یک‌شنبه 04 آذر 1403 - 24 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1399/01/25 14:30
کد خبر: 1112

ماجرای جالب خیانت نیما یوشیج به همسرش!+زندگینامه

نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی و بنیان‌گذار شعر نوین و ملقب به پدر شعر نو فارسی است.

به گزارش ستاره پارسی؛ علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۶ است.نیما یوشیج در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگشت. نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی و بنیان‌گذار شعر نوین و ملقب به پدر شعر نو فارسی است.نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران، انقلابی به پا کرد. نیما یوشیج آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما یوشیج بر هنر خویش نهاده بود.

 آن­هایی که تاریخ ادبیات معاصر ایران را خوب می­شناسند، هر گاه نام دکتر پرویز ناتل خانلری و نیما یوشیج را در کنار یکدیگر می­شنوند پیش از هرچیزی به یاد می­آورند دکترخانلری که در آن زمان علاوه بر چهره­ای ادبی چهره­ای سیاسی نیز بود، از مخالفان سرسخت پیدایش شعر نو و از دشمنان نیما بود و هم او بود که جلسات نیما در دانشگاه تهران را به هم می­زد. اما این دو چهره ­ی شناخته شده ­ی ادبیات معاصر علاوه بر این رابطه­ ی خصمانه با هم رابطه ­ای فامیلی نیز داشتند(دکتر خانلری پسرخاله ­ی مادر نیما بود)، و البته علاوه بر این رابطه­ ی فامیلی دیر زمانی نیز میان این دو رابطه­ ی استاد و شاگردی نزدیکی نیز برقرار بود.یعنی زمانی که ناتل خانلری نوجوان بود و نیما شاعری شناخته شده و دکتر خانلری از هر فرصتی برای مصاحبت با نیما بهره می­برد. خانلری از مجموعه­ ی دیدارهایی که با نیما داشت خاطراتی را نگاشته و در کتاب قافله سالار سخن منتشر کرده که از آن میان خواندن خاطره­ای از ساده لوحی­های پیرمرد خالی از لطف نیست.

نیما یوشیج

بشنوید از زبان دکتر پرویز ناتل خانلری:

عالیه خانوم همسر نیما با آن­که اهل ذوق و سواد بود از این­که شوهرش کاری نمی­کرد و نه مقام و منصبی دارد و نه حقوق قابلی بسیار دلخور بود و او را تحقیر می­کرد و گاهی کارش یه خشونت هم می­کشید. خانواده­ ی او هم از داشتن چنین دامادی چندان سرفراز نبودند و نیما را بی­کاره و بی­عرضه می­دانستند. اما این رفتار در روحیه ­ی نیما تاثیری نداشته و او را از راه خود منصرف نمی­کرد. نیما به خودش و کارش اعتقاد کامل داشت و هیچ یک از شاعران و ادیبان آن روزگار را داخل آدم حساب نمی­کرد.حرکاتی ساده و دهاتی داشت که حتی در طرز لباس پوشیدنش هم اثر می­گذاشت. نمونه­ای از ساده­لوحی­های او این­که پیش ما درد دل می­کرد و می­گفت از این­که همسرش قدر او را نمی­داند و اعتقادی به عظمت مقام معنویش ندارد شکایت می­کرد و از ما چاره جویی می­کرد. می­گفت همسرم خیلی هم حسود است و اگر بداند یا گمان کند که شهرت و مقام ادبی من روز به روز بیشتر می­شود و همه مرا نابغه می­دانند و دختران خوشگل عاشق من هستند البته رفتارش با من تغییر خواهد کرد و بهتر خواهد شد.پرسیدیم چطور می­شود این مطلب را به همسرش تلقین کرد.قرار بر این شد که نامه­ای از قول دختر شانزده ساله­ای خوشگل جعل کنیم که در آن نسبت به نیما اظهار عشق شدید بکند و به تاکید بگوید او را کسی در ردیف ویکتور هوگو می­داند و آرزو دارد که او را ببیند و دست در گردنش بیاندازد و این لذت افتخار نصیبش شود که با چنین نابغه ای اشنا شود و سرار وجودش از عشق او سرشار است.

نوشتن چنین نامه­ای مشکل نبود. مشکل این بود که به چه طریق نامه را در دسترس خانوم بگذاریم که باورش شود. آخر قرار بر این شد که شبی او پنجره­ ی رو به کوچه را باز بگذارد و ما در موقعی که او و همسرش نشسته­اند و نامه را طوری که خودمان دیده نشویم از لای پنجره در اتاق بیاندازیم و فرار کنیم.

زمستان بود. شبی که برف سنگینی آمده بود من و دوستم مهدیخان بر آن شدیم که دستور استاد را اجرا کنیم. باری روی برف­های لغزنده به راه افتادیم. آهسته پشت پنجره متوقف شدیم. چراغ روشن بود و صدای گفتگوی زن و شوهر را شنیدیم. تا اینجا که درست در آمده بود. اما به پنجره مختصر فشاری که آوردیم دیدیم پنجره بسته است. یک فشار دیگر.نه!نیما یادش رفته بود پنجره را باز بگذارد.چاره­ای جز شکستن شیشه نبود!مهدیخان مشت محکمی به شیشه زد که فرو ریخت و پاکت کذایی را از لای شکستکی شیشه به داخل انداخت.

حالا قمست آخر فرار کردن بود به طریقی که دزد قلمداد نشویم و دست پاسبان نیفتیم. تا نفس داشتیم دویدیم و همین که رسیدیم سر خیابان یوسف آباد و مطمئن شدیم کسی ما را ندیده آهسته کردیم و به نفس زدن افتادیم. به نظر خودمان یکی از کارهای پهلوانی را که در سینما دیده بودیم انجام داده بودیم و از این حیث احساس سر فرازی می کردیم. از هم جدا شدیم و وعده را به فردا گذاشتیم.

