به گفته اوروارسون روند کسالتبار تولید فیلمهای اجتماعی و همچنین درامهای غمناک مدتی است جای خود را به تولید فیلمهای تخیلی و همچنین اکشن مثل فیلم «شکارچیان جادوگر هنسل و گرتل» ، داده که به دنبال آن نحوه تولید موسیقی تیتراژ، متن و پایان فیلم هم دستخوشش تفاوتهایی نسبت به گذشته است.
اوروارسون آهنگساز
در این اثر که ساخت موسیقی فیلم به عهده اوروارسون بوده، آهنگساز بهگونهای عمل کرده که بیننده اثر در اوج آرامش یکباره به صورت انفجاری در صحنهای اکشن وارد شده و از شدت هیجان جای خود میخکوب میشود چون استفاده از سازهای زهی و پیانو آرامش را به مخاطب القاء کرده ولی در ثانیهای سازهای کوبهای برقی و گیتار صحنه فیلم را به کنسرت هوی متال با دنیایی از هیجان تبدیل میکند.
منتقدان سینما درباره فیلم «شکارچیان جادوگر هنسل و گرتل» میگویند: اگرچه زادگاه آتلی اوراسون سرزمینهای یخزده اسکاندیناوی است و روحیه آرام و درونگرایی مردم آن منطقه این تصور را ایجاد میکند که اوراسون سازنده موسیقی آرامش بخش است اما نوتهای بالایی که در «شکارچیان جادوگر هنسل و گرتل» استفاده شده نشان میدهد که وقت آن رسیده تا این کودک سرزمینهای یخزده گرمازده شود.
اوراسون بالا بردن سطح آدرنالین
اوراسون در گفتگویی که با یک سایت خارجی داشته درباره ساخته خود در این فیلم میگوید: تلاش کردم هیجان و ترس را در بیننده به اوج خود برسانم تا سطح آدرنالین آنها به شکل دیوانهواری بالاتر از حد نرمال باشد، اما بهگونهای برنامهریزی کردم که تصویرهای صحنه برق شادی را در چهره مخاطب ایجاد کند تا بتوانم حال و هوای ماوراءالطبیعی را در ذهن آنها ایجاد کنم.
این آهنگ ساز میگوید: انتخاب موسیقی براین اساس بود که بیشتر موضوع جادوگران و کشتن جادوگرها در اروپای باستان شنیده و روایت شده است بنابراین استفاده از موسیقی سلتیک و تلفیق آن با ضرب آهنگ ارکستر قرن بیستم اولین گزینه بود تا بتوانم علاوه برروایتهای سنتی موسیقی همان منطقه را هم در ذهن مخاطب ایجاد کنم.
اوروارسون اهل دهکده آکوری ایسلند و نوازندهای برجستهای است که نهایتاً به گروه زیمر در سانتامونیکا پیوست و "فرشتگان و شیطان"، "سیمپسونها"، "دزدان دریای کارائیب" و سریالهای تلویزیونی "نظم و قانون" و "شیکاگو فایر" را در کارنامه خود دارد، اما واقعیت اینجاست که اوروارسون در "شکارچیان جادوگر هانسل و گرتل" درخشید. در ادامه گفتگوی او با دنیل شویگر داشته را میخوانید:
چطور شد که آهنگسازی از ایسلند سر از هالیوود درآورد؟
خوب اگر بخواهم درباره خودم بگویم بهتر از 22 سالگی به عنوان نقطه عطف زندگیام شروع کنم در این سن من به عنوان یک عضو از اعضای گروه موزیک راک اند رول توانستم صفحات طلایی و پلاتینیوم همراه با دیگر اعضاء به دست آورم و بعد از آن بدون اینکه بدانم در چه بخشی میخواهم تحصیل کنم به کالج موسیقی در برکلی رفتم ولی خوشبختانه بدون هیچ برنامهای یک دوره موسیقی فیلم ثبت نام کردم که همین اتفاق مهم زندگی حرفهای من را تغییر داد و بعد از فارغالتحصیلی در دوره کارشناسی با دریافت کمک هزینه تحصیلی پتِ کارپنتر کارشناسی ارشد را هم به پایان رساندم و نهایتا یک دوره شش هفتهای آینده حرفهای من را تعیین کرد.
