شنبه 03 آذر 1403 - 23 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1401/11/14 09:30
نقد و برسی فیلم | نقد و برسی فیلم | نقد فیلم و برسی در جبهه غرب خبری نیست | نقد و برسی All Quiet On The Western Front)
کد خبر: 13274

نقد فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)

فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)، اثری ضدجنگ به‌همراه تصاویر و صحنه‌های نبردی است که از لحاظ زیبایی‌شناسانه، واقعیت جنگ را برملا می‌کند و یک بازسازی حقیقی را به‌تصویر می‌کشد.

به گزارش ستاره پارسی: فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front) اقتباسی از رمانی به‌همین نام و نوشته‌ی اریش ماریا رمارک است که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. این فیلم امسال به‌عنوان نماینده‌ی سینمای آلمان در فهرست نهایی نامزدهای اسکار جای گرفته و در چندین بخش دیگر نیز کاندیدا دریافت جوایز متعددی شده است. در سال ۱۹۳۰ اولین اقتباس از این رمان به کارگردانی لوئیس مایلستون در ایالات متحده ساخته شد که توانست در دو بخش بهترین کارگردانی و بهترین فیلم، جایزه‌ی اسکار را ببرد. اقتباس بعدی در سال ۱۹۷۹ و به کارگردانی دلبرت من اتفاق افتاد که نسبت به نسخه‌ی سال ۱۹۳۰، اثری کم‌ارزش تلقی شد و منتقدان رغبت چندانی به آن نشان ندادند.

کتاب آلمانی در جبهه غرب خبری نیست، یکی از مشهورترین رمان‌های ضدجنگ است که با روی کار آمدن نازی‌ها در فهرست توقیف و سانسور قرار گرفت. این کتاب در طول جنگ جهانی دوم به‌عنوان اثری شناخته شد که به اندیشه‌ها و تفکرات میهن‌پرستانه پشت‌پا می‌زند و ارزشی برای وطن قائل نیست. پس از جنگ جهانی دوم، سینمای آلمان‌غربی و بعد از آن آلمان، تبدیل به سینمایی با زیرمتن‌هایی ضدنژادپرستانه و ضدجنگ شد چه آن‌هایی که مستقیما قصه‌شان به جنگ برمی‌گردد و چه آن‌ درام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در پس‌شان ایده‌هایی ضدنازیسم، ضدجنگ و ضدنژادپرستی به چشم می‌خورد. فیلم در جبهه غرب خبری نیست، همانند منبع اقتباس خود رسالتش را انجام داده و با روایتی تلخ تماشاگر را با حقیقت جنگ روبه‌رو می‌کند.

 

نقد فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)

 

روباهی به بچه‌هایش شیر می‌دهد، نور از میان درختان عبور می‌کند، مه‌ی سبک در لابه‌لای درختان می‌پیچد و به ناگاه بساط این تصاویر شاعرانه ازهم می‌پاشد و جسدهای رهاشده‌ی سربازان در میدان نبرد ظاهر می‌شود. کسی با صدای بلند سربازی به‌نام هاینریک را صدا می‌زند، هاینریک به میدان نبرد فراخوانده می‌شود، دوستش در جلوی چشمانش می‌میرد و خودش هم سرباز دشمن را به قتل می‌رساند. عنوان فیلم ظاهر می‌شود و بعد از آن جسد هاینریک مثل یک لاشه از کامیون به پایین انداخته می‌شود و لباس‌ها و پوتین‌اش را برای استفاده‌ی مجدد از تن‌اش بیرون می‌آورند.

 

بعد از این افتتاحیه‌، به آلمان‌شمالی می‌رویم، جائی که فیلم وارد دبیرستانی در آلمان می‌شود. پائول و دوستانش برای اعزام به جنگ و فتح و رژه در پاریس سرازپا نمی‌شناسند. هنگام تقسیم یونیفرم‌ها بین دانش‌آموزان، کت هاینریک به پاول می‌رسد. در همین پلان‌هاست که فیلم، قصه‌ی خود را وارد چرخه‌ای از زندگی‌های از دست رفته می‌کند. لباسی که از تن سرباز مرده‌ای بیرون می‌آید و به تن سرباز دیگری می‌رود. یک سیکل دردناک از زیاده‌خواهی قدرت‌طلبان. تمام روایت فیلم در این صحنه‌های ابتدایی خلاصه شده و داستانِ لباس‌های هاینریک تمام آن چیزی است که در جبهه‌ی غرب می‌گذرد. یک‌خطی فیلم، در ظاهر خود ایده‌ای ساده است اما هرچه که روایت جلوتر می‌رود این سادگی جای خود را به نگرش‌های ابزورد و تلخ می‌دهد.

گذر از داستان هاینریک، سربازی که حتی چهره‌اش نیز به‌خوبی قابل شناسایی نیست و رسیدن به شور و شعف پائول برای رفتن به جنگ مثل یک مچ‌کات عمل می‌کند و از همین ابتدا سرنوشت پاول و هاینریک را در تطابق یکدیگر قرار می‌دهد و با انتقالی دراماتیک پوچی هرآنچه که قرار است دراین‌میان روی دهد را تنها در چند پلان غنی و عمیق به‌نمایش درمی‌آورد. تضادی که بین این سکانس‌ها برقرار می‌شود، مخاطب را نشانه می‌گیرد و او را با خود به دل روایتی تلخ و سهمناک می‌برد، جائی که گویا تنها برای شکنجه و یادآوری به او، دراماتیزه شده است.

