الناز حبیبی زادهٔ ۲۱ مرداد ۱۳۶۷ در تهران است. الناز حبیبی هنرپیشه تئاتر، تلویزیون، و سینما و فارغالتحصیل رشته تدوین و کارگردانی است. الناز حبیبی کار هنری را در کودکی و با بازی در تئاتر آغاز کرد. الناز حبیبی از سال ۱۳۷۶ همکاری با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را آغاز کرد. الناز حبیبی تا کنون، در چند مجموعه تلویزیونی و فیلم سینمایی بازی کردهاست.
رقص جنجالی مهران مدیری در برنامه ی زنده لو رفت+فیلم دیده نشده
ویدیویی جالب از الناز حبیبی با استفاده از قابلیت جدید اینستاگرام را در ادامه می بینید:
الناز حبیبی در خانواده ای نسبتا پر جمعیت زاده شد.او ته تغاری خانواده است و 5 خواهر و یک برادر بزرگتر از خود دارد.
الناز حبیبی از خانواده اش میگوید:
تقریبا تمام خانواده من در خارج از ایران و در کشور سوئد زندگی میکنند. با این حال بهشدت کارهایم را دنبال میکنند و موقع پخش سریالهایم هر روز ۲۰ نفری جمع میشوند منزل یکی از اقوام؛ یک روز خانه عمهام، یک روز خانه دخترعمهام، روز دیگر خانه خواهرم و… جالب اینکه زمان پخش سریال وقتی از چیزی خوششان بیاد فورا به من زنگ میزنند که مثلا اینجا چقدر بامزه بودی الناز یا این قسمت خیلی باحال است.
معمولا از طرف خانوادهام در مورد کارهایم مورد انتقاد خاصی قرار نمیگیرم اما محمد یکی از برادرهایم کارهایم را با دقت دنبال میکند و اگر ایراد و اشکالی ببیند حتما عنوان میکند. مثلا میگوید «الناز اینجا خیلی بد دیالوگ گفتی» یا «در فلان سکانس بد بازی کردی عزیزم» ولی گذشته از شوخی من واقعا نظراتش را دوست دارم. برادرم تنها شخص از اعضای خانواده است که علاقهاش به من موجب نمیشود ضعفهای کارم در بازیگری را نبیند.
خیلی دلتنگ خانوادهام میشوم. عاشقانه همه خواهر و برادرهایم را دوست دارم مخصوصا خواهرم آیسودا را بینهایت دوست دارم و واقعا حس میکنم یک روح در دو جسم هستیم. وقتی آیسودا به خارج رفت حس کردم همه چیز من با او راهی شد و حس تهی بودن و غم بیاندازه سنگینی داشتم اما تحمل کردم چون فکر کردم مهم حس رضایت و خوشحالی خواهرم است. برای آیسودا هم این دوری خیلی سخت است. درواقع خواهرم بااینکه تنها دو سال از من بزرگتر است اما حس مادرانهای نسبت به من دارد و بعد از فوت مادرمان برایم مادری کرد.
من فرزند تهتغاری مادرم بودم و ایشان خیلی مرا دوست داشتند و برایم آرزوهای بزرگی داشتند. مادرم دوست داشت من به محض اتمام دوره دبیرستان وارد دانشگاه شوم ولی فوت ایشان آنقدر برای من سنگین بود که چهار سال نه درس خواندم، نه کلاسی رفتم و نه کار کردم. ولی بعد از این دوره غم و افسردگی، به خودم آمدم و زندگی را از نو شروع کردم.
مادرم همیشه پشت صحنه کارهایم می آمدند و قربان صدقه ام می رفتند. با هر کاری که پخش می شود می گویم کاش مادرم بودند و این لحظه را می دیدند و شادی ام را با ایشان شریک می شدم.
خیلی دلتنگ خانواده ام می شوم. عاشقانه همه خواهر و برادرهایم را دوست دارم مخصوصا خواهرم آی سودا را بی نهایت دوست دارم و واقعا حس می کنم یک روح در دو جسم هستیم.
وقتی آیسودا به خارج رفت حس کردم همه چیز من با او راهی شد و حس تهی بودن و غم بی اندازه سنگینی داشتم اما تحمل کردم چون فکر کردم مهم حس رضایت و خوشحالی خواهرم است. برای آی سودا هم این دوری خیلی سخت است. در واقع خواهرم با اینکه تنها دو سال از من بزرگتر است اما حس مادرانه ای نسبت به من دارد و بعد از فوت مادرمان برایم مادری کرد.
