به گزارش ستاره پارسی؛ سید مجید صالحی زاده ۲۶ شهریور ۱۳۵۴ است.سید مجید صالحی در تهران بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیهکننده و ترانهسرای ایرانی است.سید مجید صالحی در تهران خیابان امین الملک (امامزاده حسن) به دنیا آمد.سید مجید صالحی پس از اخذ دیپلم ریاضی و فیزیک در سن هجده سالگی با شرکت در مؤسسهٔ بازیگری رسام هنر و کلاسهای بازیگری حمید سمندریان، این حرفه را بهطور جدی دنبال کرد.مجید صالحی در گفتگویی که در ۲۵ آذر ماه ۹۶ با فریدون جیرانی داشت در «برنامه زنده سی و پنج» از بسیاری از بخشهای زندگی خود و همچنین دربارهٔ فیلمها و سریالهایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته بود صحبت کرد.
گفتگویی داغ با مجید صالحی و دوقلوهایش
مجید صالحی دوست داشتنی است و همیشه مهربان و خوش برخورد، سعی می کند که همواره ارتباط خود با اطرافیانش را به بهترین شکل مدیریت کند. حال شما در نظر بگیرید این آدمی که با اطرافیان و حتی کسانی که برای اولین بار آنها را می بیند، اینقدر مهربان است، در خانه و در رفتار با خانواده اش چطور است…
او این روزها علاوه بر این که به عنوان یک بازیگر، چهره ای محبوب در بین مردم است، به عنوان یک مرد خانواده نیز چهره ای محبوب در میان اعضای خانواده اش دارد. او همسری نمونه و پدری پرتلاش است که تمام سعی خود را بر این گذاشته از هر کاری که می تواند برای خوشبختی همسر و دوقلوهایش دریغ نکند و معتقد است که بسیار مدیون زحمات همسرش می باشد. آروین و حنا، دوقلوهای مجید صالحی هستند که هنوز یک ساله نشده اند، آنقدر شیرین و دوست داشتنی هستند و زمانی که برای عکاسی آمده بودند، همه ما را مجذوب خود کرده بودند. به مناسب روز پدر با او گفتگو کردیم.
مجید صالحی بازیگر خوب کشورمان که کارهای طنز خوبی از او در خاطره مان مانده است، متولد 26 شهریور سال 1354 است… او فعالیت هنری خود را با بازی در نمایش دکتر جوشکار و تئاتر بعدی «آنتیگونه» آغاز و سپس به تلویزیون رفت و خیلی زود با شخصیت «مجید دلبندم» مشهور شد. اولین اثر سینمایی اش «یکی بود، یکی نبود» است. او بازیگری قابل اعتماد و البته پرطرفدار است. در تلویزیون سریال های زیادی بازی کرده که از مطرح ترین آنها می توان به قطار ابدی، سیب خنده، زیر آسمان شهر، پلیس جوان، کوچه اقاقیا، خوش رکاب، مرده متحرک، ترش و شیرین، سه در چهار، موج و صخره، باغ سرهنگ و مدینه اشاره داشت که البته باید اشاره داشت او چند سریال هم کارگردانی کرده است…
پدران 8 سال دفاع مقدس
گاهی وقتی فرزندانم را در آغوش می گیرم به یاد بچه هایی می افتم که متاسفانه پدر خود را از دست داده اند و این من را اذیت می کند. زمانی که می بینم بچه هایم دست شان را به صورت غریزی به سمت من دراز می کنند واقعا برای کودکانی که پدر ندارند، افسوس می خورم و بهم می ریزم.
یاد 8 سال دفاع مقدس می افتم ک چقدر بچه ها و نوزادانی بودند که پدران شان را در آن ایام از دست دادند و جالب است که آن زمان از اینور و آنور می شنیدم که مثلا این بچه ها با سهمیه وارد دانشگاه شده اند و یا این که مثلا به فلان خانواده شهید، یخچال و وسایل دیگر داده اند و آن زمان تحت تاثیر صحبت های مردم من هم گ اهی با آنها همسو می شدم، ولی بعد از مدتی وقتی عمیق تر به این موضوع نگاه کردم، دیدم آن پدرها کسانی بودند که جان شان را در کف دست گرفتند و نه تنها برای زن بچه خودشان، بلکه برای دفاع از تمام زن ها و بچه های این مرز و بوم، برای دفاع از اعتقادات پاک شان و برای دفاع از عزت و هموطنان خود شیهد شدند و حالا اگر هزاران سهمیه و وسیله زندگی به خانواده های آنها بدهیم، به هیچ وجه جای آن پدران عزیز را پر نخواهدکرد.
