به گزارش ستاره پارسی؛ سیّد حامد کمیلی زادهٔ ۱۴ تیر ۱۳۶۱ در اصفهان است.حامد کمیلی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایرانی است. حامد کمیلی بازیگری در سینما را با فیلم تردید (۱۳۸۷) آغاز کرد.حامد کمیلی دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، کاردانی کامپیوتر و دارای ۱۰ سال فعّالیّت تئاتر است.حامد کمیلی کارش را با تئاتر در اصفهان شروع کرد و آن را در تهران ادامه داد. در رشتهٔ تئاتر از شاگردان فریدون خسروی و گلاب آدینه بوده است.
گفت و گوی این هفته ما با «حامد کمیلی» حاوی اتفاقات و گفته های جذابیست که توصیه می کنم ازدستش ندهید؛ به ویژه خوانندگان اصفهانی مان که آقا حامد بدجوری هوای همشهری هایش را داشت و تعصب به زادگاهش را فریاد زد.
"اگر امروز بود، بر ترس هایم غلبه می کردم و در "پایان نامه" بازی نمی کردم"/خدای من بزرگ است آقای سجادپور/ به چرخش روزگار معتقدم آقای شمقدری… حامد کمیلی بالاخره پس از "پایان نامه" لب به سخن گشودمصطفی امامی: این نخستین بار است که حامد کمیلی به شکلی شفاف از حضور، و بازتاب های حضورش در پایان نامه سخن می گوید. آن چه تا به حال نگفته است.
حامد کمیلی: … خودت می دانی که من در مورد «پایان نامه» حرف های زیادی برای گفتن دارم و یک روزی هم حرف هایم بیان خواهم کرد. فعلاً در حال یک سکوت اجباری هستم.
این سکوت اجباری از کجا ناشی می شود؟
از آنجا که نمی توانم حرفم را بزنم، یعنی نمی گذارند که حرفم را بیان کنم.
چه کسانی نمی گذارند تو حرف هایت را عنوان کنی؟دوست داری با هم راحت حرف بزنیم؟!
چرا که نه…
ببین «پایان نامه» یکی از اشتباهات کاری من بود که یک اجبار و ترس در دل آن وجود داشت که باعث شد من پیشنهاد بازی در این فیلم را بپذیرم. اگر این فیلم امروز به من پیشنهاد می شد، قطعاً به خیلی از ترس هایم غلبه می کردم و در آن فیلم بازی نمی کردم، به هر قیمتی هم که برایم تمام می شد، اهمیت نداشت.
مگر حامدِ امروز با حامد ِ «پایان نامه» چه تفاوتی دارد؟
دیگه نمی ترسم! حداقلش این است که امروز توانایی غلبه بر ترس هایم را پیدا کرده ام و این هم به شرایط سنی ام بر می گردد و هم به پخته شدنم. در این مدت درس های زیادی نصیبم شد. بعد از «پایان نامه» نگاهم به سینما و کاری که انجام می دهم خیلی متفاوت شد. بعد از «پایان نامه» خودم را درگیر یک سکوت بلند مدت کردم.
چرا؟
چون باید تکلیفم را با خودم روشن می کردم. باید مشخص می کردم که می خواهم چه کار کنم. من مجبور شدم بعد از مصاحبه ای که با آقای جیرانی در برنامه هفت داشتم، رو در روی خیلی ها بایستم. بعد از این مصاحبه دردسرهای زیادی برای من ایجاد شد.
از طرف چه کسانی این دردسرها ایجاد شد؟
از طرف کسانی که می گفتند تو نباید بابت این فیلم عذرخواهی می کردی! ازطرف کسانی که عذرخواهی من چندان به مذاقشان خوش نیامده بود. ولی من حرفی که در دلم بود را با مردم در میان گذاشتم. در «پایان نامه» به من دروغ گفته شد و من هم به همین دلیل این فیلم را یک اشتباه در کارنامه کاری خودم می دانم و امروز هم پای این عذرخواهی ایستاده ام و چون محکم روی این موضوع ایستادم، کم کاری من اتفاق افتاد.
