از شهرستان به تهران آمده؛ همه مسائل را بررسی کرده است. با تمام شاهدان چندین بار حرف زده؛ صحنه را بارها و بارها مرور کرده است. اما هنوز هم مشخص نیست که امین چطور جان باخت. چه اتفاقی افتاد که از طبقه چهارم خانه شماره 29 در خیابان پیامبر غربی به پایین سقوط کرد و روی رمپ پارکینگ افتاد.
امین رنجبر همان پسری است که شب 22 مهرماه در آن خانه پر رمز و راز آخرین نفسهایش را کشید. واحد هفت، طبقه چهارم. هنوز هم شیشه پنجره شکسته است و بریدگی مثلثی شکل آن کاملا پیداست. روی زمین جلوی در خانه نیز شمعهای آبشده که دوستان امین به یاد او روشن کرده بودند، وجود دارد. 14 روز از آن شب رازآلود میگذرد. 14 روز است که امین دیگر نیست.
پسری که گفته میشد با دوستانش ماده مخدر به نام قارچ مصرف کردند. با هم درگیر شدند و در نهایت این درگیری با مرگی تلخ به پایان رسید. هنوز هیچکس نمیداند که در آن خانه چه اتفاقی افتاد. امین چطور از ساختمان به پایین پرت شد. صداهای درگیری و بعد هم سقوط یک پسر، تنها روایت مشخص این ماجرا است.
امین جان باخته و دوستانش نیز همگی یک روایت را مطرح کردهاند. اینکه امین پس از مصرف قارچ خودش را به پایین پرتاب کرد. ماجرایی که مادر امین آن را رد میکند: «پسرم اصلا اهل مواد مخدر نبود. او حتی سیگار هم نمیکشید. چطور میشود پسری که یک سیگار هم نمی کشد بخواهد ماده مخدر عجیب و غریب را امتحان کند. او مشکلی نداشت که بخواهد خودکشی کند.
اگر به فرض خودکشی کرده باشد، پس صدای درگیریها در آن خانه برای چه بوده است. همه اینها معماهایی است که باید حل شود. 14 روز است که خواب و خوراک ندارم. همه زندگیام را رها کردهام، فقط به دنبال کشف حقیقت هستم.
چراهایی که ذهن من و شوهرم را درگیر کرده است. من پسرم را میشناختم. تنها پسرم؛ او اصلا اهل مواد و خوشگذرانیهای این چنینی نبود. سرش به کارش گرم بود، دو سال در آپارتمانش تنها زندگی میکرد و همسایههایش میگویند ما اصلا نمیدانستیم که پسر مجردی ساکن آپاراتمانمان است.»
مادر امین که حالا باز هم برای تحقیقات بیشتر به خانه پسرش آمده است، با یادآوری آن شب و لحظهای که خبر این اتفاق را شنید، بغض میکند: «ساعت دو شب 23 مهر ماه بود. به ما زنگ زدند و گفتند که در خانه پسرم درگیری شده؛ یک نفر بازداشت و یک نفر دیگر هم به بیمارستان منتقل شده است. خیلی شوکه شدم.
هنوز نمیدانستم که امین بازداشت شده یا مصدوم. ولی همان لحظه انگار حسی به من گفت که پسر من روی تخت بیمارستان است. بلافاصله از شهرستان به سمت تهران راه افتادیم. در راه دوباره با همسایه تماس گرفتم. گفتم مشخصات کسی که در بیمارستان است را به من بده. وقتی گفت ته ریش دارد فهمیدم امین است.
با این حال فکر نمیکردم مرده باشد. به ما نگفتند مرده که در راه حالمان بد نشود. با خودم گفتم وقتی به بیمارستان برسم احتمالا پسرم زیر سرم است. اما وقتی رسیدم به من گفتند امین پرتاب شده و جان باخته است. پدرش حالش بد شد. من هم همینطور. هردویمان را با ویلچر از بیمارستان بیرون آوردند. تاب ایستادن روی پاهایمان را نداشتیم. باورم نمیشد که پسرم را از دست دادهام.»