اعترافات صادقانه من
هیچ وقت پیش از این که بچه هایم بدنیا بیایند راجع به پدرشدن فکر نکرده بودم باید صادقانه اعتراف کنم که الان مدت کوتاهی است که پدربودن را لمس، درک و باور کرده ام. من حتی تا یکی دو ماه پیش گاهی اسم پسرم را اشتباه می گفتم. به دلیل این که با دوست خوبم امیر جعفری رفت و آمد زیادی دارم و فرزند او (آئین) را خیلی دوست دارم و در تمام این سال ها به اسم او عادت کرده بودم. گاهی آروین رابه اشتباه آئین صدا می زدم و همسرم هم با لحنی خشن می گفت: «آروووووین…» جالب است که حتی گاهی پسرم را به اسم باجناقم صدا می زدم! از آن بدتر این که یکی دوبار به بچه هایم می گفتم «عمو جان بیا…» اصلا یادم می رفت که این ها فرزندان خودم هستند!!
حس پدر بودن
این که بگویم پدربودن برای من چه حسی دارد باید بگویم که حس مسئولیت دارد، آن هم مسئولیتی سنگین. من تازه متوجه شدم که پدرها و مقام پدر در طول تاریخ چقدر مظلوم واقع شده و پدر چقدر جایگاه عزز و عجیبی داشته و دارد. من در این حس پدرشدن همیشه به یاد دوران کودکی خودم می افتم. درست زمانی که حدود 11 سال سن داشتم و پدرم را از دست دادم، ولی در آن زمان هرگز مسئولیتی که یک پدر در قبال خانواده اش داشت را درک نمی کردم، اما حالا متوجه می شوم که این حس و مسئولیت چقدر عجیب و سنگین است.
از تهران خارج نمی شوم
بخش بیشتر یا بهتر بگویم 95 درصد کارهای بچه ها با همسرم می باشد. از تهیه غذا و شستشو و تمیزکاری گرفته تا دکتر و واکسن و تهیه وسایل و لباس و… اما من در تمام این مدت سعی کرده ام در کنارش باشم و در حد توان و بضاعت خودم به همسرم کمک کنم و اگر جایی کاری از دستم برآمده حتما انجام داده ام. گاهی مجبور بودم که سر کار بروم و حتی در این مدت کارهایی که در شهرستان بوده را قبول نکرده ام تا بتوانم بیشتر در خدمت خانواده باشم.
زمانی که بچه ها بدنیا آمدند اوخر کارم در سریال «مدینه» بود و بعد از پایان این سریال من تا حدود 2 ماه سر هیچ کاری نرفتم و کلا در خانه بودم. حتی آقای مقدم و آقای سعید نعمت ا… برای بازی در سریال «میکائیل» از من دعوت کردند و با تماممیل و علاقه ای که برای بازی در این کار داشتم اما چون کار در شهرستان بود نتوانستم آن را قبول کنم و پیش از عید هم کار دیگری پیشنهاد شده که باز هم در شهرستان بود و من نرفتم… درواقع سعی کرده ام که در حد توان در کنار همسرم و البته بچه ها باشم و هرکاری که از دستم بر می آید انجام بدهم.
راه افتادن یک موج اشتباه
من همیشه بچه ها را خیلی دوست داشتم و با بچه های دوستان، اقوام و نزدیکان همیشه رابطه خوبی داشتم، ولی در همان زمان می دیدم که پدرها و مادرهای آنها همیشه دنبال این هستند که اگر می خواهند چیزی برای فرزندشان بخرند، سعی می کنند گران ترین را بخرند! مثلا اگر یک پوشک 40 هزار تومانی و یک پوشک 70 هزار تومانی را موجود باشد، سعی می کنند آن 70 هزارتومانی را بخرند چون این موج غلط در ذهن ما ایجاد شده که «چیز گران بی علت نیست».
من همیشه این کار آنها برایم تعجب برانگیز بود ولی زمانی که خودم بچه دار شدم، دیدم که این موج به من هم سرایت کرده و اوایل دقیقا من هم، همین کار را می کردم ولی رفته رفته متوجه شدم که نباید روی این مسائل سختگیری داشت و می شود با خرید همان کالای یک مقدار ارزان تر، الباقی آن پول را برای آینده خود بچه ها سرمایه گذاری کرد تا خودشان در آینده از آن پول بهره برداری کنند.
زحمت 10 برابر دوقلوها
بعضی ها فکر میک نند زحمت دوقلوها دو برابر یک بچه عادی است ولی واقعا 10 برابر است. ضمن این که دوقلوهای من همسان نیستند و یکی پسر با خصوصیات اخلاقی بسیار پسرانه و دیگری دختر با ناز و کرشمه های دخترانه و هرکدام هم، جنس رفتارها و حسادت های خودشان را دارند که از غریزه آنها نشأت می گیرد و نگه داشتن و هماهنگی کارهای آنها واقعا سخت است. مثلا یکی از آنها صبح زودتر از خواب بیدار می شود و دیگری دیرتر و برعکس شب ها یکی زودتر می خوابد و دیگری دیرتر و ا ین یعنی ما باید زمان خواب مان را با هردوی آنها هماهنگ کنیم.
