زن جوان سراسیمه وارد کلانتری ابوسعید شد.به حدی آشفته بود که توجه همه را به خود جلب می کرد.نگاهش به هر کسی گره می خورد،می گفت به دادم برسید،دخترم می خواهد خودکشی کند.
با جمله های بریده بریده ای که از دهانش خارج می شد،بالاخره ماموران متوجه آدرسی شدند که می گفت دخترش گفته به آنجا رفته تا خودکشی کند.فاصله خانه شان از آن محل دور بود و می دانست اگر بخواهد راهی آنجا شود و خودش جان دختر را نجات دهد،ممکن است کار از کار گذشته باشد.برای همین دست به دامن پلیس شد.با اطلاع به نزدیک ترین مرکز پلیس،ماموران آن مرکز راهی محل مورد نظر شدند اما خبری از دختر نوجوان نبود.
در حالی که خبری از دختر نوجوان در دست نبود،پیگیری قضایی برای یافتن ردی از او آغاز شد.مادر هم به واحد مددکاری کلانتری فرستاده شد تا کمک و راهنمایی لازم به او ارائه شود.
زن جوان با چشمان اشکبار روبروی سرگرد مهناز افشنگ نشست.اضطراب داشت و در میان هر جمله ای که می گفت یک بار می گفت:«اگر خودش را بکشد چه خاکی بر سرم کنم؟تو رو خدا کمکم کنید.»
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که ماموران پلیس به مادر اطمینان خاطر دادند که کسی در روی پل اقدام به خودکشی نکرده است و مادر نفس عمیقی کشید.اما هنوز گریه اش بند نمی آمد.
سرگرد افشنگ گفت:«شاید می خواسته شما را بترساند و این حرف را زده بود.»
زن جوان سر درددلش باز شد و گفت:«من دو فرزند دارم که سوگند فرزند اول من است و 14 سال دارد.از همان بچگی اخلاق های عجیب غریب داشت.پرخاشگر بود و مدیر مدرسه اش بارها به خاطر ناهنجاری های او من را احضار کرده بود.اما این رفتارها از حدود دو سال قبل خیلی عجیب تر هم شد. خودآزاری شدید پیدا کرده بود.با تیغ روی دست خودش را زخم می کرد.بعد یک بار از من خواست که موهایش را مش کند و من مانع او شدم.شروع کرد به شکستن وسایل خانه و خودزنی کردن.بالاخره من و پدرش را مجبور کرد که به مش کردن موهایش رضایت دهیم.همین هم باعث شد که از مدرسه اخراج شود.چون با موی مش شده،او را مدرسه راه نمی دادند.»
مادر سوگند آه غلیظی کشید و در ادامه گفت:«از یک سال قبل تا به حال سوگند بارها از خانه فرار کرده است.هر بار باید چند روز تن و بدنمان بلرزد و از کار و زندگی بیفتیم تا بتوانیم او را پیدا کنیم.گاهی به خانه دوستانش می رود و گاهی به خانه اقوام.اما هر بار من و پدرش جانمان به لب می رسد تا بتوانیم او را پیدا کنیم.تازگی ها هم متوجه شدیم که او گاهی مخدر گل مصرف می کند.اصلا هم از اینکه ما متوجه این موضوع شده بودیم ناراحت نبود.»
مادر سوگند جلوی دهانش را گرفت تا صدای هق هقش بلند نشود.بعد از چند ثانیه با صدای آرام گفت:«هر بار تصور می کنم جسد تکه پاره اش را در جایی از شهر پیدا می کنم.»
بعد دوباره گریه هایش شدید شد.
او در مورد آخرین فرار سوگند از خانه گفت:«امروز صبح دوباره سوگند از خانه فرار کرده است.یک ساعت قبل با من تماس گرفت و گفت جایی دنبال من نگرد.خانه کسی نمی روم،می خواهم روی پل هوایی بروم و خودم را به پایین پرتاب کنم.»
حرف های مادر سوگند که به اینجا رسید،سرگرد مهناز افشنگ از او خواست که در مورد ارتباط سوگند با خانواده توضیح دهد.مادر سوگند گفت:«همسرم مرد زحمتکشی است.اهل دود نیست و حتی سیگار هم نمی کشد.اما کمی بی حوصله و عصبی است.دلش می خواهد همیشه همه چیز در زندگی مرتب باشد و وقتی بچه ها خانه را نامرتب می کردند،داد و بیداد راه می انداخت.گاهی به او می گفتم که با سوگند حرف بزند یا او را به تفریح ببرد اما می گفت کار به حدی او را خسته می کند که وقت این کارها را ندارد.اما برای بچه ها هیچ چیز کم نمی گذاشت و هر چیزی سوگند یا پسرم می خواست برایشان فراهم می کرد.بچه هایمان هیچ کم و کسری در زندگی شان ندارند.»
مادر سوگند در ادامه گفت:«من تمام تلاشم را می کنم که بین بچه هایم و پدرشان هیچ درگیری ای رخ ندهد.مثلا هر چیزی هر کدامشان بخواهند فراهم می کنم یا وقتی بحثشان شروع می شود،سریع میانجیگری می کنم تا دعوا بالا نگیرد.تمام حواسم به زندگی و بچه هایم است.مراقبم که همیشه خوراک و پوشاک خوب داشته باشند.ما در زندگی مشکلی نداریم اما نمی دانم چرا کار سوگند به اینجا کشیده شده است.»
چند ساعت بعد از حضور مادر سوگند در کلانتری،دختر نوجوان بار دیگر به خانه بازگشت.اما این بار با مراجعه های مکرر و منظم به واحد مشاوره؛اقدامات لازم برای اصلاح رفتار او آغاز شد.
سرگرد مهناز افشنگ،مددکار مرکز مشاوره کمیل واقع در سرکلانتری هشتم،کلانتری ابوسعید؛در خصوص مشکلات سوگند به خبرنگار رکنا گفت:«در گذشته ارتباط خانواده ها با فرزندانشان غالبا به صورت مستبدانه بود.اما شیوه تربیتی امروزه غالبا به صورت کنترل بیش از حد غیرموثر یا استقلال افراطی است.و این دو در صورتی که با عدم درک صحیح والدین از دنیای تفکرات فرزند همراه باشد از او انسانی عصیانگر می سازد.»
سرگرد افشنگ در ادامه افزود:«منظور ما از کنترل افراطی غیرموثر این است که والدین امور ظاهری و فیزیکی را تحت کنترل تام الاختیار خود قرار می دهند اما از اینکه از ارتباط فرزندان خارج از خانواده چه می گذرد کنترلی ندارند.برای همین بچه ها از ارتباطات خارج خانواده به عنوان دریچه گریز افکار و خواسته هایشان استفاده می کنند.خانواده ها باید توجه داشته باشند که ارتباط موثر با فرزند به معنی در اختیار قرار دادن همه امکانات،استقلال کامل و کنترل نیست.بلکه باید بستری فراهم آورند که همه این موارد در حد اعتدال وجود داشته باشد و آنها بر این امر واقف باشند که اگر محیط خانه توام با آرامش نباشد،ارتباط اعضا محکم و دوستانه و قابل اعتماد نباشد؛از پارامترهای اولیه خود نتیجه نمی گیرند.»