فردا صبح برای تحقیق در باره­ ی نتیجه به سراغ نیما رفتیم. معلوم شد که هم خودش و هم همسرش بسیار ترسیده­ اند. خانمش پس از چند دقیقه نامه را برداشته و خوانده و به نیما گفته که دیگر در خانه ­ی او امنیت ندارد و دفعه­ ی دیگر ممکن است گماشتگان معشوق او در قصد جان همسرش باشند و همان شبانه خانه را ترک کرده و به عنوان قهر رفته خانه­ ی برادرش. به هر حال پس از یک هفته کار به آشتی انجامید و نمی­دانم که آیا این بار بر اثر تدبیر کودکانه­ ی ما همسر نیما با او مهربانتر شد یا نه.

 

زندگینامه:

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج، (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندران – درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی و پدر شعر نو فارسی  است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.

نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.

تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌‌دانند و او را هم‌پایه‌‌ی شاعران سمبولیست به نام جهان می‌‌دانند. نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام روجا چاپ شده‌است.

 

کودکی

نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی در روستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم‌خان اعظام‌السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول بود. پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب‌سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.

نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار می‌داد و در کوچه باغ‌ها دنبال نیما می‌کرد.

نیما یوشیج

اقامت در تهران

۱۲ ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.

پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.

 

فعالیت‌های اجتماعی

دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی – اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمی‌توانست از این توفان‌های اجتماعی بی تاثیر بماند. نیما از نظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر می‌شد همکاری قلمی داشت. از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود.دیرتر در دهه بیست خورشیدی در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر می‌گردید.

 

تشکیل خانواده

نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند. پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و می‌خواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت. نیما صفورا را هنگام آب‌تنی در رودخانه دیده بود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهام‌بخش او در سرودن افسانه بود.

سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد. همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود. حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند. شراگیم در سال ۱۳۲۱ خورشیدی به دنیا آمد.

وی پس از آن‌که در سال ۱۳۰۴ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خودش از افکار پریشان رهایی یابد. درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.وی که در این زمان به دلیل بی‌کاری خانه‌نشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی می‌اندیشید اما چیزی منتشر نمی‌کرد.

 

ترک تهران و معلمی در آستارا

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به بارفروش (بابل کنونی؛مدرسه بدر) انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در این‌جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد که چرا درآمدی ندارد.او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.

نیما یوشیج

تغییر نام

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناس‌نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.

 

آغاز شاعری

نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.

نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز می‌شود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد.او در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد.

 

آثار نیما

منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده‌است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده‌است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته‌است. بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد می‌کند.[۲۸] چنان که خطاب به حافظ می‌گوید:

حافظا این چه کید و دروغ است         کز زبان می وجام ساقی است

نالی ار تا ابد باورم نیست         که بر آن عشق بازی که باقی است

من بر آن عاشقم کو رونده‌است (افسانه)

نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسأله‌گو افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری می‌کند و هنوز راه خود را پیدا نکرده‌است. با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت. ای شب نیز در هفته‌نامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.

نیما یوشیج

خانه نیما

خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‌رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث‌فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده‌است و حفاظت می‌شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

 

مرگ

خانهٔ نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد. این شاعر بزرگ، درحالی‌ که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.

 

اشعار فارسی

قصه رنگ پریده

منظومه نیما

خانواده سرباز

ای شب

افسانه

مانلی

افسانه و رباعیات

ماخ اولا

شعر من

شهر شب و شهر صبح

ناقوس قلم انداز

فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ

آب در خوابگه مورچگان

مانلی و خانه سریویلی

مرقد آقا (داستان)

کندوهای شکسته (داستان)

آهو و پرنده‌ها (شعر و قصه برای کودکان)

توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)

 

اشعار طبری

روجا

 

آثار تحقیقی، نامه‌ها و یادداشت‌ها

آثاری که در کتاب نیما یوشیج، دربارهٔ هنر و شعر و شاعری با گردآوری سیروس طاهباز” انتشار یافته:

ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان

تعریف و تبصره

حرف‌های همسایه

مقدمه خانواده سرباز

نامه به شین پرتو

مقدمهٔ «آخرین نبرد» شعرهای اسماعیل شاهرودی «آینده»

یادداشت برای مجموعه شعر منوچهر شیبانی

شعر چیست؟

از یک مقدمه

یک مصاحبه

درباره جعفرخان از فرنگ آمده

یک دیدار

 

سایر آثار:

دنیا خانه من است

نامه‌های نیما به همسرش – عالیه جهانگیر

کشتی توفان

مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)

 

آثار درباره نیما

مهدی اخوان ثالث، بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج

مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج

شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو

بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج

حسین صمدی، کتابشناسی نیما

سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج

محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج

محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما

حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالب‌های شعریِ نیمایوشیج)

سیروس طاهباز، کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج

محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق‌ترین شعرها

سعید حمیدیان، داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج

سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفت و گوها و داستان‌ها

محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش

تقی پورنامداریان، خانه‌ام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد

عطاالله مهاجرانی، افسانه نیما

امید طبیب زاده، نگاهی به شعر نیما یوشیج: بحثی در چگونگی پیدایش نظام‌های شعری، انتشارات نیلوفر

مسعود بیزارگیتی، نیما، پاسخی به ضرورتی تاریخی

میرانصاری، علی، اسنادی درباره نیما یوشیج میرانصاری، علی، دو سفرنامه از نیما یوشیج میرانصاری، علی، کتابشناسی نیما یوشیج

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/2l5q84