به گزارش ستاره پارسی: فیلم پادشاه گمشده(The Lost King) به کارگردانی استیون فریرز در سال 2022 ساخته شده است. این فیلم محصول کشور انگلیس و در ژانر درام و خانوادگی میباشد. در این فیلم سالی هاوکینز، هلن کاتامبا، لوئیس مکلئود، استیو کوگان و بنجامین اسکنلان به هنرمندی پرداختهاند.در ادامه این بخش به نقد و بررسی فیلم The Lost King میپردازیم
ریچارد سوم یا شاه ریچارد آخرین پادشاه بریتانیایی قرون وسطا و یکی از بحثبرانگیزترین پادشاههای انگلستان است. ویلیام شکسپیر در سال ۱۵۹۳ نمایشنامهی ریچارد سوم را براساس زندگی این شخصیت نوشت. تاریخدانان معتقدند که داستان شکسپیر و توصیفاتش از شاه ریچارد، سرشار از غرضورزی است، چرا که او ریچارد را شخصیتی خونریز، خودخواه و زشت معرفی کرده، خصوصیاتی که مدرک مستدلی برای اثباتشان در طول تاریخ هیچگاه وجود نداشته است. ریچارد سوم از دودمان پلانتاژنه و خاندان یورکها بود که در پایان جنگهای داخلی بریتانیا معروف به نبرد رزها توسط هنری هفتم از خاندان لنکستر کشته شد.
بعد از مرگ آخرین پادشاه یورک، سلسلهی تودور به قدرت رسید و جسد ریچارد سوم برای چند قرن از نظرها پنهان ماند، تا اینکه در سال ۲۰۱۲تاریخنگاری بهنام فیلیپا لنگلی براساس یک روایت تاریخی بهدنبال کشف بقایای جسد ریچارد سوم، یک گروه باستانشناسی را با حمایتهای مالی انجمن طرفداران ریچارد سوم، استخدام کرد. سرانجام پادشاه گمشده در یک پارکینگ عمومی پیدا شد. حال این فیلم با روایتی خاص به تلاشهای فیلیپا لنگلی، مسیر کشف جسد و شرایط حفاری کلیسای گری فرایرز محل دفن ریچارد سوم که در قرن شانزدهم تخریب شده بود، میپردازد.
در ادامهی نقد بخشهایی از دستان فیلم معلوم میشود
سالی هاوکینز که در این فیلم نقش فیلیپا لنگلی را بازی میکند، زنی میانسال است که دچار خستگی مزمن شده و در زندگی شخصی و کاریاش شکست خورده است. او پسر کوچکاش را برای تماشای نمایش ریچارد سوم شکسپیر به سالن تئاتر میبرد و شیفتهی شخصیت پادشاه گمشده میشود. فیلیپا بعد از آن به انجمن ریکاردیان میپیوندد، کتابهای زیادی دربارهی ریچارد سوم میخواند و با استفاده از شهود و احساساتش بهدنبال سرنخهایی برای پیدا کردن قبر پادشاه میرود. همانطور که گفته شد پادشاه گمشده فیلمی براساس رویدادهای واقعی است که البته عناصر تخیلی برای پیشبرد روایت در فیلم حضور خواهند داشت. ریچارد سوم بعد از شب نمایش دربرابر چشمان فیلیپا ظاهر میشود و این دو نفر تا پایان حفاریها درکنار یکدیگر میمانند.
ریچارد سوم شکسپیر، متنی تبعیضآمیز است که در آن این شخصیت تاریخی بسیار مورد پیشداوری قرار میگیرد. هنگامی که شاه ریچارد مشغول ادای یکی از دیالوگهایش است، طوفانی در روان فیلیپا برپا میشود، یک همذاتپنداری که قرار است مسیر تاریخی جهان فیلم را تغییر دهد. ایدهای لایهمند با زیرمتنی قوی. از همین پلان است که همهچیز برای ما، فیلیپا و ریچارد سوم شروع میشود و قصهی تاریخی پادشاه گمشده مسیر تازهای را برای خودش پیدا میکند، مسیری که از جهان روان انسان میگذرد و قرار است که یک پادشاه بیقبر بهوسیلهی انسانی ناراحت و سرخورده پیدا شود.
در فیلم The Lost King، ما با دو ایده روبهرو هستیم. دو ایدهی درهمتنیده که هرکدام کاملکنندهی دیگری است و در غیبت یکدیگر، فیلم تبدیل به اثری خشک و کسلکننده میشود. داستان مرموز زندگی ریچارد و افسردگی فیلیپا در این روایت درهم آمیخته میشود تا فیلم با جهانی منحصربهفرد پیش برود. همانطور که دیدیم فیلیپا با وجود تلاشهایش در محیط کار، توسط کارفرمایش قضاوت میشود و کنار میرود، ریچارد سوم نیز شخصیتی ناشناخته است که برخی تاریخدانان نظر مثبتی نسبت بهش ندارند. فیلیپا در شب نمایش، فکر میکند که خود شاه ریچارد است و طبق طبیعتاش باید از این تمامیت دفاع کند. درواقع این فیلم اثری استعاری است، نمایشی که در معنای نزدیکاش بهدنبال یافتن ریچارد سوم میرود و در معنای دورش به جستوجوی حالی خوب برای فیلیپا است. وقتی که این شخصیت فریاد میزند، شاه ریچارد گوژپشت نبوده، قاتل نبوده، بدطینت نبوده، درواقع در حال دفاع از هویت و شخصیت خودش است.
