فرزندپروری یکی از دشوارترین و پیچیدهترین کارهای دنیاست که برای آن نیاز به دل و جرأت زیادی داریم. هیچ پدر و مادر ی نمیتوانند تضمین کنند که هیچگاه اشتباه نخواهند کرد. هیچ دستورالعمل دقیقی هم درباره اینکه چگونه والدین خوبی برای فرزندان خود باشیم، وجود ندارد. با این حال، همیشه میتوانیم از اشتباهات دیگران درس بگیریم، حتی اگر آنها شخصیتهای کارتونی باشند.
در ادامه، به بررسی پدران و مادران مشهور انیمیشن ها خواهیم پرداخت. لیست زیر براساس شخصیتهای بدترین تا بهترین مرتب شده است:
جنبه منفی: گوتل نمونهی یک فرد گسلایتر است. او دائماً دروغ میگوید، تمسخر میکند و احساسات راپونزل را کوچک میشمارد. گوتل «دختر» خود را در برج بلندی نگه میدارد و داستانهای ترسناکی دربارهی خطرات دنیای بیرون به او میگوید تا او را از رفتن به بیرون بازدارد.
راپونزل ارزش خود را از یاد برده بود و نمیتوانست بفهمد خود چه خواستههایی دارد. او به سندرم استکهلم هم دچار شده بود که باعث ایجاد یک درگیری درونی میان تمایلش به کشف دنیای بیرون و احساس گناهش از سرپیچی از دستور نامادریاش برای ماندن در برج منجر میشود. بعد از گریختن از برج، مدتی طول میکشد تا او با خودش احساس راحتی کند.
جنبه منفی: والدین السا او را از دنیا جدا میکنند، به او میگویند که فرد خطرناکی است و از او میخواهند برای در دست گرفتن کنترل قدرتش خود را به لحاظ عاطفی سرکوب کند، به جای آنکه سعی کند قدرت خود را رام کند. به همین دلیل، حتی در بزرگسالی هم دائماً از خود ترس دارد و پس از مرگ والدینش هم به پنهان شدن ادامه میدهند.
این تصمیم بر رشد روانی هر دو دختر تأثیر میگذارد، چون قطع ارتباط السا با جامعه به معنای منزوی شدن آنا نیز هست. این امر آنها را از برقراری ارتباط با مردم ناتوان میسازد. السا در اولین برخورد خود با مردم در مراسم تاجگذاریاش کنترل خود را از دست میدهد و به طور کامل در قالب ملکه یخی فرو میرود. آنا نیز با اولین مردی که میبیند میخواهد ازدواج کند تا از او چشم برندارد.
جنبه منفی: ازدواج فیونا با شرک به جای پرنس چارمینگ که قرار بود همسر آیندهی او شود، پادشاه را خشمگین میکند. وقتی ملکه میگوید «این انتخاب فیونا است» پادشاه در پاسخ میگوید «بله! ولی قرار بود پرنس را انتخاب کند که ما برایش انتخاب کرده بودیم». این نمونهای از رفتار یک والد خودشیفته است که از فرزند خود به عنوان ابزاری برای پر و بال دادن به ایگوی خود استفاده میکند.
خوشبختانه فیونا وقتی با شرک آشنا شد که بزرگ شده و از والدینش جدا شده بود. او هنوز هم عاشق پدر و مادر خود است، اما زندگی و عشق خودش از عقاید والدینش مهم ترند.
جنبه منفی: این خانواده چندان حمایتگر نیست و علاقهی میگل به موسیقی را جدی نمیگیرد. ابولیتا آنچنان خود را نسبت به زندگی میگل محق میداند که گیتار او را میشکند. حتی گذشتهی دراماتیک خانواده که آنها را به این روز انداخته هم توجیهی بر این رفتار نیست.
کوچک شمردن یک سرگرمی را میتوان با کوچک شمردن شأن کودک برابر دانست. میگل در تلاشی برای تنها ماندن با علاقهاش به دنیای مردگان برده میشود، جایی که تقریباً در آن ماندگار میشود.
جنبه منفی: مردم جزیرهی برک قرنها با اژدهایان جنگیده اند. استویک، رهبر قبیله و پدر هیکاپ میخواهد یک شکارچی ماهر اژدها و یک مبارز شجاع تربیت کند. اما هیکاپ عکس انتظارات او و پسری خوش قلب است. استویک نمیتواند پسرش را درک کند، به همین دلیل ناخواسته دانش او را کوچک میشمارد و باورش نمیکند.
فرزندانی که خانوادهشان آنها را نمیپذیرد، خودشان نیز از پذیرش خود ناتوان میمانند. هیکاپ آرام و قرار ندارد و دائماً به دنبال کسب تأیید پدرش از هر روش ممکنی است، حتی افراطیترین روش ها، امری که در نهایت منجر به وقوع اتفاقات دراماتیکی در فیلم میشود.
جنبه مثبت: در نهایت، پدر و پسر با یکدیگر به تفاهم میرسند. استویک متوجه میشود دانش فنی هیکاپ ارزشمند و جهان بینی مهربانانهتر او سازندهتر است. او پسرش را همانگونه که هست میپذیرد.
جنبه منفی: بزرگ خانواده، آبوئلای سختگیر است، خانوادهای که در آن تمامی اعضا جز میرابل از قدرتهایی جادویی برخوردارند. این امر باعث طرد شدن میرابل در درون خانواده میشود. این اتفاق در زندگی واقعی زیاد رخ میدهد: اعضای خانواده سعی میکنند از آنهایی که رفتار متفاوتی دارند یا موفق نیستند فاصله بگیرند. در نقطهی اوج عاطفی داستان، آبوئلا بر سر میرابل فریاد میکشد و به او میگوید که مایهی رنج خانواده است.
