مهران رجبی در تاریخ خاص 1400/10/10 بدنیا آمده و در حال حاضر حدود 60 سال سن دارد . مهران رجبی اهل کرج است و یکی از محبوب ترین بازیگر های تلویزیون ایران است . مهران رجبی لیسانس خود را در رشته گرافیک گرفته است و در حال حاضر علاوه بر بازیگری به تدریس رشته گرافیک در آموزش و پرورش می پردازد . هتاکی، تهدید و ارعاب برخی چهرههای سینمایی کشور که با موج آشوبسازیها همراه نشده بودند، ازنمودهای عملکرد دیکتاتورهای مجازی است.با آغاز ناآرامیها در ایران، برخی چهرههای سینمایی و تلویزیونی سوار بر موج احساسات عمومی، به موضعگیری و بهنوعی تشویق به ادامه اعتراضات پرداختند. دراین میان اما عدهای از چهرههای سینمایی و تلویزیونی که درگیر فضای بهوجود آمده نشده بودند، با سیل فحاشیها، تهدیدها و تهمتها مواجه شدند.
یکی از این چهرهها، مهران رجبی، بازیگر سینما و تلویزیون کشور بود که مواضع شفاف وی پیرامون حوادث اخیر به مذاق معاندان خوش نیامد و به تهدید و ارعاب وی پرداختند. علی ضیا، احسان علیخانی، داریوش ارجمند، هوشنگ توکلی و... از چهرههایی بودند که در روزهای اخیر به حمایت از نظام متهم شدند.
رجبی دربارهی پرکاری خود در سینما و تلویزیون بیان کرد: من ۳۰ سال است که انقدر گرفتار کار هستم که حتی فرصتی ندارم اما به گونهای نمایش دادند که انگار همین مدت اینگونه شده است.
رجبی در پاسخ به مجری درباره زمان تولید برنامه شبکه سلامت و حواشی حضور پررنگ خود در شبکههای تلویزیونی عنوان کرد: برنامه «پیرانه سر» در شبکه سلامت و هم سریال «آزادی مشروط» که از شبکه یک سیما پخش میشود، سال گذشته تولید و تصویربرداری شد اما امسال به پخش رسیدند و الان همزمان برنامه «خودمونی» روی آنتن رفته است.
این بازیگر دربارهی فعالیتهای دیگرش توضیح داد: ما سریالی در شمال کشور داشتیم که به دلیل کمبود بودجه متوقف شد و بعد هم درگیر ساخت «خودمونی» شدیم که بناست ۱۰۰ قسمتی باشد. تاکنون ۲۰ قسمت ضبط کردیم که در حال پخش است و ۸۰ قسمت دیگر هم دارد که باید به ضبط برسد و آیتمهایی هم باید به آن اضافه شود.
اجرایم در شبکه سلامت به سال قبل تعلق داشت
وی درباره تجربه اجرا در این برنامه توضیح داد: من پیش از این هم تجربه اجرا داشتهام، برخی در زمانهای خاص مثل تحویل سال و ایام مناسبتی بودهاند و برخی هم اجراهای محلی و منطقهای بودند. اجرای برنامه ای را هم داشتم در شبکه سلامت که الان پخش می شود ولی به سال قبل تعلق دارد.
به همکارانم توهین میشود که چرا موضع ندارند
وی در ادامه خطاب به هنرمندان عنوان کرد: همکاران ما بسیار درجه یک هستند اما برخیشان هم مرعوب فضای مجازی شدهاند و ما میدانیم که این حرکتی که سازماندهندگانش سرویسهای جاسوسی و امنیتی کشورهای مقابل هستند، هیچ ابایی ندارد که دختران و پسران ما از دنیا بروند. آنها حتی خوشحال هم میشوند. در این عرصه به دلیل همین فعالیت عمده فضای مجازی و بمبارانی که در این فضا شده است خبر دارم و شنیده ام که خیلی از همکارانم مورد هجمه قرار گرفته اند که چرا حرفی نمی زنند. توهین می شنوند که چرا سخنی نمی گویند و واکنشی ندارند و اصلا همین که این اعتراض به آنها با توهین صورت می گیرد یعنی باطل است.
رجبی اضافه کرد: در نهایت بخشی مرعوب شدهاند و نتوانستند اعلام موضع کنند که حتما موضع آنها در جهت اعتلای کشورمان و استقلال و تمامیت ارضی ایران موثر است و در جوانان کشور تاثیر دارد.
