موضوع رابطه بین اخلاق و سیاست از مباحث بسیار با اهمیت در اندیشه سیاسی و دینی است. علت انتخاب این موضوع نیز جهات ابهامی است که درباره این مسئله در بسیاری از گفتوگوها، بحثها و نوشتهها وجود دارد و نه تنها در بین صاحبنظران غربی حتی در بین متفکران داخلی نیز نوع این ارتباط به درستی روشن نیست. گاهی در گفتوگوها از ضرورت کاری صحبت میشود، اما کسانی میگویند این یک موضوع اخلاقی است و ربطی به سیاست ندارد؛ بنابراین وظیفهای برای حاکمان و دستاندرکاران مدیریت کشور ایجاب نمیکند. گاهی رفتارهایی انجام میگیرد که وقتی انسان با ذوق اسلامی -دینی به آنها نگاه میکند، آنها را نمیپسندد، اما اگر اعتراض بشود، چنین پاسخ میدهند که مصالح سیاسی اقتضای این رفتار را داشته است.
اگر این موضوع را پیگیری کنیم میبینیم این مسئله تازهای نیست و در محافل علمی و آکادمیک دنیا مباحث بسیار جدی دراینباره مطرح است و از دورانی که اندیشهورزی بشر شکل منظمی پیدا کرده و مکاتبی پدید آمده است، کمابیش این مسائل مطرح بوده است. آنچه پیشرو دارید بخش هشتم سخنان آیتالله مصباحیزدی در دفتر مقام معظم رهبری در این خصوص است:
در مطالب گذشته به این نتیجه رسیدیم که قوام سیاست به سه رکن است؛ اول، قوانین و مقررات و دستورالعملهایی که مرزهای رفتارهای اجتماعی را تعیین میکند. دوم، کسانیکه مسئولیت اجرای این مقررات را به عهده بگیرند، و سوم مردمی که در مدیریت جامعه و در تحقق اهداف جامعه مطیع این دستورالعملها و قوانین باشند. اگر دستورالعملها غلط باشد، جامعه به اهدافش نمیرسد. اگر مدیران و مسئولان اجرایی نتوانند این قوانین را به اجرا در بیاورند، باز نتیجه مطلوب حاصل نمیشود و اگر آنها اهتمام خودشان را داشته باشند اما مردم نخواهند عمل کنند، باز قوانین اجرا نخواهد شد و جامعه به اهداف خودش نمیرسد. همچنین درباره قانون و مقررات گفتیم که این قوانین باید مصالحی را که در سعادت جامعه دخالت دارد، تأمین کند و اگر تنها به دنبال خواستههای زودگذر گروهی از مردم یا حتی همه مردم که به دنبال آن مفاسد زیادی است، باشد، قوانین صحیحی نخواهد بود.
در این راستا به این نتیجه رسیدیم که قوانین ایدهآل قوانینی است که خدا وضع میکند؛ زیرا او به مصالح مردم بیش از همه آگاه است و خودش نیز نفعی در اجرای آن قوانین ندارد. بنابراین وضع آن قانون و تأکید بر اجرای آنها همه برای تأمین مصالح مردم است. چنین قانونی هم مصالح زودگذر، هم مصالح دراز مدت، هم مادی، هم معنوی، هم دنیوی و هم اخروی را در نظر دارد و اگر در مواردی تزاحمی بین اینها باشد، آن چه مصلحتش اقواست میشناسد و آن را ملاک قرار میدهد. بنابراین بهترین قانون، قانونی است که خداوند وضع میکند.
