انجام این آداب در بعد اجتماعی به دلیل مقدس داشتن امور بزرگ و تعالی بخشیدن به موضوعی خاص انجام می گرفت و در بعد مذهبی و دینی، گذشته از بحث تعالی بخشی وتقدس، به عنوان تعهد یا میثاق نامه اتلاق می شد که فرد با پشت سرگذاشتن این مراحل، انجام مسئولیتی نو و تازه را می پذیرفت و رعایت مسائل جدید، مانند حقوقی خاص را عهده دار می شد.
با انجام این سلسله مراتب، مباحثی مانند مسئولیت پذیری، وفاداری به عهد، پایبندی به قانون، پذیرفتن نقشی خاص در زندگی و … موجودیت می یافت و در واقع افراد برای تحقق این موارد، با جان ودل تلاش می کردند.
در بحث ازدواج که، یکی از عالیترین ومقدس ترین پیوند های زندگی بشری است، نیز موضوع به همین قرار می باشد. تمامی جوامع گذشته و حال و تمامی ادیان و مذاهب برای انجام این امر بزرگ و مقدس، قوانین و قواعدی را ترسیم کرده اند و رسوم وآدابی را طراحی نموده اند.
با انجام این آداب و رسوم است که ازدواج به عنوان تعهدی بزرگ برای شروعی بزرگتر معنی پیدا می کند . بارها این جمله را شنیده ایم که : « تعهد مسئولیت می آورد » آری درباره ازدواج هم این چنین است.
تعهد و انجام آداب ازدواج، هرکدام از زوجین را ملزم به رعایت حقوق فرد مقابل می کند و با پایبندی به این مسائل است که هر شخصی در اجتماعی با نام خانواده، نقشی خاص را می پذیرد و به آن عمل می کند و با انجام درست این مسائل است که اجتماع ثبات پیدا می کند و مسائلی مانند ظلم، تعدیگری، هرج ومرج، خیانت و … ریشه کن می شود.
اما باید گفت :
که در جهان امروز، مسئله چهارچوب شکنی و هنجارگریزی آنچنان بست وگسترش یافته است که دیگر به عملی مبتذل و لجام گسیخته مبدل گشته؛ تاآنجا که خانواده؛ این کانون پرورش انسان؛ و ازدواج که نقطه شروع آفرینش انسان فردا است؛ نیز از هجوم سفاکانه آن در امان نمانده است. دیگر رفته رفته تمامی آن آداب ورسوم که برای تجلیل این مسائل بزرگ طراحی شده بودند و بازگوکننده فرهنگی به بلندای تاریخ بشری بودند، زیرگامهای گستاخانه سبک زندگی نوین، سبک وبی ارج گشته اند .
ازدواج سفید یکی از واژگانی است که در جامعه امروز نه تنها سنت وفرهنگ بشری را به سخره گرفته است؛ بلکه رویای براندازی جامعه بشری و به ورطه کشیدن نسل بشر را در سرمی پروراند .
واژهای که ترجمه فارسی white marriage انگلیسی و marriage blanc فرانسوی است و به آن ازدواج بد و نوصال گفته می شد و در واقع، ازدواج ثبت شده وقانونی بود اما بدون رابطه جنسی؛که البته بیشتر این ازدواج ها به ازدواج مطلق ( به معنای ازدواج با رعایت تمام حقوق متقابل زناشویی) منجرمی شد؛ اما رفته رفته با رنگ باختن حضور مذهب در بطن اجتماع پیشرفته غرب و با دستاویز قرار دادن مسائلی مانند مشکلات اقتصادی، ازدواج سفید که در اصل به معنای ازدواج پاک و معصومانه بود، با رعایت تمام تعهدات مربوط به مسأله ازدواج، رنگ جدیدی به خود گرفت و هم رنگ دود و آهن شد؛ اما همچنان واژه سفید را مانند وصله ناجوری با خود یدک می کشید .
ازدواج سفید امروزه به معنای هم باشی و هم زیستی همراه با روابط جنسی است؛ اما بدون عقد نکاح و ثبت قانونی! واژه ازدواج سفید با معنی امروزی حتی در آغاز از سوی جوامع غربی نیز پذیرفته نمی شد . در آلمان تا دهه 1950 به این نوع ازدواج ، « ازدواج وحشی » می گفتند . در ایران از سال 1393 به بعد متأسفانه مسأله ازدواج سفید به تهدید بزرگی برای خانواده ها مبدل شد.
جامعه شناسان این مسأله را کابوس بزرگی می دانند که رکن خانواده و جامعه اخلاق مدار ایران را تهدید می کند . آنها معتقدند که افزایش ازدواج سفید باعث کاهش آمار ازدواج رسمی و سست شدن نظام ارزشی می شود.
