به گزارش ستاره پارسی: پوست شیر با داستانی تکان دهنده، متفاوت، نفس گیر و جذاب که در آثار ایرانی مشابهی ندارد؛ کارگردانی حساب شده، بازی های فوق العاده یک تیم از بهترین ها و از همه مهم تر شخصیت های دوست داشتنی بدون شک پوست شیر محبوب ترین سریال این روزهای شبکه نمایش خانگی است.
سریالی که آن قدر موفق و پر مخاطب است که ضعف هایش به چشم می آید؛ و گرنه سریال های دیگر با کلی گاف هستند که چون مخاطبی ندارند درباره سوتی هایشان هم صحبتی نمی شود.
نعیم، صدرا و رضا پروانه در تمام سریال دنبال انتقام از کسانی هستند که ساحل را ربودند. نعیم 15 سال زندان بوده، رضا پروانه هم مدام خرج می کند اما هیچ کدام کاری انجام نمی دهند که درآمدی داشته باشند. کاش لااقل گاهی اشاره به شغل رضا می شد تا تصور کنیم او از محل درآمدش به نعیم هم کمک می کند.
پلیس مدت هاست دنبال نعیم است اما برای رسیدن به او، نه لیلا را تعقیب می کند، نه رضا را، بدتر این که حدس نزدند شاید صدرا با نعیم در ارتباط باشد و ماشین او را رصد کنند تا به نعیم برسند.
رضا پروانه دوست داشتنی ترین شخصیت سریال با بازی عالی کمالی است. اما شخصیت او حفره هایی دارد. او قمه می کشد، خلاف می کند، اما از این که همسرش خلاف کرده ناراحت می شود.
احساسات مذهبی دارد اما از کشتن آدم ها ابایی ندارد. جفت وبست شخصیت او می توانست کمی دقیق تر باشد.
نعیم و رضا، نریمان را وسط یک مبارزه زیرزمینی خفت می کنند و به یک باغ می برند. نریمان وسط رینگ برهنه است و طبیعتاً در آن شرایط گوشی در جیبش نبوده. حین ربایش هم نرفته توی رختکن تا گوشی اش را بیاورد. اما بعد از کشته شدنش توسط نعیم می بینیم که گوشی او زیر تخت توسط لیلا پیدا می شود و از همین مسیر نعیم و رضا به صمد می رسند.
نعیم و رضا باهوش هستند و در طول داستان همیشه یک گام از مشکات که یک پلیس حرف های است جلوتر هستند، اما معلوم نیست چرا رضا با این هوش و دقت بالا خیلی راحت برای پس دادن موتوری که با آن صمد را دزدیدند آدرس باغ را به صاحب موتور می دهد و نعیم هم در کمال تعجب کاری می کند که صمد به باغ برگردد؟ چون سریال را دوست داریم گیر می دهیم و مو را از ماست می کشیم بیرون.
چند سوتی ریز هم که ناشی از بی توجهی دستیاران کارگردان یا منشی صحنه به راکورد کار است می بینیم، به طور مثال نعیم به سمت راست صمد ضربه می زند، اما در سکانس بعدی سمت چپ صورت صمد زخمی می شود.
یا نعیم بدون این که اینترنتش وصل باشد یک پیام در واتساپ از رباینده ساحل دریافت می کند. عجیب تر این که شماره جدیدش را فقط مرتضی و رضا داشتند و اگر آن ها پشت پرده این ماجراها نباشند این اشتباه هم به قبلی ها اضافه می شود.
صمد به راحتی نعیم را می دزدد و داخل صندوق عقب ماشینش می اندازد، مشکات در مسیر رسیدن به نعیم، صمد را می شناسد و حین تعقیب صندوق عقب ماشین صمد را سوراخ سوراخ می کند یعنی همان جایی که نعیم در آن با دست بسته افتاده.
بارها گلوله به این بخش می خورد و در نهایت نعیم صحیح و سالم از آن خارج می شود و زودتر از مشکات به خانه صمد می رسد. عجیب تر این که صمد با علم به این که نعیم و پلیس هر دو آدرس خانه اش را دارند، با همسرش قراری در محل دیگر نمی گذارد و دقیقاً به خانه اش می رود تا توسط نعیم و مشکات غافلگیر شود. واقعاً این ساده انگاری ها در حد سریال جذاب «پوست شیر» هست؟
تا به حال فرضیه های زیادی درباره رباینده ساحل و کسی که پشت ماجراهاست مطرح شده. اما ما یک فرضیه جدید مطرح می کنیم که به ذهن هیچ کس خطور نکرده.
از شکل و شمایل محو رباینده این طور برمی آید که یک آدم با جثه کوچک است. تصاویر محو به ذهن ما القاء می کند که او کچل باشد. خب کسی با این مشخصات در داستان نبوده و احتمال این که بهزاد پشت ماجرا باشد را هم منتفی می کند.
اما اگر فکر کنیم رباینده کچل نباشد می توانیم روی فرضیه این که همه کاره زن باشد هم کار کنیم. مثل معشوقه سابق صدرا که جزو حدس های قبلی هم بود.
اما یک قاعده در فیلم نامه نویسی هست به نام تفنگ چخوف. آنتوان چخوف نمایشنامه نویس معروف روس می گوید اگر یک تفنگ توی صحنه توصیف کردید باید تا آخر داستان یک بار با آن شلیک کنید. محمودی فیلم نامه نویس خوش فکری است و بیائید تصور کنیم می خواهد قاعده تفنگ چخوف را در داستانش لحاظ کند.
بنابراین نباید از کار کردن مژگان در خانه فردی مرموز بهنام فاطمی راحت بگذریم. ما فاطمی را ندیدیم. فقط همسرش را دیدیدم که رفتارهای بسیار وحشتناکی داشت. بیائید فرض کنیم فاطمی همان بهزاد است که همسر دوم داشته و مژگان در خانه آن ها کار می کرده. از همسر فاطمی که هووی لیلا است و طبیعتاً با ساحل هم مشکل دارد بر نمی آید که نقشه ربایش ساحل را بکشد؟