری و تئاتر است.
مثل بداهه نوازی در موسیقی می ماند. این حس خانوادگی که بین بازیگران روی صحنه تئاتر برقرار میشود، خیلی عجیب و غریب است که خوشبختانه در نمایش «دن کامیلو» در حد بالایی از آن بهره مند بودیم.