او هر روز با غرولند می گفت: آدم یا باید پولدار باشد و یا اصلا بمیرد و نابود شود. پدرم با این تفکرات نادرست از کار آبرومندانه اش که یک حرفه فنی و تخصصی بود دست کشید و در دام برادر شوهر عمه ام افتاد. حدود دو سال گذشت و پدرم به قول معروف اگرچه توانست ره صد ساله را یک شبه طی کند اما غافل از آن بود که این راه به پرتگاه بدبختی منتهی خواهد شد چون تا حالا مال حرام برای کسی خیر و برکت نداشته است. متاسفانه مزه پول مفت و مجانی هر روز زیاده خواهی های پدرم را بیشتر می کرد و مادرم که می دانست این کارها عاقبتی ندارد، می گفت: ما همان زندگی بی آلایش و ساده قبلی خود را می خواهیم و بهتر است از راه خطایی که رفته ای برگردی. اما افسوس پدرم که این اواخر به دام موادمخدر نیز افتاده بود نیشخند می زد و می گفت: مگر دیوانه هستم که برای مردم کارگری کنم و علاف شندرغاز پول بخور و نمیر باشم.
رویا 18 ساله در دایره اجتماعی کلانتری افزود: پدرم به کارهای خلاف خود ادامه داد و بالاخره با مقادیری موادمخدر دستگیر شد و به زندان افتاد. با توجه به این که پدرم هیچ اعترافی نکرد، برادرشوهر عمه ام از این ماجرا سالم در رفت و قول داد مراقب من و مادرم باشد. او همیشه به ما سر می زد و با کمک های مالی پشتیبانمان بود. اما پس از مدتی متوجه شدیم این مرد شیطان صفت نقشه پلیدی در سر دارد و برای همین هم مادرم دیگر او را به خانه راه نداد. در این شرایط با توجه به جر و بحثی که به وجود آمده بود آن رفیق کثیف وقتی دید نمی تواند به هوس هایش برسد با تهمت های ناروا آبروی مادر بیچاره ام را به بازی گرفت و حرف هایی مطرح کرد که باعث بدبینی شدید پدرم و جدایی والدینم شد.
مادرم از آن به بعد با کارگری در خانه های مردم یک تنه خرج و مخارج زندگی را بر عهده گرفت اما او که از نظر روحی دچار افسردگی شدید شده بود، بیشتر دوست داشت تنها باشد و به خانه هیچ یک از اقوام رفت و آمد نمی کرد. مشکل مادرم روی من نیز تاثیر بدی گذاشت و چون احساس تنهایی و بی پناهی می کردم دلخوش به وعده های دروغین پسر جوانی شدم که به راحتی سرم را کلاه گذاشت و ...
حالا نمی دانم چه طور به مادرم بگویم که سه ماهه باردار هستم و اگر او بفهمد چه بلایی به سرم آمده دوام نخواهد آورد. این است سرنوشت زندگی که با پول حرام درست شود و شک ندارم آه پدران و مادرانی که پدرم به بچه های آ ن ها موادمخدر فروخته است دامن زندگی مان را گرفت.
منبع:رکنا