بهمن سال گذشته ماموران انتظامی شهرستان شهریار ، پیکر مرد 28سالهای را که در خودروی رانا رها شده بود، یافتند که با ضربههای چاقو به قتل رسیده بود. با استعلام از شماره پلاک خودرو، هویت جسد به دست آمد. در ادامه معلوم شد مرد 28ساله با زنی ازدواج کرده که سه فرزند دارد. این زن شناسایی و مورد تحقیقات قرار گرفت که مشخص شد پسر خانواده، مخالف این ازدواج بوده و بارها از مادر و شوهر جدیدش خواسته بوده، جدا شوند اما هردو مخالف جدایی بودند. این زن در تحقیقات بعدی گفت پسرش با همدستی دو نفر از دوستانش مرتکب قتل شده و فرارکردهاند. دوستان وی بازداشت شدند و گفتند فقط در جابهجایی جسد نقش داشتهاند و دوست فراریشان آن مرد را کشته است. سرانجام بهرام پس از پنج ماه فرار وقتی برای دیدن مادر و خواهر و برادرش آمده بود، بازداشت شد. او اعتراف کرد به دلیل کینهای که از شوهر مادرش داشته، مرتکب این قتل شده است. قرار است او با پایان یافتن تحقیقات قضایی - پلیسی در دادگاه محاکمه شود.
دلم میخواست خلبان شوم
مهرداد 18ساله آرام و قرار نداشت. زیر لب مدام با خودش حرف میزد. به خودش بد و بیراه میگفت که با یک تصمیم آنی، مرد جوان را به قتل رسانده است.
به چه اتهامی بازداشت شدی ؟
قتل ناپدریام.
چقدر درس خواندی ؟
اول دبیرستان. پدرم شیشهای بود و با مادرم مدام دعوا میکرد و خانه پر از تنش و بدبختی بود. یک خواهر و برادر کوچکتر از خودم دارم. شرایط طوری شد که نمیتوانستم درس بخوانم و ترک تحصیل کردم.
بعد چه شد؟
پدر و مادرم سال 79 طلاق گرفتند. من نزد پدرم رفتم و مادرم دو بچه دیگر را با خودش برد. هر از گاهی به دیدن مادرم میرفتم که متوجه شدم او با مردی که 10سال از من بزرگتر است، ازدواج کرده. خواستم طلاق بگیرد و دوباره با پدرم زندگی کند و یک خانواده شویم، اما او و شوهر جدیدش قبول نکردند از هم جدا شوند. همین باعث کینه از مادرم و شوهرش جدیدش شد و تصمیم به قتل مرد جوان گرفتم.
از شب جنایت بگو.
موضوع را چند شب قبل به دو نفر از دوستانم گفتم و قول همکاری دادند. آن شب جشن تولد مادرم بود و در یک باغ در شهریار از سوی شوهرش مراسم برگزار میشد. رفتم به آن جشن و مرد جوان را از آنجا بیرون آورده و با ضربههای چاقو به او حمله کردم و وی را کشتم. بعد جسد را به کمک دوستانم در خودرویش گذاشته و اطراف ورودی یک باغ رها کردیم.
بعداز قتل چه کردی ؟
ساعاتی سرگردان در خیابانها بودم و میترسیدم جایی بروم. بعد به پدرم زنگ زدم و گفتم مرد جوان را کشتم تا وی دوباره با مادرم ازدواج کند که با من دعوا کرد و گفت چرا دست به قتل زدی و خواست تسلیم پلیس شوم. ترسیدم و فرار کردم. مدتی در شهرهای مختلف پادویی و کارگری کردم تا هزینه زندگیام جور شود. شبها کابوس طناب دار و زندان میدیدم و پنج ماه را با بدبختی گذراندم.
چطور بازداشت شدی؟
دلم برای خانوادهام تنگ شده بود. بعد از پنج ماه به خانه بازگشتم تا آنها را ببینم که بازداشت شدم.
اگر زمان به عقب باز میگشت؟
اگر پدرم اعتیادش را ترک میکرد و مادرم از او جدا نمیشد شاید الان یک زندگی خوب داشتیم و من قاتل نمیشدم و آن مرد زنده بود. ای کاش میتوانستم درس بخوانم وخلبان شوم و به عشقم که پرواز است برسم، اما نشد.
با خانوادهات ملاقات داشتهای؟
پدرم که نیامد و مادرم چند بارآمد. مدام گریه میکرد و میترسد یک روز اعدام شوم.
فکر میکنی بخشیده شوی؟
نمی دانم. شرایط زندگی مرا قاتل کرد.
فرزندان طلاق را رها نکنیم
منبع:رکنا