یک‌شنبه 04 آذر 1403 - 24 Nov 2024
تاریخ انتشار: 1399/03/18 13:30
کد خبر: 2023

بیوگرافی کامل امیر محمد متقیان همکار عمو پورنگ+مصاحبه ای خواندنی

بیوگرافی امیرمحمد متقیان از مجری گری تا بازیگری و دانشگاه را در این بخش از ستاره پارسی می خوانید.

امیرمحمد متقیان زادهٔ آذر ۱۳۷۴ است.امیرمحمد متقیان زاده ساوه است.امیرمحمد متقیان بیشتر با نام کوچکش امیرمحمد شناخته می‌شود.امیرمحمد متقیانجوان‌ترین مجری برنامه‌های کودک در سیمای جمهوری اسلامی ایران و دستیار عمو پورنگ در برنامه تلویزیونی عموپورنگ است؛ و امیرمحمد متقیاندر مجموعه محله گل و بلبل ۱ و محلهٔ گل و بلبل ۲ و محله گل و بلبل ۳ با نقش نگهبان محله (گلدون خان)و در محله گل و بلبل ۱ در نقش خودش هم بازی کرده‌است.

 

تحصیلات

دانشجوی لیسانس رشته کارگردانی است، مادرش ساوه ای و پدرش اهل تهران است، مجری گری را دوست ندارد و می خواهد بازیگر باشد، می گوید کلا خجالتی بودن تو زندگی تو کارم نبود

امیر محمد متقیان

شروع بازیگری از تئاتر

تا پایان سال سوم دبستان در ساوه زندگی می‌کرده است

 

شغل پدرش چاپ و طراحی تابلو و پارچه‌نویسی بود وی پس از آشنایی با یک کارگردان تئاتر در شهر ساوه وارد بازیگری تئاتر می‌شود و قبل از ورود به تلویزیون در ۲ تئاتر شهرستانی روتین بازی کرده است

امیر محمد متقیان

اولین بلبل زبانی و ورود به تئاتر

معمولا تابستان‌ ها که بیکار بودم، همراه بابا به مغازه می‌ رفت

 

یک روز که ایشان برای انجام کاری از مغازه بیرون رفت، یکی از کارگردانان تئاتر ساوه برای سفارش بنر تبلیغاتی مراجعه کرد من مشخصات کار را ثبت کردم و موقع خداحافظی گفتم لطفا بیعانه را فراموش نکنید !

امیر محمد متقیان

همین جمله باعث شد تا از من خوشش بیاید لبخندی زد و گفت شما پسر همین آقایی هستید که اینجا مغازه دارد ؟  گفتم بله، خلاصه مبلغی داد و بی‌ آنکه چیزی بگوید رفت اما طولی نکشید که پیشنهاد حضور من در تئاترش را با پدرم در میان گذاشت آن زمان کلاس دوم ابتدایی بودم

 

عکس امیرمحمد متقیان

امیر محمد متقیان

ورود به تلویزیون

امیرمحمد که به عنوان مهمان در برنامه کودک و نوجوان شبکه جام‌ جم در تابستان سال 84 حضور یافته بود با داریوش فرضیایی مجری برنامه آشنا شده و توانسته بواسطه بلبل زبانی اش به تلویزیون راه یابد

امیر محمد متقیان

رویاهای دست نیافته

عاشق سینه‌ چاک ماشین و بازیگری است و از 8 سالگی خاک صحنه خورده، ضربه زدن به توپ فوتبال و دوچرخه‌ سواری در کوچه را رویای روزهای رفته‌ اش کرده است همان روزهایی که شادمانه‌‌ های رنگ وارنگ و خنده‌ های ریز را بر لب‌ های همسالانش می‌ نشاند

امیر محمد متقیان

خوانندگی

امیرمحمد صدای ششدانگ و دلنشینی هم دارد و تاکنون بیش از 30 ترانه شاد و کودکانه را با عموپورنگ همخوانی کرده و خوانندگی ده ها اثر موسیقایی در ژانر مذهبی را نیز به تنهایی به عهده داشته است

امیر محمد متقیان

الگوی من عمو پورنگ است

الگوی من عموپورنگ است. او با این سن و سال و کسوت، خودش را کاملا اندازه بچه‌ها می‌کند و حرف‌ها و شوخی‌های خیلی ساده و بچگانه به زبان می‌آورد تا آنها لذت ببرند و شاد باشند

