پاول جونز نام مستاجر جدیدی است که پس از انتقال به خانه جدیدش و حین چیدن اسباب و اثاثیه خود متوجه دستنوشتهای عجیب میشود. یادداشتی که در آن نوشته شده بود:
«عزیز مگان، من در حال حاضر از شما خیلی متنفرم اما شما را دوست دارم» که بنظر میرسید نامه را فردی کم سن و سال یا کودک نوشته باشد، اما از آنجا که مستاجر قبلی فرزندی نداشت، این حدس درستی نبود.
قسمت وحشتناک ماجرا اینجا بود که به همراه این نامه دستنوشته، عروسک دلقکی را دید که چهره غمناکی داشت. او همچنین عروسک شبحواری را در گوشه دیگر خانه پیدا کرد که این عروسک با ظاهری متفاوت و یک کلاه به سبک قدیمی، سه چهره مختلف داشت.
این خانه پر ماجرا گویا از این دست اتفاقات عجیب کم نداشته و افراد دیگری که در آن ساکن بودند نیز شاهد چنین چیزهایی بودهاند.
جما لارکینز یکی دیگر از مستاجران این خانه، پیش از این در حین تمیزکاری کمدها متوجه یک مانکن عروسکی وحشتناک میشود که به محض باز کردن درب کمد، به او سلام میدهد.
یا مورد دیگر شیشه «ویرول استخوان مغز» که توسط لیندا اسپویک پیدا شد.معجونی بسته بندی شده با ویتامین که توسط کودکان گرفته میشود تا در قرن بیستم استخوانهای محکمی به آنها بدهد. بورلی کری میگوید: برای نگهداری جعبهها به داخل انبار رفتم و عکس جوانی را دیدم که چشمانش خراشیده شده بود و روی قلب او خط قرمزی خرده بود.