جنبه مثبت: علیرغم وضعیت دشواری که میان آبوئلا و میرابل برقرار است، والدین خود او حمایتگرند و حتی تلاش میکنند پشت او در آیند و در برابر مادربزرگ بایستند. احتمالاً به لطف تأثیر آنها است که میرابل مهربانی خود را از دست نمیدهد و حتی زندگی خود را برای نجات خانواده به خطر میاندازد. در نهایت، آبوئلا به اشتباهات خود پی میبرد و سعی میکند رابطهاش را با میرابل ترمیم کند.
جنبه منفی: شاه فرگوس نمونهی یک پدر شوخ و شنگ است که دوست دارد خوش بگذراند. او عاشق فرزندانش است و بسیار نیز به فکر مریدا است. اما در عین حال، اختیاری از خود ندارد و تربیت فرزندان و تصمیمات سخت را بر عهدهی همسرش گذاشته است. ملکه الینور فرمانروایی شایسته و مادری سختگیر است که بدون در نظر گرفتن خواستههای مریدا دخترش را وادار به پیروی از سنتها میکند.
جنبه مثبت: این مادر و دختر در نهایت یاد میگیرند که یکدیگر را درک کنند و بپذیرند و باهم آشتی میکنند.
جنبه منفی: میلین لی یک دختر ۱۳ سالهی چینی آمریکایی است. به دلیل رفتارهای کنترلگرانهی شدید و مداوم مادرش، میلین مجبور به پنهان کردن رازهایش میشود، از جمله اینکه یک روز به یک پاندای قرمز رنگ تبدیل میشود که نمادی از بلوغ و احساسات شدید و اشارهای به پاندای سرخ، حیوان بومی چین است. مادر میلین هم خود زمانی سعی کرده بود پاندای سرخ درونش را سرکوب کند، امری که باعث از دست رفتن احساسات قوی او برای همیشه شده بود.
تمامی نسلهای زنان در این خانواده بخشی از وجود خود را رها کردهاند تا به فردی مناسب جامعه تبدیل شوند. «قرمز شدن» به ما نشان میدهد سیستم کلی خانواده و تروماهای آن از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است. میلین خود را بر سر دو راهی میبیند: رفتن به همان مسیر یا پذیرش پاندای درونش.
جنبه مثبت: میلین خودش را انتخاب میکند و به این چرخه پایان میدهد. او در این مسیر ترومای مادرش را نیز التیام میبخشد و او را تشویق میکند به خودش واقعیاش بیشتر نزدیک شود. در نهایت، مادر و دختر رابطهی به مراتب نزدیکتری نسبت به گذشته با یکدیگر پیدا میکنند و از رابطهای سالم و صریح برخوردار میشوند.
جنبه منفی: مارلین نمونهای از یک والد بیش از حد حمایتگر است که از فرزندش در برابر تجربههای جدید و بزرگ شدن محافظت میکند. البته این موضوع نشأت گرفته از گذشتهی خود او است: او همسر و ۳۹۹ فرزند دیگر را از دست داده است.
جنبه مثبت: مارلین واقعاً عاشق نمو است و تا انتهای اقیانوس برای نجات او میرود. او والدی نه کامل و بیعیب و نقص، اما خوب است.
جنبه مثبت: جیمز و یودورا والدینی بامحبت، حمایتگر و سختکوش اند. آنها به تیانا دربارهی زندگی و رفتن به دنبال آرزوهایش یاد میدهند. تأثیر آنها را میشود در همهی جنبههای شخصیت تیانا دید، از انگیزه و بلندپروازیاش گرفته تا عشق شدیدش به دوستان و خانوادهی خود.
تیانا و پدرش در دوران کودکی او به همراه یکدیگر آشپزی میکردند. همین موضوع هم بود که علاقه به آشپزی را در تیانا ایجاد کرد و بعدها او را به راه انداختن رستوران خودش سوق داد. تیانا شروع به انجام کارهای مختلفی میکند تا بتواند برای اجارهی یک خانه پسانداز کند. یودورا دختر فوق العادهای پرورش داده که بیشتر آن به تنهایی و بعد از مرگ همسرش بوده است. او والدی مهربان و حمایتگر است.
جنبه مثبت: موفاسا مهمترین فرد زندگی سیمبا و برای او الگوی قدرت است. موفاسا به پسرش دربارهی جایگاهش در دنیا، ارزش دیگر موجودات آن و رهبری و مسئولیتپذیری یاد میدهد. او منبعی نامحدود از خرد شگفتانگیز پدرانه است. موفاسا در جایی به سیمبا میگوید: «من تنها زمانی شجاع هستم که لازم باشد. شجاع بودن به معنای طلب دشواری نیست.»
جنبه مثبت: خانم دیویدس همیشه در پس زمینهی این فرانشایز قرار داشته است. او مادری مجرد است که تلاش میکند ۲ فرزند خود را بزرگ کند و مادر خوبی باشد. ما او را همیشه در حال تلاش برای فراهم کردن بهترینها برای فرزندان خود میبینیم، از برگزاری جشن تولد برای اندی گرفته تا به جان خریدن دردسرهای رفتن به رستوران «پیتزا پلنت» یا انجام وظایف روزمره.
خانم دیویس در دنیایی بسیار شبیه به دنیای ما زندگی میکند. به همین دلیل هرگز این فرصت را پیدا نمیکند که عشق خود به پسرش را با مبارزه با یک جادوگر یا مرگی دراماتیک مثل موفاسا نشان دهد. ما هرگز به طور دقیق نمیدانیم او با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند، اما میدانیم که مانند بسیاری از والدین دنیای واقعی او هم برای پرورش انسانی خوب هر روز ازخودگذشتگی میکند.