گفته بودند راهمان نمیدهند و مجبوریم همه چیز را از دور نگاه کنیم. طوری گفته بودند به گورستان گلندوَک راهمان نمیدهند که دوباره باستی هیلز پیش چشممان زنده شد با آن درهای آهنی بلند، حصارهای حصین، کیوسکهای نگهبانی و ...
میرسیم به گلندوک و میپیچیم به سمت نجارکلا به محله قدیمی لواسان که در آن خبری از ویلاهای آنچنانی نیست؛ به محله لواسانیهای جد اندر جد که مردمانی خونگرم و بامرام و لوتیمسلکاند.
مرد پشت فرمان رونیز نقرهایش نشسته و روی یال سربالایی ِنجار کلا ترمز زده. انگشتش روبرو را نشان میدهد که موازی است با تپه سرخ. تپه سرخ، گورستان لواسانیهاست که مردم محلی بیشتر آنجا خاکند و میگویند قبرهایش مجانی است، ولی عدهای زمینخوار چشمشان دنبال آن است و فشار میآورند که دیگر مرده در آن دفن نشود.
مرد دارد فیلم قبرستان لاکچری لواسان را میبیند؛ فیلمی که در طرفه العینی فضای مجازی را پر کرد که در شرحش نوشتند به اکبر طبری و حرفهای بودارش در دادگاه ربط دارد. مرد میخندد و گوشی را پسمان میدهد. توپش پر است، شاکی است. لاکچری بازی در قبرستان گلندوک او را عصبانی میکند.
دست راست، گلزار شهدای بهشت فاطمه است با یک در آهنی بلند دو لنگه و سردر کاشیکاری.
فیلم گورستان لاکچری لواسان از اینجا درآمده، فیلمی که در آن یک نفر دارد راه میرود و تصویر میگیرد و تکهای از بهشت یا باستی هیلز ثانی را نشان میدهد.
در مرز گورستان
راه آسفالته است و سربالایی. سمت راست، گورستان و ردیف قبرهاست و سمت چپ، دیوار پر از گلدانهای شمعدانی قرمز آتشی. سمت چپ، سایه است و سمت راست، آفتاب. سمت چپ بوی قدمت میدهد و سمت راست بوی نویی. سمت راست زیر سنگ قبرهای کوچک و بزرگ شانه به شانه آدم خوابیده و سمت چپ، شانه به شانه سروهای تر و تازه سلمانی شده، ایستاده.
گورستان گلندوک کوچک است و سر و ته آن را میشود با یک نگاه دید. گورستان روی شیب است ولی قبرها را طوری کار گذاشتهاند تا شیب زمین خنثی شود. با این حال، قبرستان حس پلکانی بودنش را القا میکند.
از روی قبرها میپریم، گاهی فاتحهای میخوانیم، گاهی میایستیم و از روی سنگی شعری میخوانیم و گاهی خیره میشویم به گلهای همیشه بهار زرد و قرمز و صورتی که بالای سر خیلی از مردههاست و دل به دل گنجشکهای آوازهخوانی که نمیبینیم، میدهیم. اینجا همه چیز عادی است، خیلی عادی، آنقدر عادی که هیچ ربطی به فیلم کوتاه منتشر شده ندارد.
دیوار ته قبرستان را میشود دید. دیوار سمت راست هم دیده میشود. ابتدای راه، دیوار سنگ چین است، ولی راه آسفالته را که بالا میرویم دیوار دست راست نم نم سبز میشود.
سمت چپ سروها ایستادهاند و سمت راست ساقههای نازک و بلند بامبو. ماجرای گورستان لاکچری لواسان از کنار همین بامبوها شروع میشود. از جایی که آنها آب میخورند و ترو تازه میمانند، از جایی که زمینهای خاکی و ناصاف یکباره جایش را به زمینهای مسطحی میدهد که با چمن مصنوعی فرش شده، جایی که فضای سبز و گلکاریهایش منظم است و قاعدهمند، جایی که تراکم قبرها کم میشود.
اینجا مرز گورستان گلندوک است؛ مرز بین قدمت و تازگی، مرز بین معمولی بودن و غیرمعمولی بودن ...