رجبی در بخش دیگر عنوان کرد: از سال ها قبل از انقلاب تا خود ۲۲ بهمن به دلیل بیعرضگی زمامداران ما بخش اعظمی از خاکمان را دادهایم اما در این ۴۳ سال شدیدترین جنگ ها علیه ایران بوده است! و شدیدترین تحریم ها و تهدیدها و حملات سایبری و... بوده است اما یک وجب از خاکمان را نداده ایم و این باید بزرگترین عبرت تاریخ باشد.
شایعه کردند مجری «دورهمی» شدهام!
این بازیگر در بخش دیگر درباره حواشی مختلف و اینکه گاهی هم مجبور به تکذیب آنها شده است توضیح داد: فضا بیشتر دست فضاسازان است، عده ای این حواشی را می سازند و برخی از مردم هم ناآگاهانه اینها را پخش می کنند. مهمترین این حواشی هم این بود که من قرار است «دورهمی» را اجرا کنم. درحالی که من به دوستان می گفتم وقتی یک کابینت ساز، جایی را زخمی کند و حالا رها کند و برود کابینت ساز بعدی روی آن کار نمی کند. ما هم مرام و معرفتی داریم و چنین کاری نمی کنیم. این شایعه ای بود که وقتی هم انجام نشد خود به خود از بین رفت. با این حال شایعه کار خود را در زمانی که پخش می شود انجام می دهد. خدا را شکر الان دیگر شایعات کاربردی ندارد. از طرفی چون کثرت این شایعات نسبت به من خیلی زیاد بود الان اگر شایعه ای هم مطرح شود مردم می دانند که حرف و حدیث بوده است و واقعیت نداشته است و شایعه های بعدی خود به خود کم اثر می شود.
هر چقدر هم دوست دارند سر به سر من بگذارند
وی درباره ی شوخی هایی که با او می شود، نیز عنوان کرد: یکی از این شوخی ها ویدئویی بود که من را جای برخی از مجریان گذاشته بودند و مثلا جای نجم الدین شریعتی اجرا می کنم به همراه خانواده آن را دیدم و کلی هم خندیدیم. یک روز هم گفتند مهران رجبی دارد دارد گرم میکند که نیمه دوم وارد میدان شود. من همه اینها را می بینم و عیبی هم ندارد و هر چقدر هم دوست دارند سر به سر من بگذارند اینقدر با جنبه هستم که اندازه ندارد. خودم هم خیلی خندیدم آن ویدئو را دیدم.
- یکی به من گفت پیرمرد شدی! گفتم پیری مراحل مختلف دارد. اول میانسالی، بعد پیری، بعد کاملی، بعد پیر... و بعد کهنسالی که مرحله آخر است. مرحله پیر... خیلی بد است و کهنسالی بهتر است. من معلم بودم و همسرم کارمند ماشین نویس اداره بود. پایان نامه ام را می دادم ایشان تایپ می کرد. در این هیر و ویر بیشتر آشنا شدیم و البته به بهانه آشنایی بیشتر مدام می گفتم پایان نامه اصلاحیه خورده، اینجا را تایپ کن یا آن صفحه را درست کن و ... ایشان هم مجانی کار من را انجام می داد و خلاصه خودش را به ریش ما بست!
واقعا ایشان خودش را به ریش شما بست یا شما اصلاحیه های پایان نامه تان زیاد بود؟
- ایشان که ریش نداشت من خودم را ببندم، من ریش داشتم و ایشان خودش را بست. ولی اگر ایشان ریش داشت، من می بستم. اشکال ندارد، وقتی دو نفر همدیگر را دوست دارند باید ببندند. بعد هنوز هم بسته شده ایم.
مهران رجبی
خواستگاری چطور بود؟
- یک مدتی گذشت و دیدیم در اداره فضای خوبی وجود ندارد. البته من فقط به رییس اداره آموزش و پرورش کرج که از دوستانم بود، موضوع را گفته بودم. پیش ایشان رفتم و گفتم فضا اینطوری شده، گفت فردا بیایید خانه ما صحبت کنید. ایشان با ماشین رییس رفت، من هم با ماشین خودم رفتم و صحبت کردیم.
چند ساله بودید؟
- من 28 سالم بود.
پس به نسبت هم نسل های خودتان برای ازدواج دیر پا پیش گذاشتید.
- آره، یک مقدار فقیر بودیم و شرایطش را نداشتیم و ازدواج هم کردیم و فقیرتر هم شدیم. بعد بنا شد هفته بعد من به خانه ایشان بروم و سنگ هایم را وا بکنم. روز موعود من تنهایی رفتم. مامان ایشان اولین چیزی که گفت این بود که اینطوری بد است! گفتم نه، شما اول من را به غلامی بپذیرید، بعد من یک مینی بوس آدم می آورم. همان هم شد و هفته بعدش یک مینی بوس برادر و فامیل و ... بردیم. آنها هم از خدایشان بود دخترشان را به من بدهند.