نیاز به قوانین متغیر در کنار قوانین ثابت
ولی قوانین اجتماعی و دستورالعملهایی که جامعه به آنها احتیاج دارد، مجموعه محدودی نیست که یک بار آنها را تعیین کنند و تا ابد از آنها استفاده کنند. مصالح اجتماعی دائماً در حال تغییر شکل است. ما در زندگی خودمان دیدهایم که چگونه شرایط زندگی اجتماعی تفاوت میکند و هر دورهای با اختراع بعضی از وسایل زندگی یا از دست رفتن برخی ابزارها و امکانات، شرایط تغییر میکند و احتیاج به مقررات جدید دارد. البته همه اینها میتواند در چارچوب مقرراتی کلی قرار گیرد، اما در هر دوره زمانی پنجساله یا دهساله حتی گاهی امروز با فردا، مصالح تفاوت میکند و مدیر جامعه اگر بخواهد مصالح را کاملاً رعایت کند، باید دستورالعملهایی متناسب با آنها صادر کند. برای مثال در گذشته خودرو وجود نداشت و رفت و آمدها یا پیاده بود یا به وسیله حیوانات صورت میگرفت. در آن زمان سخن از جادههای وسیع و مقررات عبور و مرور اصلاً معنا نداشت، اما به تدریج وقتی خودرو ساخته شد کمکم در زندگی مردم اثر گذاشت و کار به جایی رسید که میبایست حتماً خانههایی خراب شود تا جادههای وسیع ساخته شود، و همچنین مقرراتی لازم شد که بر اساس آن عبور و مرور صورت بگیرد. روشن است این مقررات میبایست در زمان خودش وضع و بیان شود.
جانشینان خدا برای وضع قوانین متغیر
در مسائل سیاسی، روابط بینالملل، جنگ و صلحها، دوستی و دشمنیها، مقررات تجارت و… همه دائماً در حال تغییر است و نمیتوان گفت خدا باید هر روز به صورت مستقیم احکام این مسائل را وضع کند. بنابراین باید از آن شکل ایدهآل که قانون مستقیماً از طرف خدا وضع شود، صرفنظر و به مرتبه نازلتری بسنده کرد. خداوند خود مرتبه نازلتری را تعیین کرده است؛ پیامبر، انسانی که خدا به او وحی میکند و او دستورات خدا را به سایر انسانها میرساند؛ اطیعواالله واطیعو الرسول. ولی وجود پیامبران و ائمه نیز محدود است. براساس مصالحی که ما بسیاری از آنها را نمیدانیم، خداوند برای پیغمبر آخرالزمان دوازده وصی یکی پس از دیگری تعیین کرد. در مکان یا زمانیکه ایشان هم در دسترس نبودند چه باید کرد؟ باز طبق آن قاعده، باید سعی کنیم کسی جانشین امام شود که اشبه به امام در تأمین این مصالح باشد؛ کسیکه در علم شبیهترین فرد به امام باشد، در شناخت مصالح جامعه و دوست و دشمنها نزدیکترین افراد به درک امام باشد، و بالاخره تقوا و عدالتش به عصمت امام نزدیکتر باشد؛ آنقدر رعایت تقوا کند که شبیه معصومین باشد. این روح مسئله ولایتفقیه است.
شرایط مجری قانون از نظر اسلام
گفتیم سیاست دارای سه عنصر قانون، مجری و مردم است و درباره شرایط قانونگذار صحبت کردیم. اما برای مجری قانون، روشن است بهترین گزینه و اصلح کسی است که اولاً قانون را خوب بشناسد و هیچ غفلتی از آن نکند، ثانیاً در شناخت موضوعات یعنی تطبیق قانون بر موارد، بهخصوص هنگامیکه عناوین ثانویه مطرح میشود، کمبودی نداشته باشد، و نهایتاً اینکه تحت تأثیر منفعتطلبی خود و اطرافیانش نباشد. این مسئله درباره خداوند اصلاً فرض نداشت؛ زیرا او به هیچکس نیازی ندارد و احتمال اینکه بخواهد منفعت خودش را بر منفعت مردم مقدم بدارد، معنا ندارد، اما درباره انسانهای غیرمعصوم این ضمانت وجود ندارد. بنابراین باید کسی باشد که اشبه به معصوم باشد و آن قدر در مهار کردن و مخالفت با هوای نفس تمرین کرده و مسلط بر خودش باشد که در هیچ حالی مصالح جامعه را فدای منفعت شخصی خودش نکند. این چیزی است که میسر است.