این کم کاری به این علت نبود که اکثر اهالی سینما با این منطق که حامد در «پایان نامه» بازی کرده، پس با او کار نمی کنیم، به نوعی تو را تحریم کردند؟
دلیلش را من نمی دانم اما وقتی در برنامه سینمایی هفت، حرفم را بیان کردم، دیگر قضاوت دیگران برایم مهم نبود چون بالاخره آن چیزی که در دلم بود را گفتم! اینکه آدم ها چقدر حرف من را بپذیرند به خود ِ آدم ها مربوط می شد. چیزی که بعد از «پایان نامه» در من به وجود آمد این بود که فهمیدم باید در نوع نگاهم به کاری که دارم انجام می دهم تجدید نظر کنم. امروز به بازیگری آگاهانه تر نگاه می کنم. «پایان نامه» و اتفاقاتش برای من یک سکوت ِ پر از اتفاقات عجیب و غریب برای من به همراه داشت که از آن استقبال کردم. در این سکوت فقط درد بود، اما دردی که درس های زیادی برایم در پی داشت.
در ابتدای صحبت هایمان گفتی به خاطر ترس و اجبار «پایان نامه» را بازی کردی، این ترس ها چه بود؟ به ممنوع الکاری تهدید شدی؟
علاً نمی توانم در این مورد صحبت کنم اما مطمئن باش یک روز حرف هایم را خواهم گفت.
آن روز کِی فرا می رسد؟
نمی دانم، به محض اینکه شرایط برای حرف زدن فراهم شود. من معتقدم یک اشتباهی از من سر زده و من فکر می کنم تاوان این اشتباه را هم داده ام. نکته مهم موضوع این است که من متوجه شدم اشتباه کردم.
انگار یک بغضی در صدایت یا غمی در نگاهت هست، من اشتباه می کنم یا این بغض و غم واقعا هست؟
بهت می گم هست ولی نپرس چرا…
اما تو الان باید خوشحال باشی که بعد از پنج سال سریالت از تلویزیون پخش می شود…
کارم پخش می شود و از این بابت خوشحالم چون این سریال را دوست دارم. این بغض برای من جنسی متفاوت از شادی است که در آن یک نوع آگاهی هم وجود داردقبل از «پایان نامه» تو با هورا و آفرین روبه رو بود و بعد از «پایان نامه» هو شدی!
الان این هورا ها و هو شدن ها برای تو اهمیت دارد؟
نگاه مردم به شدت برایم مهم است اما این بار یک سری باورهایی با نگاه امروزم تلفیق شده که این باورها دیگر نه ترس می شناسد، نه محافظه کاری و نه مصلحت. این احترام به نگاه مردم همراه شده با یک نوع شعور از طرف من! من دو طرف خط را دیده ام و یک مدار سینوسی را تا اینجا طی کرده ام و امروز آگاهانه تر به سینما نگاه می کنم. تفاوت حامد کمیلی با گذشته هم اتفاقاً همین است.
در روزهایی که تو اسمش را می گذاری روزهای سکوت، خیلی از کسانی که با تو دوست بودند، پشتت را خالی کردند، امروز تکلیف این آدم ها با تو چگونه خواهد بود؟
خدا را شکر می کنم که این کار را کردند. تو با من در آن دوره صحبت کردی و می دانی شرایط من چطور بود. من لازم داشتم دردم را با تمام وجود حس و زندگی کنم. اگر هیچ اتفاقی برای من نمی افتاد، شاید هیچ تغییری در نگاه من ایجاد نمی شد. رفتار آن روزهای آدم ها با من، باعث شد که نگاهم به سینما عمیق تر شود. خیلی سخت بود اما امروز بابت وجود آن درد خدا را شکر می کنم. شاید یک زمانی می گفتم چرا کسی من را درک نمی کند؟ من ترسیدم! اما امروز دیگر از کسی گله مند نیستم. آن روزها معدود نفراتی بودند که من دردم را با آن ها در میان گذاشتم.
پرویز پرستویی و پوران درخشنده کسانی بودند که من باهاشون درد و دل کردم و قضیه را برایشان توضیح دادم و آن ها به من گفتند آرام باش و دردت را حس کن! با تمام وجود، احترام و عشقم را نثارشان می کنم و خدا را بابت بودنشان شاکرم.امروز حس می کنم من در یک چاله ای افتادم که اگر در آن نمی افتادم، خطر سقوط در یک چاه برایم وجود داشت و امروز از این درد، به عنوان یکی از دردهای شکوهمند زندگی ام یاد می کنم.
