یکی از محبوبترین سریالهایی که در نوروز ۱۴۰۲ از شبکه یک سیما پخش شد، مجموعه تلویزیونی «نون خ ۴» بود. با بازیگری شیرین و جذاب «ماشاالله وروایی» یا عمو کاووس، که از فصل اول نون خ به خاطر بازی هنرمندانه اش مورد توجه قرار گرفت، او به یکی از پرطرفدارترین بازیگران این مجموعه تلویزیونی تبدیل شده است. او متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه و از مهندسهای پرواز جان بر کف هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس است که تصاویر حضورش در جبهه در شبکههایاجتماعی پربازدید شده است. عمو کاووس حالا یک چهره شناخته شده در عرصه بازیگری است که بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی ایران با درجه سرهنگی است. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام با او درباره بخشی از زندگیاش که کمتر به آن توجه شده یعنی حضورش در جبهه، خاطراتش از آن دوران، عملیاتهایی که در آن شرکت کرده و ... گفتگو کردیم.
«وروایی» درابتدای صحبتهایش درباره دلایل محبوبیت سریال «نون خ» که هم اکنون فصل چهارم آن در حال پخش است، میگوید: «این سریال جزو برنامههای عامهپسند محسوب میشود مخصوصا اهالی استانهایی مثل کرمانشاه، لرستان، ایلام، همدان، کردستان و ... با خمیرمایه و داستان این فیلم احساس نزدیکی میکنند.
فرهنگهای آنها فوقالعاده به چیزی که در این فیلم میبینیم، نزدیک است بنابراین بهنظرم بیشترین استقبال را هم همینها داشتند. البته ما عزیزانی از سیستانوبلوچستان، از جنوب تا شمال ایران هم داشتیم که واقعا با این سریال ارتباط برقرار میکردند.
یکی از ویژگیهای منحصربه فرد این سریال، صداقت گفتار و رفتار و اعمالی است که در آن به نمایش گذاشته شد و رمز محبوبیتش هم این است که سبکزندگی کردها را در حد توان به نمایش گذاشت. مردم اینقدر سمت زندگیهای ماشینی رفتند که این نوع سبکزندگی برایشان خیلی جذاب است.
یکی از مهمترین نقاط قوت «نون خ» این است که مردم به ما میگفتند این سریال از جنس خودمان است. این خیلی قشنگ بود برای من. این نوع داستانها نه فقط برای دیار ما بلکه برای بسیاری از قومیتها و دیارهای دیگر کشور هم قابل ساخت است. یک سریال آمریکایی مثل پزشک دهکده، ۴۰۰ یا ۵۰۰ قسمت ساخته میشود، هم بیننده داشته و هم کشش و جذابیت. کار ما هم به همین صورت است. امیدوارم تقویت و حمایت بشود. تا این لحظه شنیدم که انشاءا... قرار است فصل پنجم آن را هم بسازیم.»
او در زمانی که دانشآموز دوره دبیرستان بوده با تئاترهای دانشآموزی وارد کار هنری شده و به خاطر علاقهای که به سینما و هنر داشته، دورههای آموزش بازیگری را هم گذرانده و سپس وارد گروه نمایش فرهنگ و هنر کرمانشاه شده است. خودش درباره شروع فعالیتهای هنریاش از دوره نوجوانی میگوید: «ماجرا برمیگردد به سال ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ که من در کرمانشاه با تئاتر آشنا شدم. آن موقع شور و شوق زیادی داشتم و سینماروی قهاری هم بودم یعنی دلبستگی زیادی به فضای هنری داشتم.
البته همه انسانها به هنر علاقه دارند و من هم این شدت علاقه را به انجام کارهای نمایشی و اجرا ختم کردم. خدمت خیلی از بزرگان تئاتر استان و کشور برای یادگیری میرفتم و از آنها راهنمایی میگرفتم. بعد هم که به دانشگاه افسری رفتم، کارهای نمایشی برای سربازها در پادگان اجرا میکردیم و باعث خوشحالی و شادابی آنها میشدیم.
در آن دوره در چندتا فیلم نقش چترباز را بازی کردم. آن موقع داشتم یواش یواش با کار سینما آشنایی پیدا میکردم. بعد از انقلاب هم کارهای نمایشی زیادی انجام دادم و از سال ۶۱ با تلویزیون و رادیوی کرمانشاه همکاری داشتم. در پربینندهترین برنامههای تلویزیون که آن موقع هفتگی بود، حضور داشتم به عنوان برنامهساز یا بازیگر و.»
