دوشنبه 28 آبان 1403 - 18 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1398/12/18 14:30
کد خبر: 426

تولد لاکچری خانوم بازیگر که جنجال به پا کرد

عکسی که سوگل طهماسبی به تازگی در صفحه رسمی اینستاگرام خود منتشر کرده است.

به گزارش ستاره پارسی؛ سوگل طهماسبی زادهٔ ۲۵ بهمن ۱۳۶۴ است. سوگل طهماسبی در اهواز زاده شد. سوگل طهماسبی بازیگر ایرانی تئاتر، سینما و تلویزیون است و سوگل طهماسبی دارای اصالتی بختیاری است. سوگل طهماسبی بزرگ‌شدهٔ اهواز و فوق‌دیپلم گرافیک است. 

سوگل طهماسبی

ماجرای جشن تولد جنجالی سوگل طهماسبی

 

سوگل طهماسبی بازیگر جوان و کم حاشیه کشورمان تولد خود را در کنار بازیگران مشهور و دوستان و خانواده اش جشن گرفت.

مریم معصومی , مرجانه گلچین , پرستو صالحی , مریم وطن پور , گلشید بحرایی , علی بیگدلی و … در تولد وی حضور داشتند. مراسم جشن تولد سوگل طهماسبی حواشی فراوانی برای این بازیگر ایجاد کرد تا جایی که مجبور به توضیح شد.

سوگل طهماسبی

سوگل طهماسبی با انتشار تصاویری از تولدش نوشت:

سلام به همه، ممنونم بابت تبریک های زیباتون ، این اولین باره که همچین مطلبی در پیجم میزارم اونم فقط به خاطر اینکه این قدر همو قضاوت نکنیم این تولد رو من نگرفتم لطف خانم و آقا عابدی مدیر محترم فودکورت آرتمیس بود که لطف کردن و من رو سوپرایز کردن که خیلی ممنونم ازشون (اونجا تالار مجلل نیست فودکورت مجتمع ارتمیسه ،جهت اطلاع منتقدان عزیز ، فکر می کنم اگر قرار بود این تولد رو خودم برگزار کنم مطمئنا مادر و برادرم و خواهرای عزیزم در کنارم بودن ) تیم تشریفات هنرمندان ،عزیزانی هستن که در جشن های که مخصوصا هنرمندان گرفته میشه حضور دارن (پس من بادیگارد شخصی ندارم بازم جهت اطلاع )

عکس آخر تولدی هست که با هزینه خودم گرفتم (بازم جهت اطلاع دوستانی که راجع به پولدار بودن بنده نظرات زیادی دادن ) من معذرت خواهی میکنم که در شب تولدم سوپرایز شدم و برام تولد گرفتن و من خوشحال شدم و معذرت خواهی می کنم ؛

 

تولد لاکچری سوگل طهماسبی

اگه گوشت گرون شده و اوضاع اقتصادی خیلی خوب نیست و تولد من باعثش بوده و باز معذرت خواهی میکنم که دوستان رو آزرده خاطر کردم و به دنیا آمدم که برام تولد لاکچری بگیرن ، و عزیزان به زحمت بیفتند هرچیزی که در لایه پنهان شخصیتشون هست رو نشون بدن ، و معذرت خواهی می کنم که باعث تمام اتفاق های تلخ امسال بودم ، و معذرت خواهی می کنم که نتونستم تمام موبایل هارو جمع کنم که از تولد فیلم نذارن ، که در این اوضاع بد ،مردم ببینن،و معذرت خواهی می کنم که پول تولد رو نقدا با من حساب نکردن که به کسی کمک کنم و در آخر تمام تلاشم رو میکنم که در سال آینده به دنیا نیام (ممنونم از تمام عزیزانم که دیشب در کنارم بودن،مخصوصا سودابه شادمان عزیز برای تمام زحماتش وممنونم از اقای احمدی نازنین )

سوگل طهماسبی

جشن تولد سوگل طهماسبی

سوگل طهماسبی

توضیحات سوگل طهماسبی درباره تولد لاکچری اش!

 

مصاحبه با سوگل طهماسبی

این آرامش که تو چهره ت داری از کجا میاد؟

خب امیدوارم همینطور باشه که شما میگید و این موضوع باعث می شه من خیلی از صمیم قلب خوشحال بشم.

نمیدونم از کجا میاد ولی من خیلی شباهت به پدر خدا بیامرزم دارم و پدر من استاد مینیاتور بودند و بالطبع آدمی که مینیاتور کار می کنه باید یک صبر و حوصله خاصی داشته باشه.

میگن که من صبر و حوصله و خصوصیات اخلاقیم بسیار شبیه پدرمه و البته از کودکی تا الان کار کردن در حرفه بازیگری به من یاد داد که باید آدم صبوری باشم.

 

جنوبی ها هم خیلی مهربون هستند و آرامش دارند.

آره جنوبی ها خیلی خوب هستند. حالا نه که من بچه جنوبم این حرفو بزنم ولی خدا وکیلی جنوبی ها خیلی خوبن.

من کلا خیلی خوشحالم که بچه جنوب هستم. چرا که بعد از همه اتفاقاتی که پشت سر گذاشتند هنوز اون روحیه شادشون و دارند. بدون ادعا و هیچ چشم داشتی هنوز دارند در شرایط سخت زندگی می کنند. به نظر من این مردم خیلی ویژه هستند.