معنای انتخاب اصلح
اکنون این سوال مطرح میشود که اگر مردم درباره اصلح تحقیق کردند و مصداق آن را شناختند و قدرت حکومت را در اختیار او قرار دادند، ولی بعد از چندی معلوم شد که اشتباه کردهاند یا او تغییر کرد، چه باید کرد. در غیر معصوم هر دو این احتمالات وجود دارد. کسانی وجود دارند که خود قرآن یکی از آنها را در مقامی شبیه مقام پیامبران معرفی میکند، ولی میفرماید آن قدر تنزل کرد که مثل سگ شد؛ وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا …*وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ. [۱] بلعم باعور مستجابالدعوهای بود که مردم از شهرهای مختلف برای التماس دعا نزدش میآمدند، ولی در اثر تبعیت از هوای نفس کارش به جایی رسید که قرآن درباره او میفرماید: فمثله کمثل الکلب. چنین چیزی محال نیست.
البته در آنجایی که خداوند خود کسی را تعیین میکند، این احتمال وجود ندارد؛ چنانکه برای بنیاسرائیل طالوت را تعیین کرد و او تا آخر هم سختیها و مشکلات را تحمل کرد و هم خدمات بسیار بزرگی برای بنیاسرائیل کرد و آنها را از دوران قضات و داوران به دوران ملوک منتقل ساخت. درباره کسی که پیغمبر معرفی میکند، نیز اطمینان داریم زیرا خداوند به ایشان صلاحیت او را وحی میکند. عین این مطلب درباره کسی که امام معصوم بهطور مطلق صلاحیت او را تأیید کند نیز صادق است؛ اما وقتی از امام معصوم گذشت، هیچ دلیلی نداریم که نسبت به کسی خاطر جمع باشیم که تا آخر به نفع اسلام عمل خواهد کرد. البته انسان هرچه معاشرت بیشتر کرده باشد، شواهد بیشتر داشته باشد، در تجربه گذشتهاش سوابق خوبی داشته باشد، ظن بیشتری به این مسئله پیدا میکند، اما خیلی مشکل است که درباره کسی قاطعانه بگوییم که تا آخر در مسیر صحیح باقی خواهد ماند. بنابراین باید همان قاعده را در اینجا نیز اجرا کرد؛ یعنی ما باید سعی کنیم آن کسی را که اشبه به چنین شخصی است که مطمئنیم اشتباه و خیانت نمیکند، پیدا کنیم. اینکه فرمودند تحقیق کنید که چه کسی اصلح است؛ یعنی شما هر کس را انتخاب کنید، معصوم که نیست، نهایتش این است که حال فعلیاش را بدانید، اما اینکه بعد چه خواهد شد، را نمیتوانید احراز کنید و مواردی داشتهایم که خوش عاقبت نشدهاند. بنابراین انسان باید سعی خودش را بکند، اما اگر خلاف شد، معذور است چون راه دیگری ندارد.
وضعیت آتش به اختیار
گفتیم اگر بخواهیم مصالح جامعه تأمین شود باید متکی به قانون خدا باشیم. این قانون را یا خداوند خود بیان کرده، یا در چارچوبی است که خدا تعیین کرده است. همچنین درباره مجری قانون نیز یا باید خدا تعیین کند یا اوصافش را تعیین کرده باشد و به قول ما، نیابت عامه داشته باشد. به عبارت دیگر خداوند بفرماید هر کس این شرایط را داشته باشد صلاحیت دارد که مجری قانون الهی باشد. فرض کنید ما این اوصاف را بررسی و تطبیق کردیم و یقین نیز پیدا کردیم که شخصی این شرایط را دارد و به او رأی دادیم، از او حمایت کردیم و جان و اموالمان را در اختیارش قرار دادیم، اما پس از چندی معلوم شد که اشتباه کردهایم یا او تغییر کرده است، در اینجا باید چه کنیم؟ اگر بخواهیم علیه او قیام عمومی کنیم که باز مسئله حاکمیت پیش میآید و باید فرماندهی داشته باشیم. چه کسی فرمانده باشد؟! برای مثل در یک ارتش، فرمانده باید دستور حرکت بدهد، اما اگر خود فرمانده خائن درآمد باید چه کار کنند؟ در اسلام برای این مورد نیز راه چاره وجود دارد. این راه همان راهی است که مقام معظم رهبری اخیراً در جلسه با دانشجویان به آن اشاره کردند، و فرمودند: اگر مرکز فرماندهی فاسد شد، سایر کارگزاران و سربازان آتش به اختیار هستند. این یک اصطلاح نظامی است و به این معناست که در چنین حالی هر کسی باید تشخیص دهد وظیفهاش چیست، و به آن عمل کند.
