به گزارش ستاره پارسی؛ علی لُهراسبی خواننده موسیقی پاپ ایرانی است.علی لُهراسبی دارای مدرک کارشناسی مهندسی الکترونیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج و در زمینه تبلیغات و موسیقی فعال است.علی لُهراسبی پیانو را نزد مهرداد تاجکریمی آموخت. علی لُهراسبی سپس به فعالیت در عرصه آهنگسازی کودکان و نوجوانان پرداخت و در یک گروه کرال دانشجویی عضویت یافت. در سال ۱۳۷۹ شماری از آثارش را برای سنجش به مسئولین سازمان صدا و سیمای ایران داد. اندکی بعد علی لُهراسبی موافقت خود را برای همکاری با این سازمان اعلام کرد و اجرای تیتراژ سریال «کلبه سپید» به عنوان اولین حرکت رسمی او در عرصه موسیقی پاپ امروزی رقم خورد.
گفت و گو با علی لهراسبی
علیرغم اینکه تو کارهای شنیده شده زیاد داری، ولی در زمینه اجرای زنده در تمام این سال ها کم کار بوده ای. دلیلش چیست؟
من متأسفانه با هیچ شرکتی قرارداد نداشته و برای مدیریت برنامه هایم، همیشه دچار چالش بوده ام. همه این ها احتیاج به یک مجموعه و شخصی دارد که در این زمینه تجربه داشته و بتواند اجراهای زنده متعدد و متوالی را فراهم کند.
به نظر می رسد خودت هم در این زمینه مقصر بوده ای و بیش از حد در شغل دوم و شرکت تبلیغاتی ات غرق شده ای و بیشتر وقت خود را آن جا سپری می کنی.
بله، واقعاً درست است. خدا را شکر آهنگ هایم را منتشر می کنم ولی کنسرت کم داشته ام.
شغل دوم و تبلیغات برای تو جذابیت کاری دارد؟
بله، دوستش دارم. چون در آن خلاقیت هست و هر روزت با روز قبل فرق می کند و مقوله عجیبی است. ما استراتژی تبلیغات می نویسیم و هر بار به چالش کشیده می شویم. وقتی بیلبوردت را در سطح شهر می بینی یا کمپین تبلیغاتی می نویسی یا اسم خوب درست می کنی، از کارت لذت می بری. ولی من با حرفت صددرصد موافقم که برنامه هایم به خوبی مدیریت نشده است. من 9 ماه بعد از هیت شدن «فاصله ها» کنسرت گذاشتم و هیچ کس چنین موقعیتی را از دست نمی دهد. باید همان موقع که سریال پخش می شد و ترانه تیتراژش هیت شده بود، همه جای ایران را با کنسرت هایم پر می کردم. اکنون منظم تر شده ام و تقریباً ماهی یک ترانه منتشر می کنم. کارهای آلبوم و ویدئوکلیپ را هم با جدیت بیشتری پیگیری می کنم.
کسی که در شرکت های تبلیغاتی، استراتژی تبلیغاتی برای کمپین ها می نویسد، مگر می شود خودش تا این حد دور از بازی های تبلیغاتی باشد؟
کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد! من واقعاً روی خودم متمرکز نیستم. این ایده خوبی نیست که فکر کنیم هر کسی در هر زمینه ای تخصص دارد، بتواند برای خودش هم همان کار را بکند. مثل دکتر روان شناسی می ماند که همیشه خودش مشکل خانوادگی دارد!
دور جدید فعالیت های کاری ات با زایا سلیمان به عنوان مدیربرنامه و تهیه کننده شروع شده است.
من اولین موزیک ها و اجراهایم را با زایا شروع کرده ام و یک ارکستر مشترک با احسان خواجه امیری داشتیم و اولین برنامه هایمان با ارکستر مشترک بود. به دلیل ترافیک کارهایم، کمی بین مان فاصله افتاد و الان به نتیجه رسیده ایم که با هم دوباره شروع کنیم و امیدوارم با تجربه زایا و سابقه من، ارتباط موفقی صورت بگیرد.