واقعا یک مینی بوس؟
- بله دیگه!
چه سالی بود؟
- سال 1369.
پس داشت صدای عشق تان بلند می شد و شما به خواستگاری رفتید؟
- بله داشت گندش درمی آمد!
مراسم عروسی چطور بود؟
- در یک سالنی به اسم علی بابا در منطقه بیلقان کرج عروسی گرفتیم. ما رسم پول اندازی داریم. یعنی میهمان ها به عنوان هدیه پول می دهند. آن زمان حدود 12 هزار تومان جمع شد که پول خوبی بود و ده هزار تومان هزینه مجلس شد و دو هزار تومان ماند که با آن و سوار بر رنوی درپیت من راهی شمال شدیم.
پس همه چیز جور بوده.
- همه چی عالی و خیلی خوب بود. الان هم خیلی خوب است. همان موقع من به خانمم می گفتم کی می شود سه تا بچه این عقب بنشینند و همان هم شد و الان سه تا بچه دارم.
ولی رنو را ندارید؟
- نه دیگه لول خیلی بالا رفته، باید الان 6 سیلندر باشد!
ویلا داشتید شمال رفتید؟
- نه بابا! چادر، کنار خیابان، مقوا!
ماه عسل را می گویم.
- همان دیگه الله محمد را گفتیم و راه افتادیم.
اولین رستوران که رفتید کجا بود؟
- اولی را بادم نیست ولی دومی را یادم هست که چسبیده به اولی بود!
اولین هدیه ای که برای همسر خریدید چه بود؟
- یک دستبند طلا!
به چه مناسبتی؟
- یادم نیست. خانم ها خودشان مناسبت ساز هستند. گاهی تولد مناسبت می شود، گاهی سالگرد ازدواج و گاهی هم یک داد زدیم سرشان و باید جبران شود.
خانم ها مناسبت ساز هستند و آقایان مناسبت فراموش کن!
- دقیقا همین است!
ایشان برای شما چه هدیه ای خریدند؟
- چند بار لباس خریدند که به سلیقه من نمی خورد. خیلی هم رک می گفتم این چیه خریدی! بنداز بیرون! بعد از آن دیگر نخرید. البته این اواخر با هم بیرون می رویم. مثلا من یک عینک برمی دارم، ایشان کارت می کشد. گرچه بعدا پولش را می گیرد ولی بالاخره برای من کارت می کشد. الان اوضاع اینجوری شده، یک چیزی خودت بگیر بیا من حساب می کنم!
پس همینطور عشق جریان دارد.
- اوه عالی!
کمتر که نشده بیشتر هم شده.
- بیشتر شده در حد دیوانه کننده! اصلا می خواهیم جدا شویم خلاص شویم!
در یک مصاحبه اوایل کار بازیگری خودتان گفته بودید همسرم دوست ندارد نقش آقایان متاهل را بازی کنم.
- الان هم دوست ندارد.
الان هم دوست ندارد ولی شما بازی می کنید.
- پولش را می گیریم؛ چه کنیم؟ پول خوب می دهند، چاره ای نداریم. به شما هم پول بدهند بازی می کنید.
ولی بعضی آقایان اجازه نمی دهند.
- من هم اجازه نمی دهم. اگر همسرم نقش زن دیگری را بازی کند، سرش را می برم مثل گنجشک!
حتما اینکه می گویید از روی علاقه است.
- بالاخره لابلایش علاقه هم پیدا می شود.
غیر از علاقه چه چیز دیگری هست؟
- عشق و علاقه و غیرت و تعصب و کرجی بودن و روستایی بودن همه چی با هم مخلوط شده و یک وسیله ای در نهایت به اسم کمربند دست آدم می دهد، سگکش هم که می دانید...
شما همین الان از فوران عشق و علاقه می گفتید؟
- نه اشتباه نکنید. هنوز از من کسی کمربند نوش جان نکرده.
بچه ها چقدر بعد از ازدواج به دنیا آمدند؟
- ما عجله داشتیم. یک سال بعد از ازدواج زهرا خانم به دنیا آمد.
و سختی های خانم بیشتر شد.
- بله، بعد از زهرا هم سارا به دنیا آمد و بعد هم علیرضا ته تغاری خانه.
در کار خانه کمک می کردید؟
- بله کمک می کردم. همه چیز هم خوب و عالی بود.
روایت مهران رجبی از زندگی فقیرانه اش در گذشته !!