مادر امین از خوابش میگوید. خوابی که یک ماه پیش از مرگ پسرش دید و درست یک روز بعد از فوت پسرش باز هم خوابی دیگر دید. خوابی که به گفته خودش به رویا بیشتر شبیه است و همیشه درست از آب در میآید: «یک ماه پیش از حادثه بود. یک شب خواب دیدم که امین در تهران جانش در خطر است. باید حتما میرفتم و نجاتش میدادم. بلافاصله وقتی بیدار شدم با امین تماس گرفتم.
موضوع خوابم را گفتم. ولی او گفت مامان خیالت راحت من حالم کاملا خوب است. از او خواستم به شهرستانمان برگردد، ولی گفت که به خاطر کارش نمیتواند برگردد.
من هم دیدم راست میگوید. نمیتوانستم از پسرم بخواهم کار و زندگیاش را ول کند و پیش من برگردد. ولی تمام آن یک ماه دلواپس بودم. مرتب با پسرم تماس میگرفتم. انگار به من الهام شده بود قرار است اتفاقی تلخ برای پسرم بیفتد. تا اینکه آن ماجرا رخ داد.
وقتی تهران رسیدم و فهمیدم پسرم مرده است، فردایش دوباره خواب دیدم. پسرم به من می گفت مامان اگر میدانستی الان چه جای خوبی هستم اینهمه ناراحت نبودی. مرا به پایین پرت کردند، ولی حالا حالم خوب است. همین خواب گواه این بود که پسرم به قتل رسیده است.»
این زن تنها خواستهاش روشن شدن حقیقت است. حقیقتی که فقط امین میداند و دوستانش؛ حالا دیگر امین نیست. فقط دوستانش هستند که میدانند در آن خانه مرموز چه اتفاقی رخ داد: «کاش کسی پیدا شود و حقیقت را بگوید. یکی از دوستان امین همان شب بازداشت شد ولی خیلی زود او را آزاد کردند. از همه دوستانش تحقیق کردهاند. آنها همگی یک حرف را میزنند. اینکه امین مواد مصرف کرد و خودش را کشت. اما به گفته همسایهها شب حادثه از خانه امین صدای دعوا و درگیری طولانی مدت شنیده شده بود.
پسر من اهل هیچ ماده مخدری نبود. او هر کاری میخواست انجام دهد با من مشورت میکرد. امین اهل کار و پیشرفت بود، حتی سیگاری هم نبود، حرفهای آنها را باور نمیکنم. برای همین خودم دست به کار شدهام. از همه پرس و جو میکنم. حالا هم از شهرستان به تهران آمدهام تا بیشتر تحقیقات کنم. باید حقیقت این ماجرا مشخص شود. من فقط همین یک پسر را داشتم. برایش کلی آرزو داشتم. قرار بود به زودی لباس دامادی به تنش کنم. میخواستیم به خواستگاری دختر مورد علاقهاش برویم. او دوسال پیش به تهران آمد. در شهرستانمان کار میکرد. ولی گفت در تهران میتواند درآمد بهتری داشته باشد و پیشرفت کند.
برای همین از دوسال پیش ساکن همین خانه شد. او متخصص مارکتینگ و کسب و کارهای آنلاین بود. آن شب هم چند نفر از همکارانش در خانهاش بودند. پرونده حالا در شعبه دوم دادسرای جنایی تهران و همینطور پلیس آگاهی بررسی میشود. ولی خواسته من به عنوان یک مادر این است که خیلی زود راز مرگ پسرم مشخص شود. تحقیقات بیشتری در این زمینه صورت بگیرد تا زوایای پنهان این ماجرا فاش شود. حال من و پدر امین اصلا خوب نیست. برای همین از پلیس و دستگاه قضایی میخواهم که به ما کمک کنند. چراکه هیچکس از پسر من بدی ندیده بود. او جوان سر به راهی بود. حتی همسایه ها نیز همه از او راضی بودند.»
خبرداغ:ازدواج مجدد مهدی پاکدل حقیقت دارد؟
امین رنجبر به خوشنامی در بین همسایگان معروف بود. هیچکدام از اهالی آن ساختمان رفتار مشکوک و یا خارج از عرفی از این پسر جوان ندیده بودند. حالا با مرگ معمایی او، همه شوکهاند و به جز خانواده اش، همسایگانش نیز میخواهند حقیقت ماجرا کشف شود