تو در دوره های مختلف با هنرمندان متفاوتی همکاری کرده ای؛ از شادمهر عقیلی و بهروز صفاریان گرفته تا روزبه بمانی و محمد ناهیدی و حدیث دهقان و… چرا این تیم همیشه در حال تغییر بوده است؟ فاکتورهای تو برای انتخاب تیم کاری ات چیست؟
انتخاب های من نسبت به سلیقه ام در موسیقی صورت گرفته است. از تکرار هم فراری ام. یعنی اگر در یک سبک و استایل، اثری همه گیر شود، اصلاً حاضر نیستم تکرارش کنم؛ مگر اینکه واقعاً خود من را راضی کند. دوست دارم با موزیسین هایی که حرف جدیدی دارند کار کنم. من یک سری طرفدار پروپاقرص دارم که دوست دارند من در یک فضای کاری ثابت، آثارم را منتشر کنم. بارها به آنها گفته ام که این تکرار مکررات، اصلاً در ذائقه من نیست و بر اساس همین استراتژی، در آلبوم جدید من هم اتفاقات جالب و ویژه زیادی افتاده است.
در یک دوره کاری ات هم به «سلطان غم» معروف شده بودی و آثار عاشقانه و غمگین ات مثل «کوه»، «بعد رفتنت»، «سزامه» و… محبوب علاقه مندان این سبک شده بود. اینکه آن فضاها را کمتر ادامه دادی، به خاطر همین گریز از تکرار بود؟
ماهیت صدای من کلاً ماهیتی غمگین داشته و دارد. من حتی اگر آثار ریتمیک و شاد هم بخوانم، آن تم صدا همیشه کار خودش را می کند. ولی واقعیت این است که من کار حرفه ای می کنم و اصلاً نمی خواهم سلطان غم باشم! من باید پکیج باشم، موسیقی هاوس و عاشقانه و غمگین داشته باشم و نمی دانم چه قدر موفق بوده و هستم. ولی اصلاً دوست ندارم آثارم فقط در یک ژانر و فضای کاری ارائه شود.
دوستی تو و محسن یگانه همیشه خیلی جدی و دوطرفه بوده. چرا دیگر اثر مشترکی از شما منتشر نمی شود؟
نشده که کار کنیم. محسن هنوز هم دوست نزدیک و صمیمی من بوده و هست و همین چند ساعت پیش با هم حرف زدیم.
یک کار مشترک و موفق هم به نام «بعد رفتنت» با هم داشتید که خود محسن یگانه در گفت وگویی گفته بود که دوست داشته این قطعه را خودش بخواند ولی چون تعهد داشته به تو واگذار کند، تا ابد حسرتش را می خورد.
بله، زمانی که این اثر را برای من ساخت، گفت که علی، این را می خواهم خودم بخوانم و در ازای آن، دو قطعه دیگر برایت می سازم و من در جوابش گفتم:«همین که گذاشتم «سکوت» را بخوانی، بهت رحم کرده ام!» چون سکوت را برای من ساخته بود.
سؤال آخرم درباره مرتضی پاشایی است. در تمام دوران نقاهت پاشایی، تو نزدیک ترین همکار به او بودی، ولی کمتر خواستی در جریان رسانه ای آن اتفاق، پررنگ باشی. درباره آن روزها و اتفاقات تلخی که از سوی اهالی موسیقی در آن زمان شاهد بودیم، حرف می زنی؟
زیاد نمی خواهم درباره آن مسائل حرف بزنم. بیا این بحث را ببندیم؛ ولی اگر قرار باشد درباره خود مرتضی حرف بزنم، باید بگویم رفتن او خیلی حیف بود. اگر آن قدر دل مردم بابت رفتن مرتضی شکست، بخش کوچکی از آن به خاطر هنرش بود. بخش عمده این ابراز توجه و ابراز احساس ها، به انرژی بی نظیر او بود که از بین ما رفت.