الناز حبیبی در سال ۱۳۹۱ با مهدی صاحب زمانی ازدواج کرد همسر وی در خارج از کشور اقامت داشته است.
الناز حبیبی:با وجود اینکه خانواده من در خارج از کشور زندگی می کنند، اما همچنان به آداب و رسوم ایرانی اهمیت می دهند و حتی می توان گفت تا حد زیادی سنتی هستند، به همین خاطر مراسم خواستگاری ما به همان شیوه مرسوم سنتی برگزار شد و ما در منزل، میزبان خانواده داماد بودیم، خوشبختانه چون من و مهدی حرف هایمان را با هم زده بودیم، استرسی بابت خواستگاری نداشتیم.
راستش را بخواهید وقتی حرف مهریه و رسم و رسوم مربوط به عروسی به میان آمد. من و مهدی تصمیم گرفتیبم خودمان را کنار بکشیم و مسائل را به بزرگترها واگذار کنیم چون می دانستیم آنها به دلیل اشرافشان نسبت به این مسائل، زبان هم را به خوبی می دانند و به قول معروف می دانند چگونه با هم صحبت کنند. در هر حال میزان مهریه را پدر من تعیین کرد و من دخالتی در مورد آن نداشتم. البته این صحبت ها بدون کمترین چالش و اختلاف نظری بیان شد چون خانواده های ما به لحاظ سطح به هم نزدیک بودند و ما مشکلی در این خصوص با هم نداشتیم.
طلاق نامحسوس الناز حبیبی
اخباری مبنی بر طلاق وی در فضای مجازی و یا دیگر رسانه ها منتشر نشد اما او در یک مصاحبه وقتی مجری از او پرسید که طلاق گرفته ای یا خیر آن را تایید کرد که از همسرش جدا شده است.
خانم حبیبی در برنامه دورهمی نیز در پاسخ به سوال مهران مدیری گفت : ازدواج به موقع و با آدمی مناسب خوب است من هم عاشق شدم ولی دوست ندارم خیلی درباره آن حرف بزنم …
متاسفانه خبر فوت یکی از بازیگران زن ایرانی باعث ناراحتی دوست داران این هنرمند شد،خبری که از فوت ناگهانی الناز حبیبی می داد، اما این شایعه که منشا آن شبکه های اجتماعی و گروه هایی چند صد نفره که با هدف تخریب و یا برای بدست آوردن چند لایک بیشر انتشار میابد هر چند یکبار براحتی عده ای را می کشند و حتی برایش عکس بعد از فوت هم درست می کنند !
اینبار قرعه بنام الناز حبیبی افتاد تا با انتشار خبر کذب فوت این بازیگر موجی از نگرانی در بین هواداران و جامعه هنری پدید آورند اما الناز حبیبی با انتشار پستی در اینستاگرامش به این شایعه پاسخ داد.
الناز حبیبی در ارتباط با شایعه تصادف و فوت خود، اظهار داشته بود که : واقعا نمی دانم سرمنشا این خبرهای دروغین از کجا آب می خورد یا چه نفع و سودی از انتشار این اخبار نصیب شایعه پردازان می شود.
وی در ادامه اضافه کرد: دوستان و همکارانم از ساعت ۴ صبح جویای احوالم هستند، از زمان انتشار این خبر اوضاع روحی خانواده من در خارج از کشور بهم ریخته است، واقعا متوجه این موضوع نمی شوم که شایعه فوت هنرمندان چه لذتی دارد. امیدوارم که دیگر چنین اخبار کذبی انتشار پیدا نکند.
سبک زندگی الناز حبیبی از زبان خودش
سبک زندگی اش می گوید: من خیلی آدم اجتماعی ای هستم. اصلا حاضر نیستم یک ثانیه تنها زندگی کنم همیشه از شیوه زندگی یکی از دوستانم که تنها زندگی می کند، تعجب می کنم. حتی یک لحظه نمی توانم به تنهایی فکر کنم.
برای خودم هدیه می خرم، بهترین هدیه ای که روز تولدم می گیرم هدیه ای است که خودم برای خودم می خرم از طرف دیگر، کمک به دیگران خیلی خوشحالم می کند. این را از ته دل می گویم و واقعا هر کمکی از دستم بربیابد، برای دیگران انجام خواهم داد.