امیر محمد متقیان

دستمزد

کدام مجری و بازیگر را دیده‌ ای که دستمزدش را به رسانه‌ ها بگوید ؟ فقط همین را می‌ توانم بگویم که دستمزدم از همه بازیگران کودک بیشتر است، البته شاید این مبلغ حق من نباشد

 

‌اما لطف خداست و با مرامی تهیه‌ کننده است

امیر محمد متقیان

سفرهای خارجی

سرد و گرم روزگار را چشیده‌ ام و هم کشورهای مختلف مثل امارات متحده، قطر،‌ هلند، بلژیک، انگلیس، فرانسه،‌ سوئد، دانمارک، فنلاند، سوئیس، روسیه و …را دیده‌ ام

امیر محمد متقیان

مداحی

آموزش خاصی در این زمینه ندیده‌‌ ام البته قبل از این که خواننده شوم، مداح بودم مراسم زیارت عاشورای مدرسه را خودم می‌ گرداندم و ایام محرم هم در تهران و ساوه نوحه می‌ خواندم

 

امیر محمد متقیان

از تماشای کارتون خوشم نمی آمد

من از بچگی که فهمیدم تلویزیون، تلویزیون است، فیلم نگاه می‌کردم و از تماشای کارتون خوشم نمی‌ آمد. البته این به معنای نفی برنامه‌ های کودک نیست و کاملا معتقدم بچه‌ ها باید پای برنامه‌های خودشان بنشینند

امیر محمد متقیان

اما وضعیت من به شکلی خدادادی این‌ گونه بود که همیشه بزرگانه حرف می‌زدم و عقلم هم خیلی بزرگانه بود. معمولا دور و بری‌ هایم می‌گفتند بچه ! چرا این‌ قدر قلمبه سلمبه حرف می‌ زنی ؟!

 

بازیگران محبوب

دوست دارم جا پای بازیگرانی چون استاد پرویز پرستویی یا آقای امین حیایی بگذارم، من عاشق همه بازیگران هستم و هر جا ببینمشان، دستشان را می‌ بوسم زیرا آنها بودند که راه خاکی و سنگلاخ تلویزیون را برای ما آسفالت کردند

امیر محمد متقیان

ازدواج !

امیرمحمد متقیان ازدواج نکرده و حالا حالا مجرد است !

 

مصاحبه ای جذاب

امیرمحمد مصاحبه‌گریز است یا ناگزیر که خیلی زیر بار گپ و گفت‌های رسانه‌ای نمی‌رود؟

من اصلا کسی نیستم که بخواهم بگویم مصاحبه می‌کنم یا نه. کار ما گروهی است و مدیر گروه باید در این‌باره تصمیم بگیرد.

 

از کشف‌های عمو پورنگ هستی یا قبلا هم استعداد هنری‌ات را بروز داده بودی؟

قبل از آشنایی با عمو پورنگ یعنی تا پایان سال سوم دبستان در ساوه زندگی می‌کردم. پدرم مغازه تابلوسازی و پارچه‌نویسی داشت و چاپ و طراحی بنر و ... هم انجام می‌داد. معمولا تابستان‌ها که بیکار بودم، همراه بابا به مغازه می‌رفتم. یک روز که ایشان برای انجام کاری از مغازه بیرون رفت، یکی از کارگردانان تئاتر ساوه برای سفارش بنر تبلیغاتی مراجعه کرد. من مشخصات کار را ثبت کردم و موقع خداحافظی گفتم لطفا بیعانه را فراموش نکنید! همین جمله باعث شد تا از من خوشش بیاید. لبخندی زد و گفت شما پسر همین آقایی هستید که اینجا مغازه دارد؟ گفتم بله. خلاصه مبلغی داد و بی‌آن که چیزی بگوید رفت. اما طولی نکشید که پیشنهاد حضور من در تئاترش را با پدرم در میان گذاشت. آن زمان کلاس دوم ابتدایی بودم و با این که حفظ دیالوگ کمی برایم دشوار بود، طوطی‌وار از بر کردم و در نقش شاگرد قهوه‌چی به مدت 2 ماه روی صحنه رفتم و حسابی دیده شدم. بعد هم از آنجا که هر کس در هر نقشی گل کند تا آخر باید همان را بازی کند، کارگردان دیگری که کارم را دیده و پسندیده بود نیز همین رل را در نمایش دیگر برایم در نظر گرفت. قبل از ورود به تلویزیون در 2 تئاتر شهرستانی روتین بازی کردم. اسمشان را هم نپرسید، چون یادم نمانده است. آن زمان نمی‌دانستم بعدها مشهور می‌شوم و از من می‌پرسند.[می‌خندد]