 

یک دختر ۱۶ ساله میاد تهران . بعد دانشجو میشی و مستقل زندگی می کنی و شروع می کنی به کار کردن. این دوران چه سختی هایی برای تو داشت؟

خیلی مشکلات زیادی را گذروندم. اینکه تو از یک شهری که کوچه به کوچه هرجا میرفتی تو را می شناختند و در محله ای که زندگی میکردی با همه آشنا بودی ، به یکباره به یه کلان شهری می آیی که هیچ کس تو را نمی شناسه! این بزرگ ترین معضلی بود که با آن رو به رو شدم. با یک فرهنگ متفاوت از جنوب که تو نمی تونی از بقیه انسان ها بر خلاف جنوب به راحتی کمک بخواهی.

مشکل بعدی این بود که من دنبال یک هم خونه می گشتم که دوستی با من تماس گرفت گفت یکی از آشناهای من در یک خانه زندگی می کنه که دنبال نفر پنجم برای همخانه شدن می گردند. من به آنجا رفتم اما یک ماه بیشتر نتونستم دووم بیارم چرا که احساس می کردم در آن سن کم اگر با آن ها می ماندم شاید تصمیمات غلطی در زندگی می گرفتم.

سوگل طهماسبی

پس از اون با مهناز رفتیم یه خونه ۴۰ متری در خیابان آذربایجان اجاره کردیم ولی وقتی وارد شدیم خودمون بودیم و ۲ تا ساک!!! هیچ وسیله ای نداشتیم. چند روز بعد یک قالی ۶ متری خریدیم و با اینکه من در آن دوران هم بازیگر بود هم مجری ولی تلویزیون هم نداشتیم و من برای اینکه خودم را در تلویزیون ببینم می رفتم به آب میوه گیری سر کوچه! بالاخره پس از یک سال و نیم توانستیم با دومین حقوق من یک تلویزیون هم بخریم.

اولین حقوقم را که گرفتم رفتم با تلفن کارتی به مامانم زنگ بزنم و این خبر را به او بدم و موقع تماس کیفم را روی تلفن گذاشته بودم. وقتی تلفنم تموم شد دیدم که کیفم رو دزدیدند و من نشسته بودم به مغازه ها نگاه می کردم و گریه می کردم که من باید چیکار کنم .

اینا را میگم که به این جا برسم که دوره ما این دید وجود نداشت که باید خانواده الزاما خرج زندگی ما را بدهند و یا این جملات که میخواستن ما را به دنیا نیارن و …

من از بچگی کار کردم و از ۱۲ سالگی برای تئاتر هایی که بازی کردم دستمزد گرفتم و پول تو جیبی که از خانوادم می گرفتم پس اندازی بود برای آیندم.

من تو باشگاه کار کردم ، لباس فروختم و … و هیچ ابایی هم از گفتن این مسائل ندارم.

 

 

خب برسیم به مشکلاتی که در کارت پیش اومده. تا الان شده پولت را ندن؟

آره خیلی. من از سال ۹۰ تا الان درگیر پرونده ای هستم که ۲ سال در یک کار حضور داشتم ولی پولمو ندادند!

 

تا الان جایی باهات تحقیر آمیز برخورد کردند؟

آره …اون اوایل خیلی پیش میاد. حالا الان شرایط فرق کرده ولی قبلا بوده دیگه.

من رفتم در دفتری که خودِ تهیه کننده با من تماس گرفت که بیا در سریال جدیدم بازی کن ولی کارگردان دوست داشت شخص دیگری این نقش را بازی کند و با حضور من موافق نبود . یادمه وقتی به دفتر رفتم نزدیک ۴۰ دقیقه سر میز کارگردان نشستم ولی ایشون حتی سرش را بالا نیاورد که ببینه من کی هستم و بعد از ۴۰ دقیقه به من گفت تو کی هستی؟

گفتم تهیه کننده به من زنگ زده برای فلان نقش. اون هم گفت که من برای این نقش کسی و مد نظر دارم بی خود اینجا نشین و وقت خودت و من را هم نگیر!!!درب خروج از اون طرفه!

یادمه کل مسیر را گریه می کردم و فکر می کردم چطور ممکنه کسی این طور به خودش اجازه بده به کسی توهین کنه… هنوز بعد ۱۰ سال اون شخص رو میبینم یاد اون خاطره تلخ می افتم.

 

سختی های دیگه این کار چیه؟

خب من یادمه سر دو تا کار همزمان بودم که به یکباره خبر رسید دایی من که ۳۶ ساله بود سرما خورده رفته بیمارستان ، یه آمپول زدند و با همان آمپول ایست قلبی و فوت کرده!

یادمه اردیبهشت بود و به من حتی اجازه ندادند برای مراسم خاکسپاری برم.

دو ماه بعد صبح که دلارام ، خواهر زادم از خواب بیدار میشه میبینه گردنش باد کرده …بیمارستان و این حرفا می فهمن سرطان داره و ما هنوز از شوک فوت دایی ام بیرون نیامده بودیم که درگیر مسائل شیمی درمانی و درمان سرطان خواهر زاده ام شدیم.

در همون دوران پدرم سرطان ریه گرفت و فوت کرد.

چهلم پدرم که گذشت خواهرم ام اس گرفت.

وقتی بر می گردم به اون سال ها می بینم که از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ ما چه شرایط سختی و گذراندیم. اینا فقط گفتنش راحته ولی خیلی دوران سختی و گذروندم.

الان از خدا چیزی بخوام اول از همه برای همگی سلامتی میخوام و شاید حتی از اون دوران به بعد کلا دیدگاهم به زندگی عوض شد و من بیشتر صبور شدم.

 

دلت می خواد چه تغییری در شرایط اجتماع برای دختران اتفاق بیافته.

دوست دارم دختر ها به خودباوری برسند و توانایی های خودشون را بشناسند.

 

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/a278n3