از سوی دیگر افرادی که به این نوع هم زیستی می پردازند به دلیل قانونی نبودن در جامعه با محدودیت های فراوانی روبه رو می شوند . به عنوان مثال آنها هرگز نمی توانند به مسافرت بروند و در هتل بمانند و یا برای اجاره کردن خانه دچار چالش های فراوانی می شوند . آنها هم چنین از تسهیلاتی که به افراد متأهل درجامعه تعلق می گیرد بی بهره اند .
از آن گذشته چون عرف وجود چنین هم زیستی را برنمی تابد ، آنها مجبور به پنهان کردن وضعیت زندگی خود در بین همسایه ها ، دوستان و همکاران می شوند که حاصل این کار استرس فراوان و رنج بردن از فشار روانی بالا است.
آن ها هم چنین درباره وضعیت موجود زندگی خود دچار سردرگمی می شوند ؛ پاسخ به این سوالات که آیا متأهل هستند یا مجرد؟ آیا بودن آنها کنار هم همیشگی است ویا احتمال دارد که یکی از طرفین به راحتی آن دیگری را ترک کند ؛ بدون اینکه مسئولیتی درباره حقوق طرف مقابل بر ضمه داشته باشد ؟
آیا هم زیستی آنها روزی به یک ازدواج دائم منتهی خواهد شد یانه ؟ آیا آنها می توانند با این وضع موجود ، آرزوی داشتن فرزند را داشته باشند یا آرزوی داشتن فرزند را تا ابد باید در پستوی افکارشان دفن کنند ؟ و …
در واقع یاید گفت این هم زیستی افراد را در وضعیتی گنگ و ناپایدار قرار می دهد ؛ که هیچکدام از دو نفر هرگز نمی توانند برای زندگی مشترکی که شروع کرده اند فرجامی امیدوارکننده ترسیم کنند ؛ چراکه حتی مطمئن نیستند فردایی که از پیش رو می آید یک بحث ساده ، یک اختلاف نظر پیش پا افتاده و یا یک دوست جدید به جدایی آنها نیانجامد .
ضربه ای که ازدواج سفید « چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی » متوجه یک زن می سازد، به مراتب سخت تر و زیان بار تر از ضربه ای است که مردان را مبتلا می کند.
مهمترین خواسته یک زن از ازدواج، نیاز به داشتن یک تکیه گاه است . معیاری که آنقدر نقش پررنگی در زندگی او ایفا می کند که شاید بتواند نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن را تحت تأثیرقرار دهد . داشتن یک تکیه گاه مطمئن در غم ها و ناملایمات ، گذاشتن سر روی شانه ای که ؛ بتواند وزن سنگین اشک هایش را تحمل کند و این آرامش خاطر را برای او به بار بیاورد که می تواند روی این شانه ها به عنوان مأمن و ملجائی برای گریز از تمام سختی ها ، به طول یک عمر حساب باز کند ؛ مهمترین نیاز یک زن در زندگی مشترک است.
اما درباره ازدواج سفید موضوع وارونه است . زنی که با یک مرد هم زیستی غیرقانونی دارد ، مدام دچار استرس و اضطراب است و در این میان اگر محبتی هم باشد در کنارش این دغدغه همواره ذهن ، روح و قلب او را می آزارد که تکیه گاهی که برای خود انتخاب کرده ، سست و غیر قابل اعتماد است . متأسفانه دراین میان زنان بیشتر از مردان (هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ روحی ) به طرف مقابل وابسته می شوند.
اگر در نتیجه این هم زیستی زن باردار شود ، پیامد های دشوارتری متوجه او می شود . چراکه در اکثر موارد مردانی که به چنین هم باشی هایی روی می آورند ، مردانی هستند که مسئولیت پذیر نیستند و با آگاهی از وضع به وجود آمده برای گریز از زیر بار مسئولیت بیشتر به راحتی زن را ترک می کنند ؛ بدون اینکه حقوقی در قبال زن یا فرزند خود برضمه داشته باشند .
« زیرا از لحاظ قانونی چنین رابطه ای زنا تلقی می شود و فرزند ناشی از آن فاقد مشروعیت قانونی است چون نسبت فرزندی او با پدر قابل اثبات نیست.»
و در این وضعیت نه از سوی خانواده پذیرش می شوند و نه دیگر جایگاه سابق را در اجتماع دارند . و در نهایت به فردی مطرود و منزوی تبدیل می شوند که گاه برای تأمین هزینه های زندگی مورد سوءاستفاده قرار می گیرند و گاه به دلیل بحران روحی که متضرر آن شده اند رو به مواد مخدر و قرص های روان گردان می آورند. بدون هیچ هدف ، برنامه و رویایی آواره خیابان ها و پارک ها می شوند و اگر خودکشی نکنند به تکدی گری می پردازند.