از موفقیت موسیقی "عقاب" در مورد ایجاد یک امتیاز تاریخی برای مخاطبان مدرن چه چیزی آموخیتید؟
اجازه دهید من به این سئوال کلی پاسخ دهم؛ چیزی که من از پروژه "عقاب" و سپس "هنسل و گرتل" یادگرفتم، این است که روشهای مختلفی برای تکرار یک تجربه موفق در گذشته وجود دارد. به خاطر دارم برای انجام پروژه "عقاب" به اسکاتلند رفتم و با برخی نوازندگان محلی و اساتید موسیقی باستانی گفتوگو کردم و درباره پروژه صحبت کردم. با هم ساز نواختیم و ریتمها، نتها، فراز و فرودهای موسیقایی را تجربه کردیم. بنابراین رویکرد تا حد امکان مطمئن و قابل اتکاء بود. به نظرم این اتفاق دریچه شد برای انجام موفق پروژههای بعدی البته از سوی دیگر برای «H&G» با کارگردان تصمیم گرفتیم مسیر کاملاً مدرن و متفاوتی با رنگ "راکاندرول" را حتی تا مرز رسیدن به EDM تجربه کنیم ولی نباید فراموش کرد که هر فیلم حال و هوای خاص خودش را دارد که موسیقی آن را تکمیل خواهد کرد. اگر صادقانه بخواهم توضیح دهم به نظرم "عقاب" از یک سری مشکلات در موسیقی رنج میبرد که بهتر بود "H&G" با درجه کمتری داشتیم و واقعا فکر میکنیم صحیحتر بود که "H&G" پایینتر کشیده میشد.
واقعاً بعد از تجربه "فصل جادوگر" تمایل داشتین برای یک دنیای طلسم و جادویی آهنگسازی کنید؟ و اینکه بنظرشما در پروژه "هنسل و گرتل" آیا شباهتی با جادوگر بود که بتوانید از تجارب قبلی استفاده کنید؟
صادقانه بگویم، من کمی دلهره داشتم، زیرا نمیخواستم در پروژه جدید با "جادوگر" مقایسه شوم و اینکه اصلا با همان کار به عنوان برترین شناخته شوم به دنبال بهتر شدن بودم. – البته فراموش نکنید که تامی ویر از نتیجه رازی بود – اما به نظر من شباهتها همان چیزی است که تمام موسیقیهای فانتزی مشترک هستند و همین خاصیت باعث میشود که جهانی خاص و منحصر به فرد با موسیقی بسازید تا مخاطبان به میزان بالایی باور کنند آنچه فیلمنامه به تصویر کشیده است. فراموش نکنید که موسیقی به تنهایی میتواند دنیایی رویایی در ذهن مخاطب خلق کند و مخاطب با دیدن تصاویر متحرک روی پرده ناخودآگاه همسانسازی کرده و در صحنه غرق میشود.
شما به عنوان یک آهنگساز که از سرزمینهای یخهای شمالی که نوای برفی اروپایی دارد فکر میکنید کیفیت طبیعی و عجیبی با نتها به این نوع پروژهها میدهید؟ اگر پاسخ شما مثبت است آقا فکر میکنید این دلیلی است که نسخههای بسیار تاریکتری از داستانهای پریان عنوان میشود؟
در یک کلام، افسانهها و بطور کلی فولکلور در ایسلند بسیار تاریک است و من فکر میکنم که مردم اروپا به ویژه مناطق سردتر به شکل عجیبی با تاریکی افسانهها ارتباط برقرار میکنند و راحت هستند. تصور کنید شما 200 سال پیش در ایسلند زندگی میکردید هیچ شهر یا امکانات خاصی نداشتید و نهایتاً 4 تا 5 ساعت در روز روشنایی خورشید – البته بیشتر شبیه زمان غروب آفتاب - را تجربه میکردید، اینها همه عاملی است که اغلب مردم و ساکنان منطقه به نوعی پارانویا و تصویرسازی اشتباه در مغزشان میشدند و همین عاملی بود که داستانسرایی یا افسانهسازی تشدید میشد و این واقعیت را کاملا در آثار هنری ایسلند میبینید.
