به گزارش ستاره پارسی: نمیتوان دربارهی تاریخ سینمای آمریکا حرف زد و به الیا کازان، کارگردان فیلم On the Waterfront و فیلم A Streetcar Named Desire نپرداخت. او بهعنوان فیلمسازی که درام را بسیار خوب میفهمید، آثاری را ارائه داده است که سرشار از شخصیتپردازیهای قابلتوجه و قوسهای شخصیتی حسابشده هستند.
در همین حین جیمز دین در جایگاه یکی از نمادهای بازیگری هالیوود را داریم که هنوز بسیاری از هنرمندهای روز آرزو دارند توسط رسانهها با وی مقایسه شوند. او با اینکه تنها ۲۴ سال عمر کرد، تصاویر ماندگار و قابل توجهی را در جهان هنر هفتم به جا گذاشت.
با این اوصاف به نظر میرسد که انتخاب فیلم East of Eden، محصول سال ۱۹۵۵ میلادی برای شروع مقالهی معرفی فیلم سینمایی مناسب باشد؛ اثری که به ترتیب نامزدیهای اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین کارگردان را تقدیم دین و کازان کرد. البته شماره ۲۸۱ سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» که اکنون تقدیم شما میشود، سه اثر دیگر برای مخاطبهای گوناگون را هم در خود جا داده است.
طی نخستین دقایق فیلم East of Eden مخاطب کنجکاو میشود؛ نه به خاطر مواجهه با یک پروندهی جنایی رازآلود یا رخ دادن اتفاقی فراطبیعی. ما پسر نوجوانی را میبینیم که رفتار او عادی نیست. مخفیانه یک زن را تعقیب میکند؛ هرچند فقط در خیال خودش این کار را «مخفیانه» انجام داده است.
پسر بهدنبال صحبت کردن با آن زن است؛ زنی که مراجعهی کوتاه وی به بانک سبب میشود که به او به چشم یک فرد مغرور و ثروتمند نگاه کنیم. جوانک چه کاری با این خانم دارد؟ اصلا خود پسر متعلق به چه خانوادهای است و از کدام سطح مالی جامعه میآید؟ سوالات بیشتر و بیشتر میشوند.
هنگامی که پسر هیچگونه رفتار خشونتآمیزی را از خود نشان نمیدهد و فقط تاکید دارد که باید با زن صحبت کند، کنجکاوی بیننده افزایش مییابد. حالا فیلم تصمیم میگیرد کل با نقشآفرینی جیمز دین را سوار قطار کند و به خانه ببرد. الیا کازان وقتی مطمئن شد که به کاراکتر اهمیت میدهیم، سراغ نمایش جنبههای مختلف زندگی کل میرود.
East of Eden یکی از آن فیلمهای قابل توجهی است که کاشتهای داستانی آن، بدون برداشت نیستند. هر رفتار خاصی که از شخصیتها سر میزند، در زمان مناسب برای مخاطب شرح و بسط پیدا میکند؛ تا بفهمیم چرا آن کاراکتر در آن موقعیت، آن برخورد را داشت. فیلم قدم به قدم بیشتر منطق داستانی خود را برای مخاطب توضیح میدهد. وقتی به میانههای داستان میرسیم، چند شخصیت قابل اعتنا، روابط آنها، خواستههای کاراکتر اصلی و چالشهای پیش روی وی را دنبال میکنیم. به خودمان میآییم و میبینیم چهقدر این روایت سینمایی ما را درگیر کرده است.
نقش پررنگ طبیعت در زندگی انسان، همواره در سینمای کشورهای مختلف به روشهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. در این بین وقتی به فیلمهای خانوادگی و متمرکز روی مخاطب کودک میرسیم، نقش حیوانات پررنگتر میشود. چرا که بچهها با هیجان فراوان به انواعواقسام موجودات زنده نگاه میکنند. آنها میتوانند بهسادگی ماتومبهوت سبزی خوردن یک لاکپشت و لذت بردن یک خرس از عسل شوند.
در همین حین بسیاری از بچهها از بسیاری از حیوانات میترسند. این احساسات سرشار از شگفتزدگی و دلهره، نگاه انسان به طبیعت را شکل میدهند. در نتیجه بسیاری از قصههای متمرکز روی طبیعت و حیوانات مختلف اگر به هر دو جنبه توجه داشته باشند، از پس جلب توجه مخاطبِ هدف برمیآیند.