به نظر من «پایان نامه» نه تنها یک انتخاب اشتباه در کارنامه تو بود، بلکه تو به عنوان بازیگر خیلی هم بد در این فیلم بازی کرده بودی…یکی از حرف هایی که من بعد از «پایان نامه» زدم این بود که بفهمید حالم سر این فیلم بد است! شما از من فیلم دیدید، با من خندیدید و گریه کردید. به حرمت همان فیلم ها بفهمید که آن کسی که در «پایان نامه» بازی کرده، حامد کمیلی نیست.
چرا اینقدر بد بازی کردی؟
چون حالم بد بود. بعضی از فیلم ها هستند که تو فقط می خواهی تمامش کنی، همین.
تو اگر با «پایان نامه» موافق نبودی، چرا در نشست پرسش و پاسخ جشنواره شرکت کردی؟
مجبور شدم که در نشست حضور داشته باشم
.یعنی تهدید به ممنوع الکار شدن شدی؟
راجع به تهدیدها از من نپرس، فکر می کنم اگر عکس های نشست را ببینی خیلی چیزها دستگیرت می شود. یک جمله آن شب به من گفته شد که تا مدت ها برایم کابوس بود، لبخند بزن، دوربین ها روی تو هستند.ولی تو در نشست حرف زدی…اگر مصاحبه آن شب را نگاه کنی می بینی که من دو جمله بیشتر نگفته ام. حال آن شب من را هیچ کس نفهمید. دلم می خواست آن شب یک بار دیگر تکرار شود.
اگر تکرار می شد، چه کار می کردی؟
آن وقت سخنرانی می کردم. آن موقع خودم می رفتم پیش منتقدین و فیلم را نقد می کردم. ما گاهی وقتی از احساساتمان فاصله می گیریم و معقولانه به مسائل نگاه می کنیم، نتایج عجیب و غریبی می گیرم اما وقتی در محدودیت احساسات هستیم، قدرت مدیریت بحران کم می شود. من آن شب نمی خواستم در جلسه پرسش و پاسخ شرکت کنم، این را از من بپذیر.
شایعه دیگری که آن روزها شنیده می شد این بود که بعد از اعلام اسامی کاندیداهای جشنواره، تعدادی از بازیگران «پایان نامه» از جمله حامد کمیلی به دبیرخانه آمده اند و با دعوا گفته اند به ما قول سیمرغ داده بودند، اما کاندید نشدیم…
عاقلان دانند! آن فیلم جزو فیلم هایی بود که حتی دوست نداشتم در کارنامه کاری ام باشد چه برسد به اینکه بخواهم اولین سیمرغ زندگی حرفه ای ام را بابت این فیلم دریافت کنم.پول عجیب و غریبی برای بازی در این فیلم دریافت کردی؟نه، اما تا آنجایی که توانستم سعی کردم این پول وارد زندگی ام نشود. آن پول وارد حساب افرادی شد که به آن نیاز داشتند.
پس اینکه می گویند حامد می خواست X3 سوار شود و به همین دلیل در این فیلم بازی کرده دروغ است؟
این حرف از آن دست حرف های خنده دار است. برای خریدنX3 راه های خیلی بهتری وجود داشت تا گرفتن پول خون ام در این کار! یادت باشد من زمانی این فیلم را بازی کردم که در اوج پیشنهادات سینمایی ام بودم.
فکر می کنی اگر لیلا اوتادی آن مصاحبه معروف را انجام نمی داد، اصلاً چنین مسائلی برای «پایان نامه» به وجود می آمد؟
الان دیگر مهم نیست. آن اتفاق افتاد و هر کسی سهم خودش را در این ماجرا داشت و درس های خاص خودش را گرفت.من چند اسم می گویم و تو خطاب به آن ها یک جمله بگو.علیرضا سجاد پور: خدای من خیلی بزرگتر از این حرف هاست آقای سجاد پور.جواد شمقدری: به چرخش روزگار معتقدم آقای شمقدری.
سیروس مقدم: بهتون مدیونم آقای مقدم.رامبد جوان: رامبد، تجربه همکاری باهات یکی از لذت بخش ترین تجربه های من بود.حامد کلاهداری: ای کاش بعد از «شکلات داغ» دیگر با شما کار نمی کردم آقای کلاهداری.و اگر یک دیوار سفید داشته باشی چه چیزی روی آن می نویسی؟آروم بخواب، خدا بیداره.