این بازیگر ۷۳ ساله در کنار نظامیگری بهعنوان فعال فرهنگی با بچههای ارتشی، نمایشهایی را هم در جبههها روی صحنه برده است. خودش در این باره میگوید: «در آن فضای سخت جنگ، دهها نمایش کار درست که سرباز و درجهدار و افسر از شدت خنده در زمان تماشایش ریسه میرفتند، میبردیم در منطقه عملیاتی و در سولههایی که مملو از جمعیت میشد و جای سوزن انداختن نبود، اجرا میکردیم.
این نمایشها با آن امکانات جبههای بود و اینکه هر لحظه امکان اصابت موشک و ... وجود داشت، اما من و بقیه بچهها هدف داشتیم. ما برای روحیه دادن به رزمندگان میرفتیم و نمایش اجرا میکردیم و همین باعث میشد که هر سختی را تحمل کنیم.»
او درباره حال و هوای اجرای نمایشها در جبهه هم میگوید: «شهدای زیادی در جبههها بودند که پای این نمایشها مینشستند. مثلا شهید شیرودی ضمن اینکه سرآمد و جزو دلاورهای هوانیروز بود، دستی در هنر داشت و صدای خیلی خوبی داشت. او در اجرای نمایشها به ما کمک میکرد. آنجا قبل از اجرای نمایشها میگفتیم هر فردی هنری دارد، ما را مطلع کند و از وجود نازنین شهید شیرودی هم در اجرای نمایشها استفاده میکردیم.
جالب است بدانید بعضی اجراها قبل از عملیاتهای سنگین، روحیه زیادی به رزمندهها میداد. گاهی چند ساعت بعد از اجراها هم، شهید شیرودی نیروهایش را به خط میکرد و به دل دشمن میزد. یعنی درعین اینکه هنرمند بود و روحیه لطیفی داشت، یک دلاور به تمام معنا هم بود و هیچ ترسی از دشمن دردلش راه نداشت. او و شهید کشوری، ضربههای بزرگی به صدام زدند که در یک عملیات، ۸۰ یا ۹۰ تانک را به آتش کشیدند.
شهید شیرودی یک دغدغه مهم هم داشت و در اجراها پیشنهاد میداد که پیروزیهای جبهه انقلاب را هم به نمایش بکشیم و گاهی آنها را نقالی میکردیم که در فلان عملیات، چه اتفاقاتی افتاده است با روایتهای دست اول و اختصاصی. این اجراها هم طرفدار زیادی در جبهه داشت.»
از او درباره حضورش در جبهه میپرسم که علاوه بر خدمت در بخش مهندسی-رزمی هوانیروز، مدتی هم بهعنوان گروه ضربت در چندین عملیات مختلف حضور داشته است. در این باره میگوید: «من دوران دفاعمقدس در بیشتر عملیاتهای غرب کشور حضور داشتم. از عملیات بازپسگیری میمک که اولین عملیات مهم و نسبتاً گسترده به فرماندهی ارتش در سال ۱۳۵۹ بود که انجام شد بگیرید تا ماجرای بمباران ناجوانمردانه پادگان ابوذر در منطقه سرپل ذهاب که سربازهای عزیز زیادی را شهید کردند و من از نزدیک شاهد بودم.
پادگان ابوذر جزو مناطقی است که باید با وضو در آن جا حاضر شد و با ذکر صلوات در آن جا قدم زد. البته من قصر شیرین هم بودم. نکته مهم درباره جنگ تحمیلی که شاید کمتر برای نوجوانها و جوانان امروزی گفته شده، این است که صدام برای پیروزی در جنگ به نیروهایش بنز میداد و ما این جا با شیرینی و صلوات از رزمندهها میخواستیم که در برابر دشمن تا دندان مسلح بایستند که با رشادتهایشان به خوبی از این آزمایش سربلند بیرون آمدند. این را هم بگویم که من خودم هم در کنار نیروهای ارتشی بودم و هم عزیزان بسیجی که آموزشهای زیادی ندیده بودند، بر خودم وظیفه میدانستم که آموزشهای لازم را به آنها بدهم.»
او که ۳۰ سال در ارتش خدمت کرده، عاشق هنر و بازیگری بوده، در جبههها حضور داشته و ...، درباره بارزترین ویژگیهای شخصیتیاش میگوید: «همه مردم ۳۰ سال خدمت میکنند تا بازنشسته شوند، اما آن قدر من را دوست داشتند، مجبورم کردند ۳۳ سال در ارتش خدمت کنم و بعدش بازنشسته شدم. ۳۳ سال زندگی به سبک ارتشیها، در خون آدم میرود و نظم و دقت زیادی را به شما دیکته میکند. من هنوز هم هر روز راس ساعت ۵ از خواب بیدار میشوم. اینها در ذات من و با من است. اگر کاری قرار باشد برای خانه انجام شود، شخصا داوطلب میشوم تا بروم خرید را انجام بدهم.»