یک خاطره کوچک درباره مرتضی می گویم به عنوان صحبت پایانی تا متوجه تفاوت های این آدم با دیگران شوید. سه روز قبل از فوت مرتضی بود که من لباس مخصوص اتاق نگهداری ویژه را پوشیدم و از پشت شیشه، مرتضی را نگاه می کردم. همه نزدیکان مرتضی می دانند که او تکیه کلامی داشت که وقتی در جمع های دوستانه، فضا کمی ساکت می شد، مرتضی یک باره با صدای بلند می گفت:«حالا دست دست…» و دست می زد تا فضا کمی از آن سکوت بیرون بیاید و همه با هم می خندیدند و فضا عوض می شد. «حالا دست دستِ» مرتضی، معروف بود. آن روز مرتضی به سختی نفس می کشید و حتی حرف هم نمی توانست بزند. من خیلی حالم بد بود و حسابی به هم ریخته بودم. زیاد هم وارد اتاق آی.سی.یو نمی شدم، چون نمی خواستم حال بد و نامناسب من، روی مرتضی اثر بگذارد و بسیار غمگین بودم. آن روز مرتضی از پشت شیشه و با دست به من اشاره کرد که پیش اش بروم. یعنی از حالت چهره من فهمیده بود که به هم ریخته ام. با دست اشاره کرد بروم داخل.
با زحمت زیاد سعی می کرد که ماسک را از روی دهانش بردارد و به من چیز مهمی بگوید. پدرش هم کمک کرد تا ماسک را به زحمت از روی صورتش بردارد و با همان صدای نحیفی که به زحمت از حنجره اش خارج می شد، رو به من گفت:«حالا دست دست…»! سه روز مانده بود به فوت اش. همه وجود من را غمی به بزرگ ترین اندازه ممکن فرا گرفت. مرتضی در آن شرایط هم می خواست آن آدم هایی که آنجا هستند را خوشحال کند. واقعاً برای من در آن شرایط قابل درک نبود. همین قلب بزرگ مرتضی وجه تمایز اصلی او و دیگران بود که اندوهی به این وسعت را در کشور باعث شد. خدا رحمتش کند. واقعاً مرتضی حیف شد و غم مرتضی تا ابد در تاریخ موسیقی ایران خواهد ماند.
سوالات و جوابهای کوتاه
شغل دوم:
” موسیقی ” شغل دوم من است, شغل اصلی م کار ” تبلیغات” است.
خواهر:
ندارم.
برادر:
۳ برادر” دارم.
بهتربن و بدترین دروس دوران تحصیل؟
“بهترین:ریاضیات, بدترین: شیمی”.
عاشق شدی؟
فک می کنم “بله
خواننده ی محبوب:
“نصرا…معین و نیما مسیحا”.
گروه موسیقی:
خیلی پیگیر نیستم اما بسیاری از کارهای ” پینک فلوید” را دوست دارم.
هنرپیشه مرد:
“پرویز پرستویی – آل پاچینو”.
هنرپیشه زن:
“فاطمه معتمدآریا – جولیا رابرتز”.
تعداد فروش کل آلبوم هات:
دو آلبوم داشته ام به نام های “دریایی ها”و”مثلث”- آمار دقیق ندارم اما میدانم مثلث خوب فروخت.
هترین دوران زندگی ت؟
بهترین دوره دوره ای است که کمتر “دغدغه” را داری. پس الآن نیست.
تاریخ اولین کنسرتت:
سال ۱۳۸۲- کرمانشاه. اما خودم کنسرت بزرگ تهران در سال ۸۶ را اولین کنسرت رسمی م می دانم.
بهترین تصمیم زندگیت؟
فعالیت در رشته “تبلیغات”
سفر به کره ی ماه:
خیلی دوست دارم. از بچگی به نجوم علاقمند بودم.
به کدام کشورها سفر کرده ای؟
“ایتالیا,روسیه,ترکیه,کویت و امارات”.
بازیگری در سینما:
پیشنهادداشته ام اما اگر روزی تصمیم ورود به این عرصه را بگیرم دوست دارم که “یک اتفاق باشم”.
مرگ:
واقعیتی که ترسناک است