از طرفی زمان غذاخوردن آنها با هم متفاوت است. گاهی لجبازی هنگام غذاخوردن باعث می شود که به دیگری هم سرایت کند و یا گریه یکی از آنها بعث گریه دیگری هممی شود. جنگ بر سر اسباب بازی هم که دیگر جای خود را دارد، حتی زمانی که برای هردوی آنها اسباب بازی مخصوص خودشان را می خری ممکن است که آن یکی اسباب بازی را بخواهند! حتی حالا که از 10 ماهگی گذشته اند و پدر و مادر و اطرافیان را می شناسند و تشخیص می دهد، محبت به آنها هم شکل جدیدی گرفته است. زمانی که یکی از آنها را بغل می کنی و با او بازی می کنی، دیگری طوری به تو نگاه می کند که دل آدم برایش کباب می شود و باید سریعا او را هم در آغوش بگیری.
زحمات بی نهایت همسرم
تمام مسائلی که به آنها اشاره کردم صرفا به این دلیل بود که بدانید زحمت نگه داشتن دوقلوها چقدر زیاد است و در این بین واقعا همسرم به صورت 24 ساعته باید به بچه ها سریس بدهد. شب ها باید چندین بار از خواب بیدار شود تا به بچه ها غذا بدهد و سپس زحمت عوض کردن پوشک و شستشو و… رفته رفته هم به فصل گرما نزدیک می شویم و قطعا حمام کردن های هرروزه هم به این کارها اضافه می شود.
واقعا مدیون همسرم هستم چرا که بی نهایت در این مدت زحمت کشیده و تمام وقت به کارها و مسائل بچه ها رسیدگی کرده است، ولی با تمام این تفاسیر وقتی رشد و شیرینی بچه ها را می بینیم، خدا را شکر می کنیم که این بچه های نازنین را به ما هدیه داده است. درواقع تمام این سختی ها و کارها در مقابل شیرینی و جذابیت و لذتی که از وجود بچه ها می بریم، هیچ است.
مدیریت در زندگی ما
من پیش از ازدواج حدود 4 سال تنها بودم و تنها زندگی می کردم، ولی ازدواج و وجود بچه ها زندگی من را از یک نفر به 4 نفر تغییر داد و خب قطعا چنین وضعیتی نیاز به مدیریت اقتصادی هم دارد و خوشبختانه همسرم هم در این موضوع بسیار کمک کرده است، همیشه سعی کرده ایم که خرج ها و خریدهای مان منطقی باشد و کالایی خریداری کنیم که کارآیی داشته باشند و حتی لباس هایی برای بچه ها بخریم که بتوانند بیشترین استفاده را از آنها ببرند. جلوی هزینه های اضافی را گرفته ایم و خدا را شکر شرایط هم خوب بوده و مثل آن ضرب المثل معروف است: «شرایط گاهی به مو رسیده ولی هیچ وقت پاره نشده».
ضمن این که خداوند روزی را می رساند و در زندگی مان خیر و برکت وجود داشته و من هم سعی می کنم این محبت خداوند را فراموش نکنم و تمام تلاش خود را به کار بگیرم. در این بین هم واقعا دوست ندارم به خاطر این که درآمد بیشتری داشته باشم، تن به هر خفتی بدهم و در کارهای بد و بی ارزش بازی کنم چرا که نه همسرم به این موضوع راضی می شود و نه حتی بچه ها در آینده راضی خواهندشد! اما حتی روی مسائلی مانند سفرکردن سعی کرده ایم که در این مدت مدیریت داشته باشیم. مثلا به جای یک سفر خارج از ایران، از یک سفر داخلی همان قدر لذت برده ایم شاد شده ایم.
کنترل زمان توسط بچه ها
انسان از یک سنی که می گذرد یعنی از حدود 25-30 سالگی که عبور می کند زمان برایش به سرعت می گذرد و خیلی کنترلی روی زمان ندارد ولی تولد بچه و حضور فرزند در زندگی باعث می شود که گذر زمان کندتر شود و سرعت زندگی کنترل می شود، به خاطر این که شما منتظر تک تک لحظه هایی هستید که رشد فرزندتان را ببینید، از چهار دست و پا و سینه خیز رفتن گرفته تا راه افتادن، از دندان درآوردن گرفته تا خندیدن و حرف زدن و شما منتظر تمام این لحظه ها هستید تا از آنها لذت ببرید و این لحظات آنقدر زیبا و آرام است که دریچه ای جدید در زندگی شما باز می کند که بسیار لذت بخش است.