حبیبی در گفتگویی که با مهران مددیری، درباره کودکی و خانواده اش گفت: من از بچگی دختری مهربان بودم و خیلی خانواده و اقوامم را دوست دارم. بیشتر افراد خانوادهام ایران زندگی نمیکنند و من خیلی دلتنگ آنها هستم. اما هیچ وقت نمیتوانم مثل خانواده ام خارج از کشور زندگی کنم و حالم با آدم های آنجا خوش نیست. وی با بیان اینکه همیشه محتاط هستم، اظهار کرد: بین دوستانم همه به من لقب مادر بزرگ را می دهند؛ چون از همان جوانی و نوجوانی هرکاری که اشتباه و یا خطا بوده را انجام ندادم و در زندگی خیلی محتاط عمل کردم.
وی در ادامه در خصوص بازی در آثار کمدی بیان کرد: همیشه دوست دارم مردم کشورم را خندان ببینم و اگر پیشنهادی در ژانر کمدی شود، به خاطر مردم قبول می کنم.
حبیبی به زلزله اخیر در کرمانشاه اشاره کرد و درباره کمک به زلزله زدگان گفت: خودم به کرمانشاه نرفتم و سعی کردم اگر کمکی هست، پنهان بماند. اصولا از ترحم کردن به آدم ها خوشم نمی آید.
رویای خانوم هنرمند
حبیبی درباره رویاپردازی هایش عنوان کرد: من خیلی آدم رویا پردازی هستم و همیشه در رویاهایم با خانواده ام سیر میکنم. دوست دارم در آینده هم اگر خانواده ای تشکیل دادم، خانواده ای موفق باشد.
بزرگترین ترس زندگی
بزرگترین ترس من این است که کسی من را دوست نداشته باشد و خدا کند چنین چیزی را تجربه نکنم.
مافیای سینما
الناز حبیبی در پاسخ به سوال مهران مدیری که آیا در سینمای ما مافیا وجود دارد یا نه؟ گفت: من از فضای کاری ام راضی هستم و خدا را شکر هم در سینما و هم در تئاتر و تلویزیون کسی با من مشکلی ندارد. من هیچ وقت در زندگی بقیه دخالت نمی کنم و از کارم لذت می برم. شاید آن طور که دوستان می گویند مافیا وجود داشته باشد؛ اما من تا امروز ندیدم و امیدوارم تجربه اش نکنم.
در ۱۱سالگی بازیگر شدم
«سربهراه» پنجمین همکاری ام با آقای سلطانی و اولین تجربه بازیگری ام با ایشان بود. کلاس پنجم ابتدایی بودم که در کانون پرورش فکری برای بازی در فیلم «دفترچه خاطرات» به کارگردانی آقای سلطانی انتخاب شدم. برای بازی در آن فیلم دنبال دختری سر و زبان دار و بامزه می گشتند که مرا انتخاب کردند (میخندد). با پدرم تماس گرفتند و پس از رضایت ایشان در ۱۱سالگی وارد دنیای بازیگری شدم.
پدرم به شدت طرفدار هنر است و از موسیقی تا سینما همه هنرها را دوست دارد، در زمینه بازیگری هم همیشه مشوق و همراهم بود و حتی تا ۱۶سالگی سر کارهایم حاضر می شد.
الناز حبیبی در سال ۸۶ در مجموعه تلویزیونی روزگار قریب شناخته شد. سپس در مجموعه فاصله ها و پنج کیلومتر تا بهشت توانایی های خود را به رخ کشید و با بازی خود در سریال درسرهای عظیم به چهره محبوب و دوست داشتنی تبدیل شد. پیتزا مخلوط فیلم سینمایی کمدی اکران شده در سال ۱۳۹۰ ساخته حسین قاسمی جامی هم از جمله فیلم های کارنامه او است …
رمانتیسم عماد و طوبی (1398 )
پیتوک ( 1398)
ژن خوک (1397)
دشمن زن (1396)
ناخواسته (فیلم 1٣٩6)
خجالت نکش (1396)
ماه گرفتگی (1395)
زاپاس (1394)
ناخواسته (1392)
پیتزا مخلوط (1389)
فصل باران های موسمی (1388)
1386روزگار قریب
1389فاصله ها
1390پنج کیلومتر تا بهشت
1390سی امین روز
1390تا ثریا
1390لبه آتش
1391فراموشی
1391به خاطر مونا
1392دودکش 1
1393دردسرهای عظیم
1393سربه راه
1394دردسرهای عظیم 2
1395–96 پرستاران
1396-1397سارق روح
1397 دل دار