رکن سوم سیاست، مردم است. ممکن است ما قانون الهی داشته باشیم، مجری نیز به عمل به آن دستور دهد و به عنوان مقررات فلان وزارتخانه نیز تعیین شود، ولی مردم نخواهند به آن عمل کنند. آیا در اینجا راه دیگری برای عمل به آن قانون هست؟ نظامهای بشری در اینجا به بنبست میرسند. قانون صددرصد معتبر، یا وحی خداست، یا دلیل کافی عقلی دارد، یا تجربیات زیادی بر صحت آن دلالت دارد، و هیچ متخصصی در آن اختلاف ندارد، اما مردم نمیخواهند به آن عمل کنند! این مسئله بسیار اتفاق افتاده است. مردم با این همه پیامبر که برای هدایت آنها آمدند، چگونه رفتار کردند؟ در بسیاری از سورههای مختلف قرآن داستانهایی در اینباره آمده است. پیغمبری آمده است و به او گفتهاند تا شتر زندهای از دل کوه بیرون نیاوری به تو ایمان نمیآوریم؛ اما وقتی به امر خدا این کار را کرد، گفتند: إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ؛ [۲] با تعبیری بسیار بیادبانه گفتند: تو آدم سفیهی هستی، دروغ میگویی!
تا زمانیکه این مخالفتها مربوط به خود شخص است، خداوند مدارا میکند، مواخذه را برای آخرت میگذارد، اما اگر رفتار آنها مانع هدایت دیگران شد و کار به جایی رسید که دیگر نمیتوان حق و باطل را از هم تشخیص داد، خداوند عذابی نازل و حق و باطل را از هم تفکیک میکند. البته این کلی مسئله است و ما مصادیق آن را نمیدانیم. خداوند درباره بسیاری از عذابهایی که بر اقوام پیشین نازل شده است، تصریح میکند که به خاطر این بود که عالما عامدا مرتکب گناه شدند و راه را بر دیگران بستند. قرآن درباره چنین کسانی تعبیر «یصدون عن سبیل الله» را به کار میبرد؛ یعنی کسانیکه راه را بر دیگران میبندند و کاری میکنند که دیگران نتوانند حق و باطل را تشخیص بدهند.
پیغمبران آمدند برای اینکه مردم حجتی بر خدا نداشته باشند و نتوانند بگویند که ما نتوانستیم راه درست را بفهمیم؛ رُّسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ [۳]. ولی بسیاری از انسانها گمراهی را انتخاب میکنند. به دنبال این گمراهی فسادهایی ظاهر میشود که عذابهای خداست؛ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ [۴] برای مردم گرفتاریهایی پیش میآید که نتیجه رفتار خودشان را بچشند و شاید در بین آنها کسانی پیدا شوند که متنبه گردند و برای بقیه عمرشان از کارهای بدشان دست بردارند. اگر مردم در مقابل قوانینی که خداوند وضع کرده و حاکمی که معین کرده است، ناشکری و ناسپاسی کنند، و عالما عامدا رودرروی خدا بایستند و بر خلاف مصالحشان رفتار کنند، خداوند در همین دنیا هم مجازاتشان میکند. میفرماید: سخن پیغمبر را گوش نکردید، بچشید این نتیجهاش! سخن امامان را گوش نکردید؛ یازده امام آمدند و این همه سختیها را تحمل کردند، زندان رفتند، تبعید شدند، به فجیعترین وضع کشته شدند، باز هم شما دست برنداشتید، دیگر دوازدهمین امام را غایب کردیم، حالا بچشید!
گاهی شنیده میشود بعضی اشخاص از روی نادانی میگویند: شما میگوئید که مثلاً اگر این کار را بکنیم به بهشت میرویم یا اگر نکنیم به جهنم میرویم؛ حالا اگر کسی نخواست به بهشت برود، چه کار باید بکند؟! در پاسخ به چنین کسانی باید گفت: بفرمائید هر چه خودتان دوست دارید، انجام دهید. زیرا خودش میگوید من بهشت را نمیخواهم، من همین گناهی را که مرتکب شدم، میخواهم و هر چه لازمهاش است نیز حاضرم بپذیرم. البته هیچ عاقلی اگر به عذاب آخرت ایمان داشته باشد، چنین چیزی را انتخاب نمیکند. از چنین کسی ابتدا ایمان گرفته میشود؛ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ. [۵] ولی به هر حال اگر کسانی چنین گفتند، دیگر با آنها نمیشود کاری کرد؛ البته اگر مزاحم دیگران شدند تا زمانیکه قدرت در دست مؤمنان است میتوانند جلوی او را بگیرند.