فیلمی که این روزها میان مردم میچرخد و دربارهاش حرف زده میشود تکه برش خوردهای از این گورستان است که ماجرای لاکچری شدنش ربطی به همه اموات آن ندارد، بلکه همه چیز میرسد به یک قبر متعلق به بانویی که در۴۲ سالگی فوت کرده است. سنگ قبر بانو کرشمه ... ایستاده است، یک مرمرسیاه که حاشیهای از جنس استیل دارد. روی سنگ مرمرِ افقی هم فقط نوشتهاند ۵۵تا ۹۷ که طلوع و غروب متوفی است.
درباره این که این مرحومه کیست و چه کسی دور و بر مزارش را به سبک اروپایی و آمریکایی آرایش داده حرف و حدیث زیاد است؛ ولی نقطه اشتراک همه این حرفها میرسد به یک مرد که شوهر این زن است، که خارج از ایران زندگی میکند و کارش برجسازی است. مردی که میگویند هر پنجشنبه خیرات مفصلی برای همسرش میدهد و با دل و جان برای آبادی گورستان تلاش میکند.
یکی از اعضای هیات امنای گورستان میگوید آقای ... سالی چند بار که به ایران میآید به عشق همین زن است و میخواهد باز هم دنیا و همه زیباییهایش را به پای همسرش بریزد، حتی شده با آباد کردن همه گورستان، حتی با ساختن سرویسهای بهداشتی مجهز و لوکس و حالا هم با طرحی برای برنزی کردن سر در گلزار.
عضو هیات امنا میگوید هیچ کس یک قران خرج این کارها نمیکند و همه خرج و بَرج پای همین شوهر است ولی مرد جوانی که دو ردیف پایین تر مشغول فاتحه خوانی برای برادرش است میگوید ما هم برای این که ردیف برادرم نو نوار شود پول خرج میکنیم حتی اگر خانواده امواتِ ردیف، اعتقادی به هزینه کردن نداشته باشند. مرد باغچه بالای سر قبر را که با سنگ سفید آنتیک پوشیده شده نشان میدهد و میگوید همین یک تکه باغچه ۲۷ میلیون تومان خرج برداشته. مرد دولا میشود، کنار مزار برادر فاتحهای میخواند، به گلدانهای گلی که برای کاشتن آورده اشاره میکند و میگوید: «تو رو خدا اینطوری بهتر نیست ...»
معمای فروش قبر
در آخرین ردیف قبرها که بالادست گورستان است میتی را تازه خاک کردهاند و خاک زیر ترمه قهوهایاش هنوز نمدار است، ظرف حلوا هم هنوز قاشق نخورده. از وجنات گور نمیشود به مال و منال میت و خانوادهاش پی برد ولی سنگ قبرهای اموات کناری و پایینی بهخوبی نشان میدهد آنها عضوی از خانوادهای مکنتدار بودهاند.
درختچهای که گلهای سفید دارد و فقط روی یک قبر سایهانداخته متعلق به همان بانو مشهور است. بانو در این ردیف تنهاست، تنها هم خواهد ماند چون مردم میگویند شوهر تا ته ردیف را خریده، باغچهای زیبا و سرحال ساخته و سراسر ردیف را چمن مصنوعی کرده است.
چند ردیف پایین تر اما زن و مردی دور یک گورِ بدون سنگ نشستهاند که انگ لاکچری زدن به گورستان را نه میپسندند و نه به آن اعتقاد دارند و فقط میگویند قبر عزیزشان را قبل از ماجراهای کرونا با هزار چک و چانه زدن و رابطه جورکردن خریدهاند به قرار ۲۲۰ میلیون تومان که اگر پارتی نداشتند باید ۴۰۰ میلیون تومان میخریدند. مرد میگوید خوشحال است که گورستان گلندوک آباد شده و ردیفهای زیبا و دلباز دارد ولی چرا یک نفر باید بتواند چند قبر بخرد و یک ردیف اختصاصی برای خودش درست کند؟
قبر در قبرستان گلندوک با توجه به این که سراغ کدام واسطه را بگیریم یا «سخت» پیدا میشود یا «اصلا» پیدا نمیشود. واسطه اول میگوید یک سال و نیم است هیچ قبری فروخته نشده و از این به بعد هم در بر همین پاشنه میچرخد. واسطه دوم اما میگوید گلندوک هنوز قبر فروشی دارد اما به تعداد محدود که اگر دو طبقه باشد قیمتش۵۰۰ میلیون و اگر سه طبقه باشد۷۰۰ میلیون تومان است.
منبع:همشهری آنلاین