همکاری با تامی ویرکولا برایتان آسان بود چون هردو اهل اسکاندیناوی بودید؟
بله قطعا. براساس تاریخ اولین مهاجران نوردیک در ایسلند اهل نروژ بودند. من اهل ایسلند شمالی هستم و تامی از شمال نروژ است. بنابراین اشتراکهای زیادی بین خصوصیات ما است. از این رو جلساتی که ما برای کارهای مشترکمان تا امروز داشتیم در مورد موسیقی H&G ممکن است بدترین و تاریکترین طنز دنیا بین موسیقیدانان هالیوود باشد.
وقتی تامی برای اولین بار با فیلمی با عنوان «شکارچیان جادوگر هانسل و گرتل» سراغ شما آمد، اولین چیزی که به ذهنتان خطور کرد چه بود؟ و وقتی تامی را دیدید، آیا سناریو انتظارات شما را برآورده کرد؟
خوب بازگردیم به زادگاه من و مواردی که از آنجا قبلا اشاره کردم؛ بله من با این گونه افسانهها بزرگ شده ام بنابراین تا فیلمنامه را دیدم جذب شدم و شاید بتوان بگوم که حتی چند نتی هم یکباره به فکر رسید. البته واقعا نمیخواهم جو بدهم به ماجرا ولی واقعا خوشم آمد.
آشنایی شما به منطقه، جذب شدن به فیلم و البته تخصص شما چطور قرار بود مخاطب را جذب کند؟
واقعیتش اینکه من روی جذابیت و موفقیت فیلمهای مشابه قبلی که از این جنس بود حساب ویژهای باز کرده بودم. ابتدا به فیلمهای مشابه و موسیقی آنها فکر کردم بعد یکباره جرقهها از راه رسیدن و تلاش کردم هرچی میتوانم گستاخانهتر در پروژه "هانسل و گرتل" فعالیت کنم.
آیا به دنبال افسانه شدن بودید؟
دلم میخواهد اما خوب این نکته را باید مخاطبان و منتقدان بگویند. ولی باید بدانید که تحقق دیدگاه کارگردان بزرگترین چالش من بود. اجازه دهید اینگونه بگویم که در ساخت موسیقیهای مدرن فیلمها مثل "جادوگر" حفظ موسیقی در حال و هوای افسانهای واقعا ساده نیست، این موضوع را همکاران من گواهی و شهادت میدهند. به مراتب ساخت یک فیلم اکشن، یا حتی درام و رومانتیک بسیار سادهتر است تا فیلمهای اساطیری و افسانهای چون باید نتها تصویر مقابل تماشاگران را در ذهن آنها ثبت کنند.
آهنگسازان مورد علاقه شما در ژانر فانتزی-ترسناک چه کسانی بودند، آیا میخواهید درباره آنها چیزی بگویید؟
اول از همه نامهای دنی الفمن و جان ویلیامز به ذهنم میآید، اما اگر بخواهم کمی به عقبتر و دورتر از زمان حال توجه کنم یوهان سباستین باخ و گروه هوی متال آلمانی رامستین است.
در «هنسل و گرتل» انواع مختلفی از جادوگران وجود دارد. آیا می خواستی بین آنها تفاوت قائل شوی؟
واقعیت امر اینجاست که در فیلمنامه دو نوع جادوگر در فیلم وجود دارد، جادوگر بد معمولی شما و سپس کسانی هستند که جادوی سفید انجام میدهند. جادوگر بد اصلی فیلم "موریل" است که موضوع خودش را دارد. من همچنین یک موضوع برای نوع خوب نوشتم. جدای از آن، بیشتر جادوگران بخشهایی از مجموعههای بزرگتر از نوع اکشن هستند و برای بیشتر آنهایی که من تمایل دارم از ریفهای سبک راک اند رول استفاده کنم و واقعاً به جادوگر خاصی اختصاص داده نمیشوند.