 

نقد فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)

 

پائول به‌همراه دوستانش عازم جنگ می‌شود، در راه ترانه‌های حماسی و پیروزمندانه می‌خوانند و در این سرخوشی زهرآلود، تنها این ما هستیم که می‌دانیم چه‌چیزی در انتظار سربازی است که لباس‌های هاینریک را به تن کرده است. بلافاصله پس از رسیدن به منطقه‌ی نبرد، جنگ روی واقعی خود را برایشان نمایان می‌کند و همه‌ی آن پروپاگاندای گول‌زننده در کسری از ثانیه تبدیل به حقیقتی تلخ می‌شود که با هیچ جهت‌گیری و جوسازی دولتی و حماسی قابل انکار نیست. فیلم از زاویه دید پاول روایت می‌شود و ما با او در یکی از تراژیک‌ترین قصه‌های سینما همراه می‌شویم.

 

نقد فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)

 

از اینجا به بعد، فیلمِ خبری در جبهه غرب نیست به تفسیر هرآنچه که در سکانس‌ها و پلان‌‌های ابتدایی افتاده می‌پردازد و آن تضادهای دراماتیک افتتاحیه‌ی فیلم را به پرداختی جذاب می‌رساند. پائول وارد ماجرای اصلی جنگ می‌شود و اتفاقاتی که هاینریک صاحب لباس‌هایش تجربه کرده را لمس می‌کند. قبل از هر چیز باید بدانیم که این فیلم اثری ضدجنگ است و برای نمایش پوچی جنگ و مذمت هرآنچه که در تفکرات دیکتاتورها می‌گذرد ساخته شده است. فیلم برای رسیدن به این جهان‌بینی نه شعار می‌دهد و نه مضمون‌زده پیش می‌رود، نه مخاطب را مجبور می‌کند که دردها و رنج‌های سربازان را درک کند و نه در نمایش عنصری اغراق به خرج می‌دهد. فیلمساز برای رسیدن به این هدف تماشاگر را در میان قصه‌ای سرگردان قرار می‌دهد، اما همه‌ی این سرگردانی‌ها کاملا حساب‌شده اتفاق می‌افتد.

بعد از افتتاحیه‌ی داستان هاینریک و شروع فیلم ما با پاول همراه می‌شویم، قصه از زمان نام‌نویسی او تا وقتی که پایش را به جبهه‌ی نبرد قرار می‌دهد ما را به‌دنبال هدفی می‌کشاند، اینکه آیا آن‌ها به پاریس و وعده‌های سرخوشانه‌ای که بهشان داده شده می‌رسند؟ چقدر زمان می‌برد تا سربازان در پاریس رویایی‌شان رژه بروند؟ اما به محض اینکه پاول در پوشیدن ماسک ضدشیمیایی‌اش به مشکل برمی‌خورد، قصه دیگر به‌دنبال این نیست که ما را به‌سمت هدفی مشخص بکشاند، حتی شاید برای تماشاگر دیگر زنده ماندن یا نماندن قهرمان‌های گول‌خورده مهم نباشد. در این سکانس‌ها همه چیز با چشم‌ برهم‌زدنی از بین می‌رود و تماشاگر نیز همانند شخصیت‌های قصه، سرگردان و ناامید منتظر پایان جنگ می‌ماند.

 

نقد فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet On The Western Front)

 

از اینجا به بعد با قصه‌ای سروکار داریم که همچون آدم افسرده‌ای به‌دنبال چیزی نیست و تنها نظاره‌گر بدی‌ها و درک لحن تاریک زندگی است. البته تغییر مسیر قصه و هدف ابتدایی فیلم به این معنا نیست که ساختار اثر درهم می‌شکند و فیلمساز از رسیدن به پرداخت موردنظرش جا می‌ماند. درواقع کارگردان با تغییر هدف قصه، دوباره به روایت ابزورد هاینریک بازمی‌گردد. در ظاهر، شاید فیلم هدف خود را از دست داده باشد اما در باطن، All Quiet On The Western Front، به‌دنبال ارائه‌ی یک سرگذشت‌نامه از سربازانی است که اهداف دیکتاتورها را اجرایی می‌کنند و خودشان نیز تبدیل به گناهکارانی نابخشوده می‌شوند.

فیلم All Quiet On The Western Front، نمایشی از یک سفر شخصی برای قهرمانی است که سرخوشانه به‌خاطر رویای فتح پاریس به خط مقدم می‌رود و دست‌آخر، درست چند لحظه قبل از اعلام پایان جنگ کشته می‌شود. پائول در این چرخه بزرگ می‌شود، باورهایش تغییر می‌کند، صورت پر از تردیدش خالی از هرگونه لبخند می‌شود و گویی به تنها چیزی که رسیده همان پوچی جاری در جهان‌بینی کارگردان است.

فیلمساز در این اثر سعی دارد به‌جای پرداختن به زیرمتن‌های شخصیتی کارکترها و صحبت از خلق‌وخو گذشته‌شان، تنها به سیر دیدگاه آن‌ها درباره‌ی جنگ و رسیدن به پشیمانی‌شان بپردازد. All Quiet On The Western Front، تصویری دقیق از هرج‌ومرج جنگ و تاثیرات همیشگی روانی و جسمانی آن است. این فیلم زنگ خطری برای دیدگاه‌های افسارگسیخته‌ی ناسیونالیستی را به صدا درمی‌آورد، همان چیزی که شروعی بر جنگ جهانی دوم بود. این فیلم

 

/منبع: زومجی


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/27rqd4