وضعیت بد اقتصادی!
متاسفانه این روزها می بینم که شرایط اقتصادی خیلی از آدم ها در جامعه بد است و وقتی قرار است به رشد و افزایش جمعیت فکر کنیم، این شرایط اقتصادی بیشتر به چشم می آید. ما در کشوری زندگی می کنیم که پر از سرمایه های مختلف است و حق و لیاقت مردم ما خیلی بالاتر از این است که در حال حاضر دارند. هرچند در این بین تحریم ها و مشکلاتی که دیگر کشورها برای ما در سال های اخیر ایجاد کردند هم روی زندگی مردم تاثیر منفی گذاشته، ولی امیدواریم امسال که سال همدلی و هم زبانی دولت و ملت است با تلاش های دولت که در این مدت حداقل تورم را کنترل کرده است، وضعیت مالی و اقتصادی مردم هم سروسامان بگیرد تا هیچ پدری شرمنده خانواده اش نباشد.
نمی دانم واقعا پرداخت 40 هزار تومان یارانه دردی از مردم دوا می کند یا خیر؟! ولی ای کاش این یارانه نبود و همان سوبسیدهای دولتی وجود داشت چون به نظرم بیشتر به درد زندگی مردم می آمد. متاسفانه گاهی هستند افرادی که به دلیل نداشتن پول و اوضاع بد مالی مجبور شده اند که بهترین روزهای زندگی خانوادگی شان مثل تولد فرزندان یا سالگرد ازدواج را فراموش کنند چرا که نمی توانند هدیه ای تهیه کنند و این واقعا دردناک است. نمی خواهم خیلی نگاه سمبلیک به این موضوع داشته باشم و بگویم کاشکی همه مردم از نظر مالی برابر بشوند چون غیرممکن است ولی امیدوارم که تمام کسانی که از نظر اقتصادی مشکل دارند، خداوند مشکلات آنها را حل کند و زندگی شان شکوفا شود.
حساسیت یا وسواس؟
دوقلوهای من تا به امروز 2 بار کار حرفه ای را تجربه کرده اند (با خنده). یک بار برای برنامه نوروزی احسان علیخانی و بار دوم برای همین عکاسی مجله خانواده سبز و هر دو بار چون قرار بود که کار به صورت حرفه ای انجام شود، من حساسیت داشتم چون می خواستم خروجی کار خوب باشد. دوقلوها تا به حال برای عکاسی به آتلیه نرفته بودند و در ماه های اخیر هم اتفاقاتی افتاد که منجر شد تا بچه ها از جاهای شلوغ کمی ترس داشته باشند و گوشه گیر شدند، حساسیت های من برای این بود که تجربه خوبی ایجاد شود و حتی از این تجربه عکاسی، ما چیزهایی یاد گرفتم.
اصلا روی بچه ها وسواس ندارم اتفاقا آنقدر نگهداری آنها زحمت و خستگی داشته که وقتی اقوام و یا دوستان به ما سر می زنند، زود بچه ها را می دهیم به آنها که یک ساعت هم شده از بچه ها مراقبت کنند و ما استراحت کنیم.
در این مدت واقعا همه اقوام من و همسرم کمک زیادی به ما کردند و همیشه در کنارمان بودند مخصوصا خواهر همسرم و باجناقم آقای کامبیز دارابی که زحمت زیادی برای ما کشیدند و جا دارد تشکر ویژه ای از آنها داشته باشم. همچنین لازم است تا از دکتر محمد یاریگرروش، دکتر قاضی و دکتر شاه حسینی که در بیمارستان بهمن بارها برای دوقلوها، مزاحم این عزیزان شدیم، نیز نهایت تشکر و قدردانی را داشته باشم.
کمک به خانواده دوقلوها مستحب است!!
همانطور که گفتم واقعا نگهداری از دوقلوها کار سختی است و خودم شخصا هرجا می بینم که کسی فرزند دوقلو دارد هر کمکی از دستم بربیاید برای او انجام می دهم چون می دانم چقدر سخت است. از همه مردم هم تقاضا دارم اگر در اطرافیان و دوستان و آشنایان خود کسانی را دارند که دوقلو دارند واقعا مستحب است که به آنها کمک کنند!! منظورم کمک مالی نیست، بلکه کمک کاری است حتی در حد یک ساعت نگهداری از بچه ها یا یک وعده مناسب غذا درست کردن… دیگر اگر کسی سه قلو داشته باشد که کمک به او از مستحب هم گذشته و واجب است. درواقع به نظرم همه ما وظیفه داریم که نسبت به اطرافیان خود هرکاری که می توانیم انجام دهیم و کمک کردن وظیفه انسان هاست.