به گزارش ستاره پارسی؛ آزاده نامداری ملیتی ایرانی دارد.آزاده نامداری متولد ۹ آذر ۱۳۶۳ است.محل تولد آزاده نامداری سنقر،استان کرمانشاه است. آزاده نامداری ساکن تهران است. قد آزاده نامداری ۱۷۵ سانتیمتر است. آزاده نامداری مجری تلویزیون است.
آزاده نامداری مجری ممنوع الفعالیت کشور در اینستاگرام فعالیت زیادی دارد. روز گذشته او با انتشار عکسی از همسرش نشان داد که یک حیوان خانگی عجیب را بغل کرده است. در ادامه در پرشین وی حیوان خانگی شوهر آزاده نامداری را مشاهده می کنید
حیوان خانگی شوهر آزاده نامداری
عکسی که آزاده نامداری از همسرش با یک ایگوآنا در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است.
حیوان خانگی شوهر آزاده نامداری
آزاده نامداری چند روز پیش با انتشار عکسی از عادل فردوسی پور اینگونه نوشت:
عادت داشتم تا مدتها همه ی دوشنبه ها استوری کنم #نود.نه به عنوان همدردی با همکارسابق،اصلا،به عنوان وفاداری به برنامه ی محبوبم و تلاشی برای یادآوری آنچه باهمه ی کم وکسرش بود.این پست اما هدفی غیر این دارد،هم دوره ای های من که چندان هم دور نیست بیاددارند که مدیران وبرنامه سازان زیادی از خود میپرسیدند آیا میشود درحوزه های دیگر هم نود داشت؟مثلا نود فرهنگی،نودسیاسی،نودسینمایی(همین هفت درب وداغان)؟درآرزوی ساختن برنامه ای بودیم چالشی،شفاف،پراز سوؤال وجواب که به داد فرهنگ وهنر وشعر وموسیقی وکتاب و چه وچه برسد.چون اعتقاداشتیم امید داشتیم علاقه داشتیم به وطن!حالا سال۹۹در نقطه ای نشسته ایم که چالش وسووؤال که هیچ،ازیک سکانس فیلم سی سال پیش هم نگران شده ایم که نکند از طرف ستون پنجم باشد!
آقایان چرا دوستان و همکاران و نیروهایتان را یک شبه ستون پنجمی خطاب میکنید؟چه لذتی میبرید از کنار زدن کسانی که برای شما کار کردند؟؟جذب حداکثری کجاست؟؟؟مگر یک نسل را شما با تلویزیون وسینما وکتاب و..بزرگ نکردید؟چرا انقدر بی هوا وترسیده ونگران همه را از خود میرانید؟؟تا کی پس روی؟ پ.ن.شاید باید بپرسم شما هیچ علاقه ای به یک قدم حتی جلوتر رفتن دارید؟؟افسوس
پپست آزاده نامداری
پست آزاده نامداری درباره روزهای قرنطینه
او همچنین با انتشار عکسی از دخترش درباره روزهای قرنطینه نوشت:
خوب که نگاه میکنم میبینم درروزهای قرنطینه چیزهای زیبای زیادی دیدم.مثلا بیشتر با گندم بودن،صبحانه خوردن دست جمعی که فقط جمعه ها اتفاق می افتاد،بهم خوردن وقت خواب که گاهی نامتعارف بودنش قشنگ بود،ساعتها از پنجره بهار را نگاه میکردیم،گاهی ابری،گاهی خیس یا آفتابی، مثل زندگی! گاهی خیس گاهی آفتابی.احساس خاصی دارم،اینکه من دیگر فهمیده ام باید الان،همین الان توی همین قرنطینه باهمه ی غصه ها وقصه هایم باهمه خاطره هایم از گذشته چه زیبا چه سخت،از زندگی الانم لذت ببرم،تا جان دارم باگندمم بازی کنم،
جیغ بزنیم هوراا بکشیم،فیلم ببینیم،نقاشی کنیم،قهقهه بزنیم،ناز دخترک را بخریم وببوسیمش و برای حتی یک مسواک زدن ساده غرق شکلاتش کنیم و بادکنک های رنگی رنگی. چون صدای درونم میگوید روزها میگذردو گندم بزرگ میشود ویحتمل راهش را جدامیکند ومیرود دنبال دنیای خودش. آن موقع ها حتما میگویم آی!قرنطینه سال ۹۹یادت بخیر!کودکی دخترم را برگردان دلم میخواهد دوباره درآغوش بکشم دختر کوچک موفرفری ام را تا برایش شکلات وبادکنک بخرم.
دختر آزاده نامداری