 

دوران ابتدایی هم سرقفلی تئاتر‌های مدرسه بودم و معمولا نقش دانش‌آموز را ایفا می‌کردم. به هر حال اینها گذشت تا بعد از مدتی یکی از آشناهای تهرانی‌مان گفت دوست داری به برنامه عمو پورنگ بروی؟ من هم از خدا خواسته فورا گفتم آره. هم فال است و هم تماشا. هم عمو پورنگ را می‌بینم و هم اگر خدا بخواهد همان جا مشغول کار می‌شوم. آن زمان عمو در شبکه جام‌جم هم برنامه داشت، بنابراین رفتم آنجا، بعد را هم که خودتان می‌دانید. عمو از بلبل زبانی‌ام خوشش آمد و تستی گرفت که به لطف خدا قبول شدم. لطف خدا خیلی مهم بود.

 

یعنی این‌قدر اعتماد به نفس داشتی که از ابتدا به نیت همکاری با عمو پورنگ به شبکه جام‌جم رفتی؟

به نیت این که خدا کاری کند تا عمو پورنگ از من خوشش بیاید و بروم سر کار!

 

پس شانس زیاد در خانه‌ات را می‌کوبد؟

البته آن لطف خدا بود.

 

به شانس اعتقادی نداری؟

اعتقاد دارم، اما شانس ندارم.

 

چطور؟ تو که از نظر خیلی‌ها جزو خوش‌شانس‌ترین‌ها هستی؟

شانس ندارم دیگه... برو سوال بعدی!

 

آن روزها که هنوز پایت به تلویزیون باز نشده بود، مثل بسیاری از بچه‌ها با دیدن عمو پورنگ یا برنامه‌های دیگر پیش خودت فکر نمی‌کردی که مثلا این آدم‌ها چطوری در تلویزیون جا شده اند یا...؟!

نه. چیزی می‌گویم که شاید اصلا باورتان نشود. من از بچگی که فهمیدم تلویزیون، تلویزیون است، فیلم نگاه می‌کردم و از تماشای کارتون خوشم نمی‌آمد. البته این به معنای نفی برنامه‌های کودک نیست و کاملا معتقدم بچه‌ها باید پای برنامه‌های خودشان بنشینند، اما وضعیت من به شکلی خدادادی این‌گونه بود که همیشه بزرگانه حرف می‌زدم و عقلم هم خیلی بزرگانه بود. معمولا دور و بری‌هایم می‌گفتند بچه! چرا این‌قدر قلمبه سلمبه حرف می‌زنی؟!

 

هنوز هم کارتون نمی‌بینی؟

نه، البته تام و جری و پلنگ صورتی استثنا هستند.

 

یعنی به برنامه کودک هیچ علاقه‌ای نداشتی و از همان ابتدا برای بازیگری به تلویزیون آمدی؟

دقیقا. علاقه من بازیگری است.

 

خب با همه اینها تلویزیون فرصت بچگی کردن را از تو نگرفت؟

خیلی زیاد. نمی‌توانستم در کوچه دوچرخه‌سواری و فوتبال بازی کنم. تا همین یک سال پیش که به شهربازی می‌رفتم دورم جمع می‌شدند و اعصابم را خرد می‌کردند، البته مردم لطف دارند، ولی کاش یک کوچولو فکر کنند بابا این هم آدم است و می‌خواهد زندگی کند، برود و بیاید و راحت باشد. خوب نیست وقتی با خانواده بیرون می‌آید با انگشت نشانش دهیم و ...

 

پس اهل بازی‌های دسته‌جمعی در کوچه هم هستی؟

بودم، ولی اگر پایش بیفتد باز هم هستم، البته نه در تهران. خانه مادربزرگم هنوز در ساوه است و من با بچه‌های کوچه مامان بزرگم، بزرگ شده‌ام، بنابراین هر وقت به ساوه می‌روم، 24 ساعت توی کوچه هستم تا عقده این چند سال را خالی کنم.

 

تا حالا فکر کرده‌ای چرا همه با لبخند و خوشرویی با تو برخورد می‌کنند؟

شاید به خاطر این که طنازم. البته مردم معمولا با دیدن هنرمندان مورد علاقه‌شان خوشحال می‌شوند و لبخند می‌زنند.

منبع: فتوکده وقاطی بال پروانه ها

 


کپی لینک کوتاه خبر: https://setareparsi.com/d/3zb8j3