هانیه توسلی 42 سال سن دارد . پدر هانیه توسلی مرحوم نادر تقی توسلی سرهنگ ژاندارمری و مادرش خانه دار بود ، چهار خواهر نیز دارد و می گوید دوران کودکی بسیار شادی داشتم .
هانیه توسلی فارغ التحصیل لیسانس ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد تهران است که جز بازیگری به شدت به عکاسی و نقاشی علاقمند است و عاشق گربه می باشد . خواهر بزرگ هانیه توسلی بنام «هما» مدتی در یک مجله منتقد بود و حالا کار ترجمه می کند ، خواهر دیگرش «مهسا» جراح مغز و اعصاب می باشد .
هانیه توسلی تئاتر را به شکل غیر حرفه ای از سال 1374 وقتی 16 ساله بود از همدان شروع کرد تا اینکه سال 1378 در 20 سالگی بعد از قبولی در دانشگاه راهی تهران شد
کنار تحصیل بعنوان دستیار کارگردان در فیلم «آخر بازی» به کارگردانی همایون اسعدیان همکار داشت
دانشگاه خیلی در شکل گیری سلیقه و فکرم تاثیر نداشت با این وجود من در دانشگاه دو استاد خوب بنام نغمه ثمینی و آقای محمد چرمشیر داشتم
بازیگری حرفه ای
در سال 1379 زمانی که بعنوان بازیگر در جشنواراه تئاتر تبریز حضور داشت توسط نصرالله قادری (کارگردان) که داور جشنواره بود برای بازی در تئاتر «پدر» انتخاب شد
چند ماه بعد برای اولین بار با فیلم کوتاه «روی جاده نمناک» بازی جلوی دوربین را تجربه کرد
هانیه توسلی در پاییز 1379 با سریال «غریبه» وارد قاب تلویزیون شد و سرانجام سال 1380 با فیلم «شام آخر» تجربه حضور در سینما را نیز بدست آورد
او در رمضان سال 96 با سریال «میوه ممنوعه» به کارگردانی حسن فتحی در کنار علی نصیریان ، گوهر خیراندیش و امیر جعفری به شهرت رسید
عکاسی را دوست دارم اما حالا بخاطر اینکه مد شده همه بازیگران عکاسی می کنند و نمایشگاه می گذارند ترجیح می دهم کارم را رسانه ای نکنم
از قدیم گربه در خانه ما خیلی مهم بود ، در زیرزمین یک کرسی داشتیم که گربه ها زیرش جمع میشدند و زاد و ولد میکردند
شیشه زیرزمین ما همیشه شکسته بود و آنها راحت می رفتند و می آمدند ، ما هم به گربه ها غذا می دادیم و زندگی خوبی کنار ما داشتند
من الان هم شش گربه دارم که البته هیچکدام از آنها پرشین کت نیستند و من گربه های خیابانی را نگه می دارم
تنبل معروف کلاس
تا دلتون بخواد در دوران دبیرستان تجدید آورده و تنبل خفن کلاس بودم ، تقلبم تا دلتون بخواد کردم که باحال ترینش 25 صدم را با تعویض ورقه با دوستم به 14/25 رساندم
ازدواج و فرزند
تابحال خواستگاری به آن شکل مرسوم نداشتم که بیایند خانه و چایی بریزم هنوز مجردم
شاید هیچ وقت بچه ای به دنیا نیاورم ، بچه داشتن کار بسیار سخت و پر مسئولیتی است اصلا نمی توانم بفهمم چه جوری آدم ها اینقدر ر راحت بچه دار می شوند
مخصوصا آدم هایی که می دانند مشکلات مالی دارند ولی باز بچه دار می شوند
سرپرستی یک دختر
سرپرستی از راه دور یک دختر بچه اردبیلی را برعهده دارم ، رابطه ما از طریق سیستم بنیاد کودک می باشد و آنها هر شش ماه نیازهای اصلی بچه را برایم م فرستند
خودم هم تلفنی با بچه صحبت می کنم و برخی مناسبت های مثل تولدش در آذر ماه و روزهای عید خیلی برایم اهمیت دارد