فیلم Old Yeller قصهی یک مادر، دو پسر و یک سگ را روایت میکند. درحالیکه پدر برای بهدست آوردن پول نقد باید چند ماه از خانه فاصله بگیرد، بسیاری از وظایف مهم به پسر نوجوان خانواده سپرده شده است. ناگهان یک سگ از راه میرسد و با ترساندن قاطر به مزرعه آسیب میزند. اما این پایان تاثیرگذاری او روی زندگی اعضای خانواده نیست. سگی که در ابتدا پسر نوجوان را عصبانی میکند، آرامآرام اعتماد و علاقهی او را بهدست میآورد. سگ از آنها محافظت میکند و همراه پسربچهی خانواده مشغول بازیگوشی میشود.
واقعیتهای زندگی اجازه نمیدهند که هر روز فقط تشکیلشده از اتفاقات خوب و خوشحالکننده باشد. آنها چند بار تا آستانهی از دست دادن هم میروند. این فیلم ساده و قابل قبول میخواهد هم به شیرینی برخورد مهربانانهی بچهها با حیوان و هم به تلخی بعضی از حقایق حیات وحش بپردازد. از آنجایی که شرکت والت دیزنی چند دههی قبل ظاهرا ترس کمتری از ناراحت کردن بچهها با نمایش واقعیت داشت، Old Yeller باورپذیر و دارای پیام برای آنها است.
داستانهای واقعی مربوطبه رقابتهای سخت و طاقتفرسای یک تیم در مسابقات ورزشی، بارها و بارها توجه فیلمنامهنویسهای هالیوودی را به خود جلب کردهاند؛ مخصوصا اگر قصه به شکلی باشد که موفقیت آن تیم را هممعنی با موفقیت گروه بزرگتری از مردم جلوه دهد.
فیلم Friday Night Lights که براساس یک ماجرای واقعی ساخته شد، یک مربی کاربلد و پرتلاش را به تصویر میکشد که بهدنبال رساندن تیم یک دبیرستان به یک پیروزی بزرگ است. اولین نقطهی قوتی که سبب میشود به اثر اهمیت بدهیم و بیشتر از دنبال کردن داستان آن لذت ببریم، موفقیت پیتر برگ و دیوید آرون کوهن در بزرگ، حیاتی و تکاندهنده نشان دادن رقابتها است. حتی شخصی که شناخت خاصی از فوتبال آمریکایی و رقابتهای مدرسهای پررنگ آن در کشور ایالات متحده آمریکا ندارد، بهراحتی با داستانگویی فیلم Friday Night Lights همراه میشود. چرا که اهمیت و بزرگی این رقابت برای شخصیتها، به خوبی به مخاطب نشان داده شده است.
در همین حین فیلمنامه دقایقی را به زندگی شخصی کاراکترها اختصاص میدهد؛ تا آنها تنها بازیکن/ورزشکار نباشند، بلکه تبدیل به انسانهایی شوند که در آن زمین بزرگ مسابقه در اصل هدفی بزرگتر از پیروزی در چند بازی را دنبال میکنند.
اهمیت زیاد جالب بودن ایدهی داستان علمی-تخیلی و تلاش داستانگوها برای انجام کارهای تازه در این آثار، بارها سبب میشود که بعضی از فیلمهای سای-فای بیش از اندازه خود را جدی بگیرند؛ انقدر که میان قوانین جهان داستانی خود گم شوند و قصههایی را تعریف کنند که فقط گروه نسبتا کوچکی از تماشاگرها حوصلهی موشکافی آنها را دارد.
Timecrimes یک فیلم سینمایی پرادعا نیست. چون میداند که ایدهی جدید و ناشناختهای ندارد. چون میداند که نباید بیش از اندازه بیننده را گیج کند. چون میداند که در اصل مشغول استفاده از ابزارهای یک زیرژانر برای روایت یک قصهی جالب است؛ نه اینکه توانایی به هم ریختن قواعد آن زیرژانر را داشته باشد.
همهی اینها باعث میشوند که فیلم Timecrimes با درک کامل نکات مثبت و نکات منفی خود، یک تجربهی قابلتوجه را به بینندگان ارائه دهد؛ با روایت داستان یک مرد که نه خیلی زیاد، بلکه با سفر در زمان فقط بین چند ساعت از یک روز جابهجا میشود. او یک جنایت را میبیند و فرار میکند. کمی بعد به هدف گیر نیفتادن، وارد دستگاهی میشود که او را در دل همان جنایت قرار میدهد.