جمعه 02 آذر 1403 - 22 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1399/01/03 14:46
کد خبر: 688

اختلاف سنی 27 ساله فریبا نادری و همسرش !

“فریبا نادری” از زندگی عاشقانه اش میگوید: ازدواج با مسعود آنقدر عاشقانه و مهم بود که با وجود مخالفت های خانواده این کار را کردم.

به گزارش خبرنگار ستاره پارسی ؛ فریبا نادری بازیگر جوان و توانا از خاطرات فریبا نادری  در زندگی مشترک با مرحوم مسعود رسام و ازدواج های امروزی می گوید . فریبا نادری می گوید در کنار مرحوم مسعود رسام زندگی عاشقانه ای داشتم  فریبا نادری می گوید: با وجود بیست و هفت سال تفاوت سنی هیچ وقت در زندگی با او خلائی حس نکردم…

 

 

ادامه می دهد حتی کوچکترین سخنان او برای من آموزنده بود و این بهترین خاطره ام از اوست که هنوز هم حرف های پرمحتوایش در خاطرم هست.

ازدواج همواره به عنوان یکی از مهمترین موضوعات مورد نظر جامعه ما مطرح بوده است. با ازدواج موفق می توان آرامش واقعی را تجربه کرد و به رضایت حقیقی از زندگی دست یافت.

329013_736

ماجرای ازدواج فریبا نادری با مسعود رسام

 زندگی عاشقانه فریبا نادری

خلاف همیشه که در آتلیه یا دفتر مجله با آدم معروف ها برای مصاحبه قرار می گذاشتیم این بار به پیشنهاد فریبا نادری در کافه قرار گذاشتیم تا گفت وگوی گرم تری داشته باشیم. همراه دمنوش گل گاوزبان و مخلفات که آن را هم مهمان فریبا نادری بودیم.

فریبا نادری و عکس همسرش مسعود رسام

آشنایی فریبا نادری با مسعود رسام

هیجده، نوزده سالم بود که همراه دوست گریمورم به دفتر مسعود رسام رفتم تا تست بازیگری بدهد. مسعود بازیگران فیلم «مروارید سرخ» را انتخاب می کرد و از افراد مختلف تست می گرفت. من هم اصلا در این فکرها نبودم که از اتاق بیرون آمد و گفت:نوبت شماست. گفتم:من برای تست نیامدم؛ دوستم آمده است. مسعود هم گفت حالا که تا اینجا آمده ای بیا تست بده. آن روز خیلی خوشحال شدم اما می دانستم خانواده ام مخالفت می کنند.

در تست که قبول شدم برای مدتی به کلاس های آموزشی بهروز بقایی رفتم تا توانایی های بازیگری ام را تقویت کنم. در قراردادی که برای بازی در آن فیلم بستم قید شده بود که خانواده ام بتوانند سر صحنه حاضر شوند. «مروارید سرخ» فیلمی بود که باعث شد با مسعود رسام آشنا شوم.

 

دوران عاشقی فریبا نادری و همسرش

بعد از آشنایی با مسعود رسام و گذشت زمان حس می کردم که او احساس خاصی نسبت به من دارد. مسعود عاشقم شده بود و یک روز آن را بر زبان آورد. من هم در مقابل عاشق شدم؛ یعنی او من را هم عاشق کرد. بعد از دوران عاشقی تصمیم گرفتیم که با هم ازدواج کنیم. شاید خیلی ها فکر کنند من از بیماری او خبر نداشتم که تن به این ازدواج دادم اما این جور نبود؛ من از سال ۸۳ می دانستم که مسعود سرطان دارد. سال ۸۵ که با من ازدواج کرد دکترها می گفتند کمتر از شش ماه دیگر سرطان کار خودش را خواهد کرد اما معجزه عشق، امید و همنشینی با هم باعث شد که تا سال ۸۸ با سرطان بجنگد.

این جور وقت ها خیلی ها آدم را قضاوت می کنند. ممکن است فکر کنند به خاطر ثروت مسعود رسام بوده که من حاضر شدم با مردی که ۲۷ سال با من اختلاف سنی دارد ازدواج کنم. کسانی که مسعود رسام را از نزدیک می شناسند از وضعیت زندگی او خبر دارند و می دانند که او ثروتمند نبود. ازدواج با مسعود آنقدر عاشقانه و مهم بود که با وجود مخالفت های خانواده این کار را کردم.

فریبا نادری و همسرش مسعود رسام

حتی پدرم حاضر نبود من را ببیند و این اتفاق نیفتاد تا زمانی که مسعود تسلیم سرطان شد و از دنیا رفت. همه چیز در آن زمان کوتاه با مسعود برایم خاطره انگیز بود و تا همین چند ماه پیش با دختر او در یک خانه زندگی می کردیم. من همیشه در زندگی ام آدم محافظه کاری بودم و دنبال این بودم که بی دلیل خودم را در معرض قضاوت دیگران یا مشکل قرار ندهم اما دوست داشتن و عشق آنقدر قوی است که محافظه کاری نمی شناسد. مسعود رسام از کودکی برایم بت بود و وقتی نام او و برادرش در تیتراژ می آمد لذت می بردم. چهارشنبه شب ها این اجازه را داشتم که بیدار بمانم و «خانه سبز» را ببینم. او خاطرات نسلی را رقم زده و برای همیشه در خاطرم می ماند.

فریبا نادری یک مسلمان دو آتشه

من یک مسلمان معتقدم. شاید ظاهرم مثل عرفی باشد که در جامعه وجود دارد اما به احکام دینم پایبندم. نماز می خوانم و مرجع تقلیدم آیت الله مکارم شیرازی هستند که بارها با دفترشان تماس گرفته ام تا در موارد مختلف سوال کنم و جوابم را بگیرم. خمس و زکات هم جزو چیزهایی است که همیشه سر وقت آنها را پرداخت می کنم و از واجبات زندگی من است. بی اندازه عاشقان امامان (ع) هستم و دوستشان دارم.

اینها عزیزدل هستند. به حرف مردم هم کاری ندارم که ممکن است چه فکری کنند. وقتی برای زیارت به نجف و کربلا رفته بودم و عکس های آن را در اینستاگرام گذاشتم بعضی ها حرف هایی زدند که نشان می داد هنوز فرهنگ و جنبه استفاده از یک فضای مجازی جا نیفتاده. می گفتند چطور آنجا رفته ای چادر به سر کرده ای و وقتی برگردی دوباره کشف حجاب خواهی کرد. پیش خودشان فکر نکرده بودند که شما در همین امامزاده صالح (ع) که می روی چادر می دهند تا سر کنی و حرمت فضا را نگه داری. آن وقت از من توقع داشتند با پوشش همیشگی ام که عرف شهر تهران است در آنجا حضور پیدا کنم. امام رضا (ع)، امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) بیشترین احترام را برای ایشان قائل هستم و من وظیفه داشتم که آن طور رفتار کنم.

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/4p56o2