«خیلی جاها به اشتباه گفتند که من به عنوان خلبان در ارتش حضور داشتم، اما من مهندس پرواز بودم. هر بالگردی که پرواز میکند، خلبان یک و خلبان دو دارد، یک مهندس پرواز و مهمانهایی که در آن جا هستند. من به عنوان کارشناس فنی در پروازها حضور داشتم و البته قبل از هر پرواز هم باید بالگرد را بررسی میکردم تا نقص فنی نداشته باشد».
او درباره اینکه در ۱۲ سالگی با دیدن یک فیلم سینمایی کماندویی تصمیم گرفته یک روز کماندو شود، میگوید: «در ۱۲ سالگی یک فیلم سینمایی دیدم، یک سری کماندو در آن بودند که خیلی از آنها خوشم آمد. بعدش که از سینما بیرون آمدم، گفتم که ماشاءا... یا نمیروی خانه یا اگر رفتی باید عزم خودت را جزم کنی که یکی از آنها بشوی.
گذشت تا اینکه سال ۱۳۴۷ در ۱۸ سالگی وارد ارتش شدم. در آن جا دوره رنجر، کوهستان، جنگل، باتلاق، غواصی، دریا و ... را گذراندم تا کماندو شوم و به آرزویم برسم. من، چون جسارت خاصی داشتم و از لحاظ وزنی سبک بودم، در چتربازی هم موفقیتهای زیادی کسب کردم. بعد از انقلاب در کرمانشاه اولین کسی بودم که باشگاه ورزشی هوایی را راهاندازی کردم و با پاراگلایدر هم خودم و هم خانمم پرواز میکردیم و خیلی از علاقهمندان به پرواز با کمک من به این آرزویشان رسیدند.»
او در بخشی از صحبتهایش میگوید: «من متولد کرمانشاه هستم، در یکی از محلههای پرسابقه و قدیمی آنجا به دنیا آمدم. ۳ تا ویژگی دارند اهالی کرمانشاه که زبانزد است. خصلت پهلوان منشی، مهماننوازی و ناموسداری، جزو شاکلههای اصلی مردم کرد است. کردها سپر دفاع از کشور و مردم در دوران دفاع مقدس هم بودند، چون ما فاصلهای با مرز نداریم، بعضی جاها نیم ساعت تا مرز فاصله داریم.
شخصیتی به نام پهلوان حسین گلزار داشتیم که وقتی بزرگان کشور از جاهای مختلف کشور برای سفر به عتبات عالیات یعنی کربلا و نجف به اینجا میرسیدند، چون در غیابشان ممکن بود که به ناموسشان آزار برسانند و آنها را اذیت کنند، ناموسشان را به دست این پهلوانهای شهر میسپردند و با خیال راحت به زیارت میرفتند. بعضی از این افراد هم البته در همین جا ماندگار میشدند، مثل مرحوم آیتا... اشرفی اصفهانی که شهید شدند. ایشان بهخاطر فرهنگ مردم کرمانشاه در همین جا ماندگار شدند.»
«وروایی» درباره واکنشهای مردم بعد از بازی به عنوان شخصیت عمو کاووس در «نون خ» میگوید: «مردم ما خیلی با محبت هستند و خیلی لطف دارند. شخصیت عمو کاووس فردی است که به دل مینشیند. در آن آبادی که فیلم نمایش میدهد، آدم بزرگی است و باید به حرفش گوش بدهند.
اتفاقاتی که در آن جا میافتد، اگر عمو کاووس بیخبر باشد، ناراحت میشود. خیلی چیزها باعث شده تا عمو کاووس به دل مردم بنشیند. من شاید روزانه حداقل ۲۰ یا ۳۰ تا عکس گرفتم با مردم. «وروایی» علاوه بر «نون خ»، در تله فیلم «هم پرواز»، فیلم «شاخههای شکسته بلوط» و سریال «شیرین و فرهاد» حضور داشته است.
او درباره نکات کمتر شنیده شده سختیهای ضبط این سریال میگوید: «نون خ از آن دست سریالهایی است که با سختی زیادی ساخته شد. از شرایط اجتماعی کشور و مسائلی که امسال پیش آمد، بگیرید تا فصلهای گذشته که با کرونا درگیر بودیم. ما باید تمام وقت ماسک میزدیم و فقط برای گفتن دیالوگ، ماسکها را در میآوردیم. دو تا تیم پزشکی با آمبولانس در تمام دقایق ساخت فیلم در کنار ما بودند و مدام از ما تست میگرفتند.
علاوه بر اینها، فیلم برداری نونخ در پاییز و سرمای زیاد زمستان انجام میشد که همین هم یکی دیگر از سختیهای ساخت این سریال بود. یکی دیگر از اصلیترین نقاط قوت سریال نون خ هم به نظر من در حوزه موسیقی است بهگونهای که بسیاری از ترانه و آوازهای کهن موسیقی کردی را پخش میکند.»