"هنسل" یک موسیقی موضوعی شگفت انگیز است. ممکن است در مورد موتیفهای شخصیت اصلی به ما بگویید؟
جالب اینجاست که نسخه اصلی را در آخرین دقایق فرصت زمان کاری تعیین شده نوشتم، بنابراین واقعا هیچ طراحی خاصی برای آن نداشتم. با این حال، در آن زمان تنها راه برای تکمیل پروژه این بود که ابتدا تک تک اجزای موسیقی را بنویسم بعد آنها را در یک زمان با یکدیگر مرتبط کنم. به همین دلیل اینکه بگویم برای شخصیت موریل کار ویژهای نشده اشتباه است قطعا برای این کاراکتر دقت ویژهای داشتم اما در مجموع کار را باید دید و این تفاوت در سراسر فیلم کاملا مشهود است. تلاش کردم کاری متفاوت با آکوردهای خاص که در پارتینور پخش شده بودند این کار را انجام دهم. واقعیتش را بخواهید تلاش کردم ریتم را بگونهای تعیین کنم که شباهت زیادی با یک نجوای نوردیک – لالایی خاص مادران برای فرزندشان – داشت.
میتوانید در مورد عناصر تاریخی و مدرن موسیقی به ما بگویید؟
ترکیبی از چیزها در موسیقی موسیقی وجود دارد، از هارپسیکورد گرفته تا فلوت کنترا باس تا عناصر مدرن مانند گیتار الکتریک و سازهای کوبهای الکترونیک. ارکستر را به این اضافه کنید و ما بیشتر پایه ها را تحت پوشش داریم! باز هم، رویکردی که ما در پیش گرفتیم این بود که این موسیقی را به یک موسیقی بسیار مدرن تبدیل کنیم، اما مطمئناً ریشه در کلاسیک دارد. جایی در طول مسیر عبارت Baroque’n’Roll برای توصیف این میکس آمد و واقعاً، هر روز نیست که آکوردهای قدرت گیتار الکتریک را در کنار خط هارپسیکورد بشنوید!
چند جهش قابل توجه از گیتار هوی متال در «هنسل و گرتل» وجود دارد. آیا تا به حال با صحنه واقعاً شیطانی «بلک متال» آشنا بودید و آیا این اصلاً به شما انگیزه داد که از آن سبک در اینجا استفاده کنید؟
من در واقع از طریق تحقیقاتم برای فیلم با صحنه بلک متال آشنا شدم. فکر میکنم میتوان گفت که برخی از تأثیرات غیرمستقیم موسیقی در آنجا وجود دارد، اما مطمئناً یک نقطه کانونی نبود.
چگونه میخواستید صدای موزون و پرتقاضا امتیازدهی اکشن در شکار «هنسل» نقش داشته باشد؟ و از این نظر، فکر میکنید کار با هانس زیمر در موسیقیهایی مانند «دزدان دریایی کارائیب: در انتهای جهان» چه چیزی در مورد این رویکرد به شما میآموزد؟
همانطور که اشاره کردید، این صدا در حال حاضر صدای "مورد تقاضا" برای فیلم های اکشن در هالیوود و احتمالا فراتر از آن است. این واقعاً مطابق با این است که دوره فیلم چقدر ضعیف تفسیر می شود تا همین کار را با موسیقی انجام دهد. نام بازی این بود که آن را برای مخاطبان مدرن فعلی و مرتبط کند. فکر میکنم MO از "Pirates" احتمالاً در جایی وجود دارد، اما صداهایی که من برای "H & G" استفاده کردم شاید کمی "سختتر" و الکترونیکیتر از پالت مورد استفاده در "World's End" باشد.
فیلمهایی مانند «آبراهام لینکلن شکارچی خونآشام» و «هنسل و گرتل شکارچی جادوگر»، به نظر شما فیلمها و موسیقیها چگونه چهرههای نمادین را دوباره تفسیر میکنند؟
صادقانه بگویم، من زیاد با «شکارچی خون آشام آبراهام لینکلن» آشنا نیستم. اما در پایان روز، فکر میکنم مردم مجذوب یک داستان خوب میشوند، چه مربوط به یک شخصیت تاریخی واقعی باشد، چه داستانی مانند هانسل و گرتل.