اگر بخواهیم از دریچهی روانشناسانه به فیلم پادشاه گمشده وارد شویم، شخصیتی را خواهیم دید که نیاز به پیدا شدن دارد، آدمی که در صدد فهماندن لیاقت خودش به دیگران است. فیلیپا باید ناخودآگاهاش را لمس کند و در هزارتوی روان خود به جستوجوی ضرباتی برآید که او را از پای درآوردهاند. اینجا است که استعارهی ظریف فیلم شکل میگیرد و به جریان میافتد. باستانشناسی و بیرون کشیدن تاریخ قرون وسطای انگلستان از دل زمینی که هماکنون یک پارکینگ عمومی است، درواقع تکمیلکنندهی پازل کنایی فیلم است. تعبیری از تراپی کارکتر فیلیپا. کنکاشی در روان او که شبیهبه خاکبرداری از زندگی ریچارد سوم است.
هر تلاشی که برای پیدا کردن ریچارد سوم از سمت فیلیپا روی میدهد، درواقع معنایی دیگر از تلاشهای این کارکتر برای پیدا کردن خودش است. این فیلم از یک رویداد تاریخی استفاده میکند و شخصیتی شبیه شاه ریچارد میسازد تا به قصهای روانشناسانه برسد. پادشاه گمشده آنچنان وارد مسائل تاریخی و گرههای اینچنینی نمیشود و ترجیح میدهد که بیشترین تمرکزش را روی ترومایی قرار دهد که به کارکتر فیلیپا وارد آمده است. حال کمی جلوتر میرویم و نقطه فوکوسمان را کاملا بر شخصیت فیلیپا منطبق میکنیم. کارکتری که تجربهی زیستی روانیاش نیروی محرکهای برای شروع پیرنگ فیلم شد.
اگر از ایدهی خلق شخصیت فیلیپا رد شویم و به لایههای پرداختی او برسیم، میبینیم مسائل روانی این کارکتر آنچنان که باید ارتباط قابل اتکایی با قصه ندارند و همهاش در حد یکخطی ابتدایی خودشان را نشان میدهند. به بیانی مسائل روانی مطرح شده، شمایل دراماتیک و عمیقی به خود نگرفتهاند. فیلیپا دچار شوکهای عصبی میشود، زندگی بدرد بخوری ندارد، وضعیت شغلیاش نیز از همهی اینها برایش آزاردهندهتر است. این رویدادهایی که پیرنگ خیلی سرسری ازشان رد میشود، مسیر تاریخ را در پادشاه گمشده عوض میکنند اما فیلم چقدر به این مسائل حیاتی بها داده؟ و تا چه اندازه مشکلات این شخصیت برای ما ملموس پیشرفته است؟ مخاطب اینجا است که به خلا معناداری نسبت به قهرمان قصه میرسد و گاها او را با خودش بیگانه میبیند.
از طرفی دیگر نیز پیرنگ به وجهشبه استعارهای که خلق کرده توجه چندانی نشان نمیدهد و آن ارتباط معناداری که باید بین مشکلات فیلیپا و مشکلات ریچارد سوم به پرداخت برسد، شکل نمیگیرد. چرا فیلیپا اینقدر بهدنبال اثبات بیگناهی شاه ریچارد و پیدا کردن جسد اوست؟ جواب این «چرا» یکی از ستونهای مهم دراماتیک فیلم است که هم کششی قدرتمند در روایت ایجاد میکند و هم جوابی برای مخاطبی است که میخواهد بداند فیلیپا از بین همهی این شخصیتهای تاریخی به حاشیه راندهشده چرا بهدنبال پیدا کردن ریچارد سوم است؟ جواب این سؤالها همانند شمایل ایدهی شخصیتی قهرمان قصه، در بستر فیلم لنگ میزند و در سطح میماند. مخاطب برای منطبق کردن شباهتهای بین این دو کارکتر راه زیادی را باید بهتنهایی بپیماید و وظایف فیلمساز را بهجا آورد.
لحن کنترلشده عنصری قابلتوجه برای فیلم پادشاه گمشده است. لحنی که حد تعادل بین طنز و جدیت را میشناسد و شرایطی ترتیب میدهد تا فضاهای خالی اثر به چشم نیایند. از آنجائیکه در جهانی واقعی و رئال از عنصری تخیلی استفاده شده، فیلم پتانسیل بسیاری برای تبدیل شدن به یک هجو خالص را دارد اما چنین اتفاقی نمیافتد و فیلمساز بهخاطر ایدههای تاریخی و تلاشهای فیلیپا برای برداشتن تبعیض از شخصیت ریچارد سوم، سعی در خلق جهانی نسبتا جدی دارد.
ایدهی فیلم، ایدهای جسورانه است، تطبیق یک زندگی با زندگی دیگر. درهمآمیختن تاریخ و خصوصیات روانی برای باززایی چند زندگی. اما همانطور که گفته شد ملموس کردن این ایدهها و پرداختشان، به جذابیت دوخطیهای اولیهی طرح به سرانجام نمیرسند.