جمعه 02 آذر 1403 - 22 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1398/12/27 17:00
کد خبر: 622

با آثار مولانا بیشتر آشنا شوید

حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی، در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد.پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است. در ادامه شما را با گزیده ای از زندگی نامه مولانا آشنا می کنیم.

به گزارش ستاره پارسی؛ جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی ‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ یا وخش – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی)مولانا از مشهورترین شاعران ایرانی پارسی‌گوی است. نام کامل مولانا «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و مولانا در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است.مولانا در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده‌است.

 

آثار کتبی مولانا را به دو قسمت ( منظوم و منثور ) می توان تقسیم کرد. 

 

آثار منظوم مولوی :

1- مثنوی: کتابی است تعلیمی و درسی در زمینۀ عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب معروف شده. مثنوی از همان آغاز تألیف در مجالس رقص و سماع خوانده می شد و حتی در دوران حیات مولانا طبقه ای به نام مثنوی خوانان پدید آمدند که مثنوی را با صوتی دلکش می خواندند.

 

به مناسبت ذکر نی 18 بیت نخست مثنوی را نی نامه گفته اند. نی نامه حاوی تمام معانی و مقاصد مندرج در شش دفتر است به عبارتی همۀ شش دفتر مثنوی شرحی است بر این 18 بیت.

 

2- غزلیات: این بخش از آثار مولانا به کلیات یا دیوان شمس معروف گشته، زیرا مولانا در پایان و مقطع بیشتر آنها به جای ذکر نام یا تخلص خود به نام شمس تبریزی تخلص کرده. به احصای نیکلسن مجموعۀ غزلیات مولانا حدود 2500 غزل است. 

 

3- رباعیات: معانی و مضامین عرفانی و معنوی در این رباعیها دیده می شود که با روش فکر و عبارت بندی مولانا مناسبت تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پایۀ غزلیات و مثنوی نمی رسد و متضمّن 1659 رباعی است.

 

آثار منثور مولوی :

1- فیه ما فیه: این کتاب مجموعۀ تقریرات مولانا است که در مجالس خود بیان کرده و پسر او بهاءالدین یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده. فیه ما فیه در موارد کثیر با مثنوی مشابهت دارد منتهی نسبت به مثنوی مفهوم تر و روشن تر است زیرا این اثر نثر است و کنایات شعری را ندارد.

 

2- مکاتیب: این اثر به نثر است و مشتمل بر نامه ها و مکتوبات مولانا به معاصرین خود.

 

3- مجالس سبعه: و آن عبارتست از مجموعۀ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان فرموده است.

 

 

وفات حضرت مولانا

در آن روز پر سوز، سرما و یخبندان در قونیه بیداد می کرد و دانه های نرم و حریرین برف در فضا می رقصیدند و بر زمین می نشستند. سیل پر خروش مردم پیرو جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی می گوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند» و چهل شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود.

 

بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند

روز و شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین

 

آری چنین بود زندگی مولانای ما، زندگی این خداوندگار بلخ و روم که برای وصول به عشق واقعی برای نیل به از خود رهایی در مقام فنا و بالاخره برای سیر تا ملاقات خدا که راه آن در فراسوی پله های حس و عقل و ادراک عادی انسانی است از زیر رواقهای غرور انگیز مدرسه و از فراز منبری که در بالای آن آدمی آنچه را خود بدان تن د رنمی دهد از دیگران مطالبه می کند، خیز برداشت و با حرکتی سریع و بی وقفه پله پله نردبان نورانی سلوک را یک نفس تا ملاقات خدا طی کرد. یک نفس اما در طول مدت یک عمر شصت و هشت ساله که برای عمر تاریخ یک نفس هم نبود.

 

سرانجام روح ناآرام جلاالدین محمد مولوی در غروب خورشید در پی تبی سوزان در روز یکشنبه پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ قمری بر اثر بیماری ناگهانی که طبیبان از درمان آن عاجز گشتند به دیار باقی شتافت.

 

گلچین بهترین شعر های مولانا

ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کرده ام

 

درکنج ویران مــــانده ام، خمخــــانه را گم کرده ام

 

هم در پی بالائیــــان، هم من اسیــر خاکیان

هم در پی همخــــانه ام، هم خــانه را گم کرده ام

 

آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد

آخـــــر از اینجا نیستم، کاشـــــانه را گم کرده ام

 

در قالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم

چون جان اسیرحبس شد، جانانه را گم کرده ام

 

از حبس دنیا خسته ام چون مرغکی پر بسته ام

جانم از این تن سیر شد، سامانه را گم کرده ام

 

در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان

می خواند با خود این غزل، دیوانه را گم کرده ام

 

گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو

این گفت و با خودمی سرود، پروانه را گم کرده ام

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/4y88e2