از آنچه گفتیم روشن شد که راهی که خداوند درباره سه عنصر سیاست برای ما تعیین کرده است یکی مصادیق ایدهآل است که در اختیار بشر گذاشته است. او بهترین مخلوقاتش را برای پستترین، جاهلترین و درندهترین مردم مبعوث کرد، و این پیامبر سالها انواع جفاهای آنها را تحمل کرد، تا آنجا که گفت: ما اوذی نبی مثل ما اوذیت. او بهترین خدماتی را که یک انسان میتواند نسبت به انسان دیگری انجام بدهد، نسبت به اینها انجام داد. همچنین خداوند نسبت به سایر انسانها نیز کم نگذاشت، برای بعد از پیغمبر کسی را که به منزله نفس ایشان بود، تعیین کرد، اما مردم با آنها چه کردند؟! ده نفر از فرزندان ایشان را یکی پس از دیگری به آنها معرفی کرد، ولی باز مردم کوتاهی و حتی دشمنی کردند. باز حلم به خرج داد و عذاب نازل نکرد. اما برخی از عذابهاست که انسانها در اثر اعمال خودشان به آن مبتلا شدهاند و به آنها چشاند؛ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ.
وظیفه ما ابتدا این است که نعمت خدا را نسبت به خودمان بشناسیم و قدر این هدایت و شریعت را بدانیم. بهترین احکامی که در طول تاریخ برای انسان در نظر گرفته شده است، خداوند مجانی در اختیار ما قرار داده است؛ قُل لاَّ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا. [۶] پیغمبر زحمت بسیار زیادی برای ما کشید و چیزی از ما نخواست. همچنین خداوند برای بعد از پیغمبر جانشینانی تعیین کرد که بعد از پیغمبر در عالم مخلوقاتی عزیزتر از آنها پیدا نمیشد؛ کسانیکه در خزانه خدا بهتر از آنها یافت نمیشد، آنها را به ما معرفی کرد و اکنون بعد از ۱۴۰۰ سال من و شما نمیتوانیم بگوییم آنها را نشناختیم. حتی بتپرستها نیز حقانیت سیدالشهداعلیهالسلام را میفهمند. اینها شکر نمیخواهد؟!
از زمان غیبت تاکنون، در میان علمای اسلام کدام شخصیت را مثل امام پیدا میکنید؟! خداوند یک چنین کسی را برای ما ذخیره کرد و چنین افتخاری را به ما داد. این شکر نمیخواهد؟ کشورهای دیگر را ببینید؛ رئیسجمهورشان از دنیا میرود یا عزل میشود، چه بلایی سر ملت میآید؛ آن وقت خدا بعد از امام کسی را برای ما ذخیره کرد که در همه چیز به او شبیهتر از دیگران است. من بینی و بینالله کسی را برای این مقام شایستهتر از ایشان نمیشناسم. ما برای اینکار چقدر هزینه کردیم؟! من و شما چه قدر خرج کردیم که جانشین امام انسان شایستهای شود؟! چند روز رفتیم این طرف و آن طرف تبلیغ کنیم؟! اصلاً احتیاجی به اینها بود؟! خداوند آن چنان شرایط را فراهم کرد که به آسانی جانشین ایشان مشخص شد. او نگذاشت رنج وفات امام به مردم سنگینی کند؛ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ. مبادا خدای ناکرده از این نعمتهای الهی که از بهترین نعمتهایی است که انسانها در طول هزاران سال از آن بهرهمند شدند، غافل شویم و از شکرش غفلت کنیم و به عقوبتش گرفتار شویم
[۱]. اعراف، ۱۷۵- ۱۷۶.
[۲]. اعراف، ۶۶.
[۳]. نساء، ۱۶۵.
[۴]. روم، ۴۱.
[۵]. بقره، ۱۷